پست‌ها

نمایش پست‌ها از نوامبر, ۲۰۱۰

سوال من جدی است

چرا رژیم جمهوری اسلامی, اعضای هسته مرکزی پویش دعوت از خاتمی را مورد حمله قرار داده است اما جان بولتون, جورج بوش, باراک اوباما و دیگر حکام و مقامهای مسوول کشورهای غربی را هنوز هم مورد حمله قرار نداده است؟!

خدایا بخاطر کمکهای سازمان ملل از تو متشکرم

امروز یو. ان. ایچ. سی. آر به من شناسنامه داد. خدایا بخاطر کمکهای سازمان ملل از تو متشکرم. خدایا من که نمی دانم به چه شکل از این نهاد تقدیر و تشکر کنم اما تو خودت بهترین دعاها را در مورد یو. ان. ایچ. سی. آر اجابت کن و به این نهاد برکت و خیر ببخش و این نهاد را کمک کن. خدایا شکرت.

خیلی سخت بود, نه؟

من گفته بودم همگی با هم به ائتلاف و اتحاد برسید و دوست و همکار هم در اداره امور کشور باشید. آیا حرف بدی زده بودم؟ خیلی سخت بود که همکار هم و در خدمت قدرت ایران باشید, نه؟ چرا به آئینه حمله کردید؟ به خودتان حمله می کردید. شما اسیر نفرین خودتان هستید. حالا باز هم حق و حقوق مرا ندهید ببینیم به کجا می رسید. بعدا ادعا نکنید که خدا ذلیلتان کرده, شما خودتان با ظلم و حق کشی نسبت به ما مردم ایران خودتان را ذلیل می کنید. لطفا با مسوولان مربوطه غربی تماس بگیرید و کار مهاجرت مرا درست کنید. من امروز و در همین باکو به شما اعلام می کنم که از شما کمک می خواهم و به کمک شما نیاز دارم.

سازمان ملل باز هم در حال صدمه زدن مکرر به موقعیتهای شغلی عالی من است

صد بار باید مرا بکشانند آنجا تا ثابت کنند که مهم هستند! آنها حقیرانند. برای صبح دوشنبه مرخصی ساعتی گرفته ام تا از سازمان ملل شناسنامه و اقامت موقتم را بگیرم. سازمان ملل باز هم در حال صدمه زدن مکرر به موقعیتهای شغلی عالی من است. اما حسود هرگز نیاسود. چرا پول نمی دهید ای بشر سواران؟ می ترسید که دیگر پناهندگان نیز حق و حقوق خویش را از شما مطالبه کنند؟ خوب اگر حق و حقوقی دارند به ایشان بپردازید. چرا نمی پردازید؟ پس آن عکسهای کامیونهای غذا که به پناهندگان داده می شود چه بودند و در کجای این واقعیت چنین چیزی وجود داشته است؟

مردم ایران را تنها نمی گذارم

رژیم خامنه ای و رفسنجانی در ایران باید سرنگون شود و هر گونه همدستی با باند ایشان از نظر ارتشهای برتر و سرویسهای امنیتی و اطلاعاتی قرن بیست و یکم جرم است. شریک جرمان رژیم حاکم بر ایران از طرف سرویسهای اطلاعاتی و امنیتی جهان آرمانی مورد نظر اکبر رصد می شوند و فقط خودشان بجای خودشان مجازات و شکنجه خواهند شد و نه دیگران. ای مردم بزرگوار ایران, من برای اینکه بخش گسترده تری از عزت و افتخار سرنگون کردن مستبدین حاکم بر کشورمان متعلق به خودمان باشد و نه متعلق به نیروهای نظامی و امنیتی خارجی, شما سرورانم را به شرکت گسترده در تظاهرات اعتراض آمیز شانزدهم آذر امسال دعوت می کنم. همیشه پیروز و سربلند هستیم. من هم به سهم خودم و به میزان توان خودم در کنار شما هستم و تصمیم دارم در صورت موفقیت در مهاجرت به غرب, جمله: "در سال 2009 حکام ومقامهای مسوول کشورهای غربی باید سپربلای پویش و جنبش سبز مردم ایران باشند" را _فقط بخاطر گل روی شما و علی رغم آنکه وجه خوبی برایم ندارد_ بارها تکرار کنم. اگر هم روزی ارتشی به من داده شد حاضرم مسوولیت بپذیرم و به کمک شما بیایم. اگر هم شما از من دعوت کردید و خواستید

خدا امروز به فکر من بود

تصویر

آقای موسوی, رای من را پس بگیر. آقای موسوی انتقام خون هموطنان معترضم را بگیر

تصویر

مرگ بر دشمن من

تصویر

فحشهای سازمان ملل را به دار و دسته موسوی منعکس می کنم

به زودی رفتار تحقیر آمیز و توهین آمیز سازمان ملل نسبت به علی اکبر ابراهیمی در روز 22 نوامبر 2010 را به خود آقای میر حسین موسوی و دار و دسته ناسپاس وی که از افراد و شبکه هایی همچون "مسعود بهنود" ها و"رادیو فردا" های داخل و خارج از کشور تشکیل یافته است منعکس خواهم کرد.

