آواز گورها
آسمون مست جنونی, آسمون تشنه خونی/ آسمون مست گناهی, آسمون چه روسیاهی!
///////////////////////////////////////////////////
پاسخ خدایان متفرقه شما "مردم سواران" باالقوه و یا باالفعل به ریزش طرفداران خدای اکبر چیست؟ وای بر شما و بر خدایانتان. چون شما بلایی بر سر پیروان راه اکبر آوردید که برخی از آنها گفتند: اگر حقگویی این اندازه مشکل دارد و جرم است، ما دیگر حرف حق نخواهیم گفت.
پاسخ خدایان متفرقه شما "مردم سواران" باالقوه و یا باالفعل به ریزش طرفداران خدای اکبر چیست؟ وای بر شما و بر خدایانتان. چون شما بلایی بر سر پیروان راه اکبر آوردید که برخی از آنها گفتند: اگر حقگویی این اندازه مشکل دارد و جرم است، ما دیگر حرف حق نخواهیم گفت.
///
تا ز میخانه و می نام و نـشان خواهد بود سر ما خاک ره پیر مـغان خواهد بود حلـقـه پیر مغان از ازلم در گوش است بر هـمانیم که بودیم و هـمان خواهد بود بر سر تربت ما چون گذری هـمـت خواه کـه زیارتـگـه رندان جـهان خواهد بود برو ای زاهد خودبین که ز چشم مـن و تو راز این پرده نهان است و نـهان خواهد بود ترک عاشق کش من مست برون رفت امروز تا دگر خون کـه از دیده روان خواهد بود چشمم آن دم که ز شوق تو نهد سر به لحد تا دم صـبـح قیامـت نـگران خواهد بود بخـت حافظ گر از این گونه مدد خواهد کرد زلـف معشوقه به دست دگران خواهد بود
/
آن کس که به دست جام دارد سـلـطانی جـم مدام دارد آبی که خضر حیات از او یافت در میکده جو کـه جام دارد سررشتـه جان به جام بگذار کاین رشتـه از او نـظام دارد ما و می و زاهدان و تـقوا تا یار سر کدام دارد بیرون ز لب تو ساقیا نیسـت در دور کـسی کـه کام دارد نرگس همه شیوههای مستی از چشم خوشت بـه وام دارد ذکر رخ و زلـف تو دلـم را وردیست که صبح و شام دارد بر سینـه ریش دردمـندان لعلـت نمـکی تـمام دارد در چاه ذقن چو حافظ ای جان حـسـن تو دو صد غلام دارد
/
بوی خوش تو هر کـه ز باد صـبا شـنید از یار آشـنا سـخـن آشـنا شـنید ای شاه حسن چشم به حال گدا فـکـن کاین گوش بس حکایت شاه و گدا شـنید خوش میکنم به باده مشکین مشام جان کز دلـق پوش صومعـه بوی ریا شـنید سر خدا که عارف سالک به کس نگفـت در حیرتـم که باده فروش از کجا شـنید یا رب کجاست مـحرم رازی کـه یک زمان دل شرح آن دهد که چه گفت و چهها شنید اینـش سزا نـبود دل حـق گزار مـن کز غمـگـسار خود سخن ناسزا شـنید مـحروم اگر شدم ز سر کوی او چـه شد از گلشـن زمانـه کـه بوی وفا شـنید ساقی بیا کـه عشق ندا میکند بـلـند کان کس که گفت قصه ما هم ز ما شـنید ما باده زیر خرقـه نـه امروز میخوریم صد بار پیر میکده این ماجرا شـنید ما می به بانگ چنگ نه امروز میکـشیم بـس دور شد که گنبد چرخ این صدا شنید پـند حکیم محض صواب است و عین خیر فرخـنده آن کسی که به سمع رضا شنید حافـظ وظیفـه تو دعا گفتن است و بس دربـند آن مـباش که نشنید یا شـنید