پیشنهاد می کنم اشتباهاتتان را کمی جبران کنید
از دفتر نمایندگی سازمان ملل در تهران خواهشمندم لطفا حداکثر تا سوم خرداد هشتاد و نه, خبر جواب قبولی در خواست مهاجرت من به یکی از کشورهای پیشرفته غربی را به اطلاع من برساند.
با تشکر,
بشر.
با تشکر,
بشر.
.
.
.
ناگـهان پرده برانداختـهای یعنی چـه مسـت از خانه برون تاختهای یعنی چه زلـف در دست صبا گوش به فرمان رقیب این چنین با همه درساختهای یعنی چه شاه خوبانی و مـنـظور گدایان شدهای قدر این مرتبه نشناختهای یعـنی چـه نـه سر زلف خود اول تو به دستم دادی بازم از پای درانداختـهای یعـنی چـه سخنـت رمز دهان گفت و کمر سر میان و از میان تیغ به ما آختهای یعـنی چـه هر کس از مهره مهر تو به نقشی مشغول عاقـبـت با همه کج باختهای یعنی چه حافـظا در دل تنـگـت چو فرود آمد یار خانـه از غیر نپرداختهای یعـنی چـه
.
مزرع سـبز فلـک دیدم و داس مـه نو یادم از کشته خویش آمد و هـنـگام درو گفتـم ای بخت بخفتیدی و خورشید دمید گـفـت با این همه از سابقه نومید مشو گر روی پاک و مجرد چو مسیحا به فلـک از چراغ تو بـه خورشید رسد صد پرتو تـکیه بر اختر شب دزد مکـن کاین عیار تاج کاووس بـبرد و کـمر کیخـسرو گوشوار زر و لعل ار چـه گران دارد گوش دور خوبی گذران است نصیحت بـشـنو چشم بد دور ز خال تو که در عرصه حسن بیدقی راند که برد از مـه و خورشید گرو آسمان گو مفروش این عظمت کاندر عشق خرمن مه به جوی خوشه پروین به دو جو آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت حافـظ این خرقـه پشمینـه بینداز و برو
.
در نهانخانـه عشرت صنـمی خوش دارم کز سر زلف و رخش نعـل در آتـش دارم عاشـق و رندم و میخواره به آواز بـلـند وین همـه منصـب از آن حور پریوش دارم گر تو زین دست مرا بی سر و سامان داری مـن بـه آه سحرت زلف مـشوش دارم گر چنین چهره گشاید خط زنگاری دوسـت مـن رخ زرد بـه خونابه منـقـش دارم گر بـه کاشانـه رندان قدمی خواهی زد نقـل شـعر شکرین و می بیغش دارم ناوک غـمزه بیار و رسن زلف کـه مـن جـنـگها با دل مـجروح بلاکـش دارم حافظا چون غم و شادی جهان در گذر است بهتر آن است که من خاطر خود خوش دارم