قطعنامه 2010 ویرایش و به روز شد

قطعنامه 2010 ویرایش و به روز شد. در ورژن جدید این یادداشت, جملات زیر حذف شد: "و با ائتلافی از رهبران پویش و جنبش سبز ملت ایران و از آنجمله با پرزیدنت عطا الله مهاجرانی, پرزیدنت میر حسین موسوی, پرزیدنت محمد خاتمی, پرزیدنت محمد نوری زاد, پرزیدنت محمد رضا جلایی پور, پرزیدنت مصطفی تاجزاده, پرزیدنت شهاب الدین طباطبایی, پرزیدنت کدیور, پرزیدنت عبدالکریم سروش و ..... مذاکره کنند و به تفاهم و توافق برسند."

امروز 22 نوامبر سال 2010 است و من هنوز هم از حداقل حقم مبنی بر جواب قبولی یا ردی, محرومم

I am want a clear and official "Yes" or "No" reply from UNHCR about my refugee request. aliakbar Ebrahimi من یک جواب روشن, رسمی و کتبی قبولی و یا ردی به درخواست پناهندگی ام از یو. ان. ایچ. سی. آر می خواهم. ////////////////////////////////////////////////////////

هنوز هم به یک مهاجرت احترام آمیز و موفقیت آمیز امیدوارم

من سعی دارم به یک کشور پیشرفته غربی مهاجرت کنم. از سازمان ملل خواهشمندم لطفا در صورت امکان در اینمورد مرا کمک کند. با تشکر.

خطری است در راه از جانب آن سازمان بی شرف

در ترکیه به همه افراد پناهجو لااقل جواب قبولی یا ردی داده می شد اما به من داده نشد. اینجا هم بدون استثنا سازمان ملل به همه افراد پناهجویی که قبولی اداره میگراسی آذربایجان را ندارند یک برگه ای می دهد که با آن می توانند در آذربایجان بمانند. ممکن است بخاطر آنچه که من در روز 22 نوامبر 2010 در سازمان ملل خواهم گفت, حتی همین حداقلی که به همه داده می شود نیز از من سلب و دریغ شود!!! اما این حرکات آکروباتیک برای حکام و مقامهای مسوول کشورهای غربی امنیت نمی شود. /////////////////////////////////////////////////////////// امنیت و مصونیت از شکنجه نباید فقط مختص حکام و مقامهای مسوول کشورهای غربی باشد پدر, مادر, ما هنوز هم مرغ عزا و عروسی شناخته می شویم, علی رغم صدقات فراوانی که دهها سال است می بخشیم.جرم من دلسوزی و خیرخواهی برای ایران و برای همه ایرانیان بود.جرم من تقدیر, تشکر و حمایت فکری از خالقان آثاری همچون "سند تبیین اصلاحات" و تشویق ایشان به تداوم گام برداشتن برای ایران و ایرانیان بود.سند تبیین اصلاحات در سه نشست تبیین شد اما آنها درونهایشان معلوم نبود چی بود! و از آن ترسیدند.و امر

چرا از مهاجرت اکبر وحشت دارند و هنوز هم اکبر در آمریکا یا کانادا نیست؟

چرا از مهاجرت اکبر وحشت دارند و هنوز هم اکبر در آمریکا یا کانادا نیست؟چونکه می دانند من اگر از رفاه برخوردار باشم و مطالعات و پژوهشها و فعالیتهای علمی, فرهنگی و هنری من روال طبیعی خود را طی کند من آن جمله تاریخی را که خودشان هم خیلی بهتر از من می دانند, توسعه خواهم داد. از این رو هنوز هم در حال نابود کردن عمر و جوانی و نبوغ و استعدادهایم هستند تا شاید چند صباحی بیشتر بچرند و بدرند و برینند و خوش باشند! خدایا آنهایی که در ایران آبروی تقدیر و تشکر از مرا نداشتند دیگرانی که از چنین آبرو و اراده ای برخوردار بودند را سرکوب کردند و من وجه المصالحه صلحی محال هستم. و جرمم نیز دلسوزی و خیر خواهی برای ایران و برای همه ایرانیان بوده است. تو خودت به دادم برس. ضمنا من در اداره میگراسی رد شدم و گویا قرار است با برگه سازمان ملل در این کشور بمانم. برگه سازمان ملل را هم هنوز نگرفته ام! دولت آذربایجان سعی کرد هر کاری که از دستش بر می آید برای من انجام دهد اما من گفته بودم که تصمیم ندارم در آذربایجان بمانم و برای رفتن به کشور سوم آمده ام . دولت آذربایجان اگر با درخواست پناهندگی من موافقت می کرد من شانس پ

در خواست کمک یکی از مردم ایران از اشخاصی همچون رادیو فردا

خدایا چرا من هر جا می روم آنجا بهشت می شود و همه مردم به داد من می رسند و کمکم می کنند و به من محبت می کنند و سرودهایی همچون "علی اکبرین سوزلرینده شعورو وار, علی اکبرین گوزلرینده نورو وار و ...." سر می دهند؟ خدایا آیا تو این کارها رو می کنی که من خودکشی نکنم؟ راست می گی؟! اما اگه اینطور بود که تا امروز هزار بار کار مهاجرتم رو درست کرده بودی. چرا ناراحت می شی خدایا, خوب راست می گم. خدایا شکرت. خدایا روح و جسم من سالهاست که در وضعیت اصطحلاک است و امروز هم من در موقعیت حساسی هستم و هیچ سندی هم جمع آوری نکرده ام که به یو. ان. ایچ. سی. آر ارایه کنم. خدایا به رسانه ها و نخبگان و شبکه های ایران معاصر حداقل همانقدری که در مورد مهاجرتم به من کمک کرده اند کمک کن و حتی بیشتر هم کمکشان کن.

از خیرخواهی ها, کمکها و حمایتهای سازمان ملل متشکرم

به دلیل تعطیلات, روز مصاحبه ام به 22 نوامبر تغییر کرد. فکر می کنم که خواسته اند قطعنامه 20101115 مرا ندیده و نشنیده بگیرند تا اخلالی در کار مهاجرت من ایجاد نشود. خدایا شکرت. خدایا بخاطر کمکها ی یو. ان. ایچ. سی. آر از تو متشکرم و از تو می خواهم که تو هم یو. ان. ایچ. سی. آر را کمک کنی. اما دستت درد نکنه. قطعنامه 20101115 رو هم با یک جا خالی سفید و مقدس پاسخ دادی. خیلی متشکرم ای مطلق و مقدس! دفعه بعد دیگه نمی تونم گل رز بیارم و فقط همین امروز رز آوردم و به مجموعه یو. ان. ایچ. سی. آر دادم. من همه چیز رو فراموش کردم. از امروز فقط همون خاطره یک شاخه گل رز که برات آوردم رو به یاد داشته باش. من هم فقط همین لحظه رو از امروز به یاد دارم. متشکرم. کمکم کن که بتوانم به کشور سوم بروم. انشا الله خدا هم تو را کمک کند.

امروز 15 نوامبر سال 2010 است

قطعنامه 20101115 من می خواهم به غرب مهاجرت کنم و همچون یک شهروند در آنجا زندگی کنم و باقیمانده عمرم را آنجا بگذرانم. امیدوارم با کمک نمایندگی نهاد یو. ان. ایچ. سی. آر در باکو و با کمک سفارت آمریکا, کانادا و یا دیگر کشورهای غربی در باکو به این هدفم برسم. من پیشاپیش از کشورها و ملتهای غربی تشکر می کنم و حتی اگر در مورد مهاجرتم نیز به من کمک نشود باز هم از آنها متشکرم و برای آنها احترام قایلم. اگر من در غرب پس از مدتی کار و تلاش به سطحی از رفاه برسم که آسایش و اوقات فراغت کافی داشته باشم ممکن است باز هم دور جدیدی از مطالعات و پژوهشهای علمی من آغاز شود و اگر انگیزه و شور و نشاطی که هنوز هم ذراتی از آن را در خودم احساس می کنم در من نمیرد شاید فعالیتهای علمی, فرهنگی و هنری من منشا پیشرفتهای زیاد, خوب و مفیدی برای عرصه های هنری, فرهنگی و علمی همه جوامع بشری بشود. من شان یک انسان را برای خودم قائلم. من شان یک شهروند را برای خودم قائلم. من شان یک پژوهشگر را برای خودم قائلم. بجز پرداختن به زندگی شخصی خودم و مطالعات و پژوهشهایم, من یک کار دیگری هم می خواهم در غرب انجام دهم و آن اندیشیدن به فرمان

رازی با ستارگان

امشب در سر شوری دارم امشب در دل نوری دارم باز امشب در اوج آسمانم باشد رازی با ستارگانم امشب یکسر شوق و شورم از این عالم گویی دورم . از شادی پر گیرم که رسم به فلک سرود هستی خوانم در بر حور و ملک در آسمانها غوغا فکنم سبو بریزم ساغر شکنم . با ماه و پروین سخنی گویم وز روی مه خود اثری جویم جان یابم زین شبها می کاهم از غمها. ماه و زهره را به طرب آرم از خود بی خبرم ز شعف دارم نغمه ای بر لبها. امشب یکسر شوق و شورم از این عالم گویی دورم . امشب در سر شوری دارم امشب در دل نوری دارم باز امشب در اوج آسمانم باشد رازی با ستارگانم . امشب یکسر شوق و شورم از این عالم گویی دورم.

راز بقا

Tuesday، January 19، 2010 سردار عزیز ایران, جناب آقای رحیم صفوی ضمن عرض سلام و احترام.اکنون که هر یک از همه فعالین سیاسی و اجتماعی ایران معاصر اعم از اپوزیسیون, اصولگرایی و اصلاح طلب خودش را مسوول وضع امروز ایران می داند و همه ایشان در حال همکاری با هم برای مدیریت و اداره امور ایران و بهبود بخشیدن به وضعیت ایران هستند و خودشان دلشان به حال کشورشان می سوزد و از درگیری و اختلاف نظر با هم در پیش چشمان مردم کشورشان شرم دارند, من نیز احساس می کنم ایران قدرتی جادویی دارد که مظهر زیبایی, حقیقت و خوبی مطلق است. و من هم اکنون و همینجا در لحظه حال ابدی همین اکنون همیشه می گویم: بقای خویش را در شور و نشاط و اشتیاق برای فنا شدن و فدا شدن و ایثارگری در "راهی که ایران مطرح کرده است" می دانم.اما اکنون که فاصله واقعیت ایران معاصر با تصویر فوق الذکر زیاد و غیر قابل قبول است من بقای خویش را در مطالبه جدی حداکثر حقوق و منافعم از ایران و مصون ماندن از خطرهای گوناگون ایران _ اعم از خطر های شناخته شده ایران و خطرهای ناشناخته ایران_ می دانم. امضا: جهان آرمانی .......................................

قطعنامه 20101115

قطعنامه 20101115 من می خواهم به غرب مهاجرت کنم و همچون یک شهروند در آنجا زندگی کنم و باقیمانده عمرم را آنجا بگذرانم. امیدوارم با کمک نمایندگی نهاد یو. ان. ایچ. سی. آر در باکو و با کمک سفارت آمریکا, کانادا و یا دیگر کشورهای غربی در باکو به این هدفم برسم. من پیشاپیش از کشورها و ملتهای غربی تشکر می کنم و حتی اگر در مورد مهاجرتم نیز به من کمک نشود باز هم از آنها متشکرم و برای آنها احترام قایلم. اگر من در غرب پس از مدتی کار و تلاش به سطحی از رفاه برسم که آسایش و اوقات فراغت کافی داشته باشم ممکن است باز هم دور جدیدی از مطالعات و پژوهشهای علمی من آغاز شود و اگر انگیزه و شور و نشاطی که هنوز هم ذراتی از آن را در خودم احساس می کنم در من نمیرد شاید فعالیتهای علمی, فرهنگی و هنری من منشا پیشرفتهای زیاد, خوب و مفیدی برای عرصه های هنری, فرهنگی و علمی همه جوامع بشری بشود. من شان یک انسان را برای خودم قائلم. من شان یک شهروند را برای خودم قائلم. من شان یک پژوهشگر را برای خودم قائلم. بجز پرداختن به زندگی شخصی خودم و مطالعات و پژوهشهایم, من یک کار دیگری هم می خواهم در غرب انجام دهم و آن اندیشیدن به فرمان

یک نمونه از اسنادی که پشتوانه سند "بیست, ده, یازده, پونزده" هستند

وقتی به نمایندگی نهاد یو. ان. ایچ. سی. آر در آنکارا گفتم می خواستم به سفارت آمریکا در آنکارا حمله کنم یکی از مسوولین آن نهاد در آن مکالمه تلفنی به من گفت کار خوبی کردی. اصل و تفسیر آن سند در همان تاریخ در وبلاگم آرشیو شد. سند توی وبلاگ من _که با آرشیو سایتهای سبز تکمیل می شود_ زیاد است. "خودشان" باید بگردند پیدایشان کنند. همه اسما اسم اعظم هستند و یک کادوی خلاصه شده ای بنام معجزه نجات مفتکی وجود ندارد. من هم مثل حکام و مقامهای مسوول کشورهای غربی بی نیازم. با این تفاوت که آنها حقوق همه را مصرف کرده اند برای قدرت خودشان و مسوولیتهای زیادی متوجه ایشان است اما من حتی از حقوق خودم هم محروم بوده ام, بهترین "روز" ها, "شب" ها, هفته ها, ماهها و سالهای عمرم از من گرفته شده و بیش از سهم خودم مسوولیتی ندارم.

مذاکرات شیطانی را متوقف کنید

گروه آقایان خامنه ای و رفسنجانی در ایران, از حق, امتیاز و یا مجوز مذاکره با غرب در مورد برنامه اتمی ایران برخوردار نیستند. من در "مونولوگ 15 نوامبر2010 اکبر با سازمان ملل" پیام صریحی را در اینمورد به حکام و مقامهای مسوول کشورهای غربی ابلاغ خواهم کرد.

از اپوزیسیون خارج از کشور متشکریم

شاید اگر وحشت از حس انتقامجویی اپوزیسیون وجود نداشت, خاتمی و دیگر اصلاح طلبان خیلی وقت پیش همگی رسما محکوم به اعدام شده و در جوخه های مرگ تیرباران شده بودند.

مصاحبه سفید و مقدس

سازمان ملل امکان تامل برای من فراهم نکرد. و من برای انجام یک مصاحبه چند جانبه, حجیم و سنگین, فقط یک روز (14 نوامبر) مرخصی و وقت دارم که آماده شوم. اما برای اینکه بهانه ای به نظام بوروکراسی سازمان ملل ندهم با سازمان ملل مصاحبه می کنم و به زبان خودشان هم مصاحبه می کنم و ورقهای سفید را امضا می کنم و ورقهای سیاه را امضا می کنم و به ساز مسخره سوالها و فرمهای یو. ان. ایچ. سی. آر می رقصم. اما مسوولیت آن مصاحبه با خود سازمان ملل است. آنچه از نظر من اهمیت اول و اصلی را دارد همان "مونولوگ 15 نوامبر 2010 اکبر با سازمان ملل" که یک متن کوتاه است خواهد بود.

اینجا اروپاست و حتی بهتر از اروپا

اینجا واقعا اروپاست. و از آنجا که هر خوبی یی در هرجا و هر زمان ویژگی های همانجا و همان زمان را نیز داراست, می توان گفت که اینجا حتی بهتر از اروپاست. در برگه اداره میگراسی دولت آذربایجان نوشته شده "خواهش می شود" در تاریخ یازدهم نوامبر بیایید. استانداردهای حرمت و کرامت انسان در اینجا عالی و با شکوه است. امروز چند دقیقه در سالن انتظار شیشه ای اداره میگراسی دولت آذربایجان که در حیاط آن اداره واقع است منتظر ماندم. اسمم را صدا کردند. به حضور وکیلم در اداره میگراسی دولت آذربایجان رفتم. ایشان فرمودند هنوز تصمیم گرفته نشده و من اگر برایم ممکن باشد باید سیزدهم نوامبر بروم. گفتم اگر قبول نشوم چه می شود؟ گفتند شما گفته بودید نمی خواهید در آذربایجان بمانید و می خواهید به سازمان ملل بروید. گفتم من الآن اینجا هستم و در مدتی که اینجا هستم باید یک مدرک شناسایی از جانب دولت آذربایجان داشته باشم تا بتوانم از مساعدتها و کمکهای محیط پیرامونم بیشتر و بهتر برخوردار شوم. قرار شده اگر سیزدهم وقت نداشتم , هجدهم بروم. تصمیم دارم هجدهم نوامبر به اداره میگراسی دولت آذربایجان مراجعه کنم و امیدوارم قبول شو

دادگاهی از جنس: " برو کنار من باید بروم دستشویی"

نویسنده: محمد نوری زاد صبح روز شنبه ۱۵/۸/۸۹ ، همچنان از عفونت شدید در ناحیه فک و دندان های خود در رنج بودم که ماموری آمد و گفت:آماه شوید این گمان کورسو مانند،از سلول تا دفتر قاضی ،که راهی طولانی نبود و من و مامور همراهم،پیاده آن را طی می کردیم،هر از چندی سر بر می آورد و خودی نشان می داد.که یعنی: زیاد بدبین نباش!می بینی به نامه های تو،گر چه دیر،اما به هر حال پاسخ گفتند.چرا که آنها،هرکس که باشند،انسان اند.سن و سالی پشت سر گزارده اند.درد کشیده اند .حالا نه اگر درد مردم را،اما درد دندان که تجربه کرده اند.حالا عفونت شدید نداشته اند که نداشه اند! این گمان خوب،تا دادسرا نیز با من بود. و حتی تا لحظه ای که او دست به پوشه ای برد و برگه ای را بیرون کشید و به مطالعه ی سطحی آن پرداخت.همان مترسک درون،باز برآمد و به من گفت این برگه ای که در دست جناب قاضی است، احتمالا نظر جناب دادستان یا ریاست زندان است. که فلانی،ببین ما چه اندازه به فکر تو و امثال تو هستیم؟صورتت عفونت شدید دارد؟بفرما،این هم موافقت نامه ی بزرگان دستگاه قضا،برو خودت را معالجه کن!منتها به همین شرطی که خودت در نامه هایت آورده ای! با هزین

مطامع و منافع مورد نظر آمریکا و دیگر کشورهای غربی با استراتژی حقارت انسان تعریف شده است

مطامع و منافع مورد نظر آمریکا و دیگر کشورهای غربی با استراتژی "ذلت و حقارت انسان" تعریف شده است. وقتی من می گویم مرگ من پیام و فرمانی خواهد بود به همه ذرات و پتانسیلهای موجود در کائنات برای حرکت به سمت نابود کردن آمریکا و دیگر کشورهای غربی, آنها مرا "بد" , کم اهمیت و .... می نامند و باقیمانده عمر و نبوغ و جوانی ام را نیز ترور می کنند و مرا بد می فهمند و بد (آنگونه که می خواهند) معرفی می کنند و شخصیت مرا به لجن می کشند تا امنیت, حرمت و کرامت خودشان تامین شود!!! با تحقیر انسانها و پناهندگان مظلوم و بیچاره, برای خودشان مشروعیت و حقانیت تولید می کنند تا موجودیت خودشان و قیافه های پندارها, گفتارها و رفتارهایشان توجیه شود. با چه حقی می خواستند از انسان ابزاری تبلیغاتی بسازند برای حمله به کشور مبدا انسان؟ چرا حتی حداقل حق من از من دریغ می شد و به من گفته نمی شد که آیا با درخواست پناهندگی ام موافقت می شود یا موافقت نمی شود؟ چرا حتی امروز نیز این حقم از من دریغ می شود؟ با چه حقی به خودشان اجازه می دادند؟ مسوولیت پروژه منسجم و هماهنگ تیم روانپزشکان یو. ان. ایچ. سی. آر در آنکا

خطر نابودی آمریکا و دیگر کشورهای غربی در راه است

چنانچه من به سفارت آمریکا در یکی از کشورهای همسایه ایران و یا به سفارت سوییس در تهران که حافظ منافع آمریکا در ایران است حمله انتحاری کنم, مرگ من پیام و فرمانی خواهد بود به همه پتانسیلهایی که برای نابود کردن آمریکا و دیگر کشورهای غربی وجود دارد. لطفا ظرف یک و یا حداکثر دو هفته خبر جواب قبولی من در یو. ان. ایچ. سی. آر و سفارت مربوطه را به اطلاع من برسانید. بخاطر امنیت خودتان به داد من برسید. اجازه بدهید زنده بمانم تا بتوانم شما را ببخشم. اگر گمان کرده اید که با ادامه این ادا بازی ها به آرزوی دیرینه خویش مبنی بر مشاهده خشونت ورزی از علی اکبر ابراهیمی خواهید رسید کور خوانده اید. من به این وضع عادت کرده ام و طی سالهای اخیر در همین اوضاع و احوال شاد بوده ام و خدا را شکر گفته ام. هم صبر من تشکر از خداست و هم حمله تروریستی احتمالی من به شما تشکر از خدا خواهد بود.

یادداشت سفید و مقدس

قرار نیست چنین یادداشتی سر راه اکبر سبز شود. اصلا این یادداشت چی هست که در همه جا هست؟!

لطفا پاسخ داده شود

I am want a clear and official "Yes" or "No" reply from UNHCR about my refugee request. aliakbar Ebrahimi ................................. من یک جواب روشن, رسمی و کتبی قبولی و یا ردی به درخواست پناهندگی ام از یو. ان. ایچ. سی. آر می خواهم. ..............................................................................................................

آواز گورها

در سال 2009 حکام و مقامهای مسوول کشورهای غربی باید سپربلای پویش و جنبش سبز ملت ایران باشند. /// شاهدان گر دلبری زین سان کنـند زاهدان را رخنه در ایمان کـنـند هر کـجا آن شاخ نرگس بشکـفد گـلرخانـش دیده نرگسدان کنند ای جوان سروقد گویی بـبر پیش از آن کز قامتت چوگان کنـند عاشقان را بر سر خود حکم نیست هر چـه فرمان تو باشد آن کنـند پیش چشمم کمتر است از قطره‌ای این حـکایت‌ها که از طوفان کنـند یار ما چون گیرد آغاز سـماع قدسیان بر عرش دست افشان کنند مردم چشمم به خون آغشتـه شد در کـجا این ظلم بر انسان کنـند خوش برآ با غصه‌ای دل کاهـل راز عیش خوش در بوته هجران کنـند سر مکـش حافظ ز آه نیم شـب تا چو صبحت آینه رخشان کـنـند / بـعد از این دست من و دامن آن سرو بلند کـه بـه بالای چمان از بن و بیخم برکـند حاجـت مطرب و می نیست تو برقع بگشا کـه بـه رقص آوردم آتش رویت چو سپند هیچ رویی نـشود آینـه حجله بـخـت مـگر آن روی که مالند در آن سم سمـند گفتـم اسرار غمت هر چه بود گو می‌باش صبر از این بیش ندارم چه کنم تا کی و چند مـکـش آن آهوی مشـکین مرا ای صیاد شرم از آن چشم سیه دار و مبندش به کمند مـن خاکی که از این در

آواز گورها

آسمون مست جنونی, آسمون تشنه خونی/ آسمون مست گناهی, آسمون چه روسیاهی! /////////////////////////////////////////////////// پاسخ خدایان متفرقه شما "مردم سواران" باالقوه و یا باالفعل به ریزش طرفداران خدای اکبر چیست؟ وای بر شما و بر خدایانتان. چون شما بلایی بر سر پیروان راه اکبر آوردید که برخی از آنها گفتند: اگر حق‌گویی این اندازه مشکل دارد و جرم است، ما دیگر حرف حق نخواهیم گفت. /// تا ز میخانه و می نام و نـشان خواهد بود سر ما خاک ره پیر مـغان خواهد بود حلـقـه پیر مغان از ازلم در گوش است بر هـمانیم که بودیم و هـمان خواهد بود بر سر تربت ما چون گذری هـمـت خواه کـه زیارتـگـه رندان جـهان خواهد بود برو ای زاهد خودبین که ز چشم مـن و تو راز این پرده نهان است و نـهان خواهد بود ترک عاشق کش من مست برون رفت امروز تا دگر خون کـه از دیده روان خواهد بود چشمم آن دم که ز شوق تو نهد سر به لحد تا دم صـبـح قیامـت نـگران خواهد بود بخـت حافظ گر از این گونه مدد خواهد کرد زلـف معشوقه به دست دگران خواهد بود / آن کس که به دست جام دارد سـلـطانی جـم مدام دارد آبی که خضر حیات از او یافت در میکده جو کـه جام د

چنانچه ارعاب و سرکوب پویش و جنبش سبز ملت ایران جبران نگردد انتخاباتهایی به مراتب کثیف تر در راه خواهد بود

خدایا, همانطور که شاهد بودی در انتخابات اخیر کتیبه 2010 را از مردم مخفی کردند و این موضوع, مورد نظر ما و مورد تایید ما نبود. امضا: ضمیر ناخودآگاه نسل نوی ملت آمریکا

من در بند ۳۵۰، یکصد و پنجاه مشعل دیدم

شمع" از دیربازتاریخ، در دسترس بشر بوده است. یک وسیله کمک آموزشی مدام. چیزی که در سکوت مستمر خود، با انسان ها سخن می گفته است. این که : نور بیفشان، گرچه به نابودی خودت بیانجامد. و باز اینکه : نورافشاندن و راه نمایاندن، به آب شدن منجر می شود. من در بند ۳۵۰، یکصد و پنجاه مشعل دیدم. مشعل های مشتعل. مشعل هایی که شب و روز می سوزنند و آب می شوند و راه تاریخی ما را نشان ما می دهند. مشعل هایی که به هر کجای تاریخ اسطورگی سرزمین ما می تابند و گنجینه ای ازخردمندی ها و هوشمندی ها برمی آورند.

در مقابل امید ملتها تعظیم کنید تا کرامت و ارزش بیابید

حتی اگر از آنچه که با تداوم مطالعات و پژوهشهایم می توانستم در سطح جهان باشم و بطور باالقوه هستم صرفنظر کنیم باز هم بطور باالفعل در سطح ایران اهمیت دارم. در ایران هر کی انش از کونش کج در می اومد می چسبید از یقه اکبر و حتی افتضاح هایی همچون جایگزینی کودتا بجای انتخابات, شلیک در خیابان به سمت مردم و .... را با نام والای اکبر می آمیختند و مدعی می شدند بخاطر "آزادی" و ارزشها و .... بوده است. من امید یک ملت هستم. در مقابل اکبر تعظیم کنید تا به جامعه علمی, فرهنگی و هنری ایران توهین نکرده باشید. به احترام جامعه مدنی و نخبگان ایران معاصر در مقابل اکبر تعظیم کنید. اگر احترام قایل باشید به خودتان احترام قایل شده اید و اگر باز هم به تحقیر و توهین روی آورید به خودتان انعکاس خواهد داشت. حتی پس از مرگ اکبر و زمانی که اکبر در این دنیا نباشد که بتواند شما را ببخشد.

ملت ایران نظام مورد نظر اکبر برای ایران و عملیات نظامی اکبر را می خواهند

تصویر

به تعهداتتان پایبند باشید تا حتی جنگهایتان نیز خوب, قشنگ و با شکوه به نظر برسد

اگر بی رحمی لازم و کافی را برای حمله نظامی به ایران بمنظور تامین نیازها و منافع زودگذر و کاذب خودتان دارید, چرا حاضر نیستید خطرات آن را خودتان بپذیرید و باز هم از مردم ایران انتظار خطر پذیری و پرداخت هزینه دارید؟ سامانه دفاع موشکی اس_300 متعلق به نیروهای نظامی ایران است چونکه روسیه متعهد شده این سامانه را به ایران تحویل دهد. به تعهد خودتان عمل کنید. جنگ جای خود, تعهد هم جای خود. به تعهداتتان پایبند باشید تا حتی جنگهایتان نیز خوب, قشنگ و با شکوه به نظر برسد. (انسانهای باکیفیتی باشید)

اگر حداقلهای موجود را شکر نگوییم چگونه زیاد شوند؟

من از یو. ان. ایچ. سی. آر متشکرم و بجز خیر و خوبی هیچ چیز دیگری از این نهاد ندیدم. همین که این نهاد وجود داشت و من توانستم بروم آنجا ثبت نام کنم و آدم حساب شوم خودش کلی (نعمتی زیاد) است. و من بوسیله این نهاد و به کمک این نهاد بود که انسان محسوب شدم و به اوج رسیدم. و به آرامشی رسیدم که توانستم یادداشت هدف مشترک بشریت را بنویسم و به اندیشه اکبر متمرکز شوم. کمکهای ترکیه و پولها و امکاناتی که در محیطهای کارگری ترکیه به من داده شد نیز بسیار به من کمک کرد. من سوالم در یادداشت هدف مشترک بشریت را با خرد جمعی ایران معاصر در میان گذاشتم. در مورد انتخابات نیز خیلی به ایشان کمک فکری کردم و وقتی هم که خاتمی انصراف داده بود هر روز می رفتم کافی نت گریه می کردم و می نوشتم. نمی دانم چرا در ایران زحمات من جواب نداد و جواب منفی هم داد. به هر حال ایران مشکلاتش زیاد بود اما من باز هم برای ایران دعا می کنم. خدایا شکرت

مرگ بر دشمنان آمریکا

مرگ بر دشمنان آمریکا مرگ بر آنهایی که علی اکبر ابراهیمی و دیگر اعضای پویش و جنبش سبز ملت ایران را پیر کردند و خواستند که بمیرانند (یعنی حکام و مقامهای مسوول کشورهای غربی) تا "علی اکبر ابراهیمی" ها نتوانند به آمریکا بیایند و هویت آمریکا را باز تعریف کنند و آمریکا را به استاندارد های نجات برسانند و یا اگر هم می توانند بیایند, از وقت مطالعه ها و اوقات فراغت کافی برای باز تعریف هویت آمریکا برخوردار نباشند. امضا: نسل نوی ملت آمریکا

پس آنهمه زمانی که منتظر ماندم چه می شود و که جوابش یا غرامتش را می دهد؟

پس آنهمه زمانی که منتظر ماندم چه می شود و که جوابش یا غرامتش را می دهد؟ من امروز صبح باز هم در محل کارم با کمک همکارانم که لباس و کفش هم برایم آورده اند رفتم حمام, آن هم با آب گرم و صابون و حوله. من از امکانات و شرایط نسبتا بهتر و خوبی در این کشور برخوردارم و زندگی خوبی دارم و امروز هم رفتم حمام و جورابها و کفشم را هم عوض کردم. چرا دروغ بگویم و بگویم که شرایط و امکاناتم بد و ناکافی است؟ فقط آنچه که مرا به وحشت انداخته, سازمان ملل است. اینجا گویا قرار نیست من زیاد منتظر جواب بمانم و احتمالا در کمتر از سه ماه جوابم را خواهند داد. اما از این سازمانی که چند سال از بهترین سالهای عمرم مرا در حالت معلق و بلاتکلیف نگه داشت هیچ چیز بعید نیست. ممکن است جواب من ردی باشد و نه قبولی. و آنچه من از آن ترسیده ام همین جواب ردی است که ممکن است پس از اینهمه مدت بجای جواب قبولی به من داده شود. خدایا من همان بشر هستم که قرار بود حقوقش را بپردازند و به نام انسان و به بهانه "حقوق بشر" جنایتها کردند و حتی حقوق تو (حقوق الهی) را نیز زیر پا گذاشتند!!! اگر قرار بود جواب ردی بگیرم و نه جواب قبولی , پس د