پست‌ها

نمایش پست‌ها از ژوئیه, ۲۰۰۷

No title

وقتشه وقتشه رفتن وقتشه وقتشه از تو گذشتن وقتشه فرصت تولد دوباره نيست مردن دوباره من وقتشه ديگه ديره واسه گفتن اين كلام آخرينه فرصت زجه نمونده لحظه هاي واپسينه ديگه با عاطفه دشمن واسه دلتنگي رفيقم توي شط سرخ نفرت بي صداترين غريقم من عروسك كدوم بازي وحشت من صداي قحطي كدوم تبارم كه مثل تولد فاجعه سردم كه مثل حادثه آرامش ندارم سرد و ساده و شكسته آينه قديمي يم من با چراغ و گل غريبه با غبار صميمي يم من مي مونم زير هجوم سنگي آوار كينه واسه بازيچه نبودن آخرين بازي همينه وقتشه وقتشه رفتن وقتشه وقتشه از تو گذشتن وقتشه

Reflexion to Office

چرا من باید برای نفس كشیدن توضیح ارایه كنم! یك زندگی معمولی حق من است. من فقط یك ویزا و بلیط ساده خواسته بودم و حتی ورك شاپ و امكانات ادامه تحقیقات نیز نخواسته بودم. اما غاصبان جایگاههای نمایندگی معاصرین برای پاسخگویی, آنقدر درگیر جنگ و محروم از خیر و بركت و نور و نان هستند كه بجای استقبال از من با تیمهایی از كارشناسان ادبیات و فلسفه و ارتباطات فقط به نان خوردن من توجه و تمركز داشته و به حیف نان بودن من تاكید می كنند و كمكشان به من كه در زمینه های متفاوتی نیازهایی روشن به كمك و مساعدت و همكاری دارم این است كه نسبت آنچه بیماریهای روانی من نامیده می شود ابراز نگرانی كرده و به معالجهء من با قرصهایی كه همچون مواد مخدر تخریبگر است بیندیشند. اما من همانی هستم كه هستم نه آنچه حیوانات جنگل از من می فهمند. من نمی خواهم شكرگزاری نسبت به خودم _ بعنوان یكی از نوابغی كه برای آماده تر و شایسته تر و برازنده تر شدن هوم جهت حضور خیر و بركت و نور و نان مفید بوده اند _ را به غرب آموزش دهم. من نمی خواهم عبارات, جملات و پاراگرافهای تاءسف انگیزی از خودم در آثاری كه ممكن است مرجع پژوهشگران آینده باشد به ج