نسخه تایپ شده

نسخه تایپ شده.
در اینجا اگر فرصت شد
نسخه تایپ شده پیش نویس خلاصه کلیات و برخی جزئیات فیلمنامه "سروش" را منتشر می کنم
و شاید هم اسپونسور و همکاران فیلمنامه نویس نیابم و خودم سعی کنم بتدریج فیلمنامه را ویرایش و تکمیل کنم.

البته پیش بینی نمی کنم که قبل از مرگم بتوانم فیلمنامه نویسانی برای تبدیل این پیش نویس به فیلمنامه استخدام کنم تا چه رسد به ساخته شدن فیلم بر مبنای فیلمنامه. شاید در عصر خودم اصلا نیازی هم به این کار نباشد.
اما از اینکه با این متن پیشنویس، حتی دیدگاههای علمی مد نظرم نیز به شکلی ساده به نسلهای آینده معرفی شده است خوشحالم.

درونمایه فیلمنامه:
هدفون اکبر شبیه به کره زمین و نماد جهان موازی و مطلوب اکبر است که بجای پول، اکبر آن را روی قاب گیتار جوان هنرمند می گذارد و می رود به رسم امانت.
اکبر می خواهد سند "جنبش مراجع و نهادهای دادگستری" و دیگر اسناد تالیفی خودش را به او معرفی کرده و از او دادخواهی کند. اما او را گم می کند و نمی یابد و باقی ماجراهای فیلم.



کارت صحنه پیشنویس:

در قسمت پایانی فیلم که هنوز مشخص نیست چگونه خواهد بود، سروش می گوید افتخار بده به سطح من و رفقام بیا و بیا بریم که از شر اون جنگ و مبارزات مسخره ت در امون بمونی.
در نمای پایانی، در چشم اکبر تصویر سروش به شکل نوری مشاهده می شود که از هر یک از کشورهای جهان بر می آید و در یک نمای کلی از زمین، در درون جغرافیای کشورها نورهایی می درخشند و تیتراژ و موسیقی پایانی.



کارت صحنه پیشنویس:

هدفونی که در ابتدای فیلم، روی سر اکبر بود، شکلش شبیه کره زمین و نقشه کشورهای جهان بوده است.

من و تو و عشق که در "کتیبه ۲۰۱۰" به آن اشاره شد،
عشق همینه که من و تو رو به هم وصل می کنه.

همین گوشی، همین کره زمین که در فرداها می تونه شکل و رنگ و روح به روز داشته باشه. همین حقیقت.

تصور من از جهان وقتی که به تو فکر می کنم ببین که چه شکلی یه. گوشی و تابلوهامو ببین. نقشه کره زمین و جهانم رو ببین. توی همه منظره هاش یا تو هستی و یا اگه هم نباشی جای خالی ت هست و کاملا محسوس است. و تو همان حقیقت است که در ورژن دوم پروپزال مخاطب متن بود.



کارت صحنه پیش نویس

مخاطبی که غیبش زده
یادداشتهای مهم اکبر و دیدگاهها و انتقاداتش از ۵+۱ در آن یادداشتها هر یک درونمایه ای داشته است که در دیالوگهای اکبر مورد اشاره قرار می گیرد.
اکبر از نظم مطلوب و نظم موجود می گوید و می پرسد که آیا باید اینگونه باشد؟
و برایش سوال است که اگر چشم اندازش از جهان برای معاصرینش جذاب بود تا امروز نیاید میلیاردها لایک و حمایت می گرفت و همه را به سمت خودش جذب می کرد و اسپانسرهای فراوان می دید؟
آیا اکبر که در جهت ارتقای نظم موجود اندیشیده و مسوولان مربوطه را مورد انتقاد قرار داده باید پر و بالی نمی داشت و در رنج بیهوده، تخیلاتش را نیز فراموش می کرد؟
اکبر رزومه اش را می گوید و راهی که رفته است را شرح می دهد و نظم موجود و مطلوب را به تصویر می کشد
و مخاطبی که نیست و غیبش زده است را به داوری فرا می خواند.



کارت صحنه پیشنوبس:

سلیقه و ذائقه تو آیا اکبر را صدا کرده؟ چی می گی؟
سلیقه و ذائقه معاصرین اکبر، اکبر پسند نیست.
نمونه اش همین کار کارگری و بتن اکبر.
میزان مهارت کاری و فعالیت و خلق و خو و ظاهر و باطن و ذهن و دل اکبر، برای کارگران و اکیپهای این صنف و همچنین کارفرمایان، خوشایند و جذاب نیست تا آن حد که در اطراف اکبر گزینه های زیادی برای کار کردن باشد و یک شغل را نیز اکبر به سختی بدست می آورد و به سختی حفظ می کند. و این تنهایی، متفاوت است با آنکه با یک اشاره فرد، همکاران بسیاری به سمت وی بشتابند با سر.
کلا همدیگر را گویا نپسندیده ایم. زیادی هستیم در دنیای هم. کسی برای مسوولیت پذیری به اکبر فراخوان نداده بلکه اکبر خودش با ضرب و زور و التماس و خواهش خودشو انداخته وسط‌!





کارت صحنه پیش نویس:

اکبر در ده صفحه اول فیلمنامه خودش را یک امپراطور معرفی می کند و همه نیز در برابرش تعظیم می کنند و می گوید او خودش بر می گردد و می آید اگر هم نیامد تکنولوژی های هویت یابی در دسترس اکبر خواهد بود.
اکبر خودش را پرزیدنت جهان موازی و پرزیدنت سازمان موازی سازمان ملل می شناسد.

وقتی از آن صحنه ها به صحنه های ده صفحه دوم و تمرکز بر روی شخصیت اصلی می رسیم و همچنین در جاهای دیگر فیلمنامه، متوجه می شویم که در محیط کار‌، همه اکبر را دست می اندازند و توی سرش می زنند و در سطوح دولتی نیز وی را بازداشت می کنند و با دست بند و پابند به زندان و تیمارستان می برندش و خلاصه آنقدرها هم که اکبر باور