آواز گورها
در سال 2009 حکام و مقامهای مسوول کشورهای غربی باید سپربلای پویش و جنبش سبز ملت ایران باشند.
///
شاهدان گر دلبری زین سان کنـند زاهدان را رخنه در ایمان کـنـند هر کـجا آن شاخ نرگس بشکـفد گـلرخانـش دیده نرگسدان کنند ای جوان سروقد گویی بـبر پیش از آن کز قامتت چوگان کنـند عاشقان را بر سر خود حکم نیست هر چـه فرمان تو باشد آن کنـند پیش چشمم کمتر است از قطرهای این حـکایتها که از طوفان کنـند یار ما چون گیرد آغاز سـماع قدسیان بر عرش دست افشان کنند مردم چشمم به خون آغشتـه شد در کـجا این ظلم بر انسان کنـند خوش برآ با غصهای دل کاهـل راز عیش خوش در بوته هجران کنـند سر مکـش حافظ ز آه نیم شـب تا چو صبحت آینه رخشان کـنـند
/
بـعد از این دست من و دامن آن سرو بلند کـه بـه بالای چمان از بن و بیخم برکـند حاجـت مطرب و می نیست تو برقع بگشا کـه بـه رقص آوردم آتش رویت چو سپند هیچ رویی نـشود آینـه حجله بـخـت مـگر آن روی که مالند در آن سم سمـند گفتـم اسرار غمت هر چه بود گو میباش صبر از این بیش ندارم چه کنم تا کی و چند مـکـش آن آهوی مشـکین مرا ای صیاد شرم از آن چشم سیه دار و مبندش به کمند مـن خاکی که از این در نتوانم برخاسـت از کـجا بوسـه زنم بر لب آن قصر بلـند باز مستان دل از آن گیسوی مشکین حافظ زان کـه دیوانـه همان به که بود اندر بـند
/
حال دل با تو گفتنم هوس است خـبر دل شنفتنم هوس است طـمـع خام بین که قصه فاش از رقیبان نهفتنم هوس اسـت شب قدری چنین عزیز و شریف با تو تا روز خفتنم هوس اسـت وه کـه دردانهای چـنین نازک در شب تار سفتنم هوس است ای صـبا امشبـم مدد فرمای که سحرگه شکفتنم هوس است از برای شرف بـه نوک مژه خاک راه تو رفتنم هوس اسـت همـچو حافـظ به رغم مدعیان شعر رندانه گفتنم هوس است