ای کاش آب از سمت سرچشمه روان بود و نه به سمت سرچشمه

دیشب خواب دیدم.
دو جعبه شیرینی بود. یکی دو برابر دیگری. جعبه بزرگتر به من داده شده بود و من گمان می کردم که می خواهم آن را برای خانه پدری ام ببرم.اما اطرافیان خاتمی بی توجه به این میل شخصی من شیرینی ها را با وقار و احترام از من گرفتند و همگی با خاتمی اینها شیرینی می خوردیم.
یک قطعه یخ وسط جوی و یا رود بود. گویا من بودم آن یخ. خاتمی با بیل یخ را کمی حالتش را پهن تر و تیز تر و نوک آن را رو به بالاتر کرد بطوری که سرعت عبور آب بیشتر شد. بعد خاتمی رفت آن سر رود. یخ آب شد و تمام شد گویا. خاتمی اقداماتی با بیل انجام داد.
جریان رود برعکس  شد و از سمت خاتمی به این سوی روان شد.
آب با تونالیته ای نرم اما به سرعت از سمت خاتمی پاک و زلال می شد.
کف رود که همچون راهروی یک هتل به نظر می رسید کاملا تمیز و شفاف شده بود.
چیزی به اسم ارتفاع یا کوه و یا دریا از این خواب به یاد نمی آورم و به گمانم در این خواب وجود نداشتند اما در تعبیر شاید بتوان از آن عناصر نیز بهره گرفت. مثلا می توان گفت که شاید خدا می خواهد از دریا ظهور کند.

پست‌های معروف از این وبلاگ

مسوولیت امنیت, حرمت و کرامت ثروتهای ملی مردم ایران مستقیما متوجه حکام غرب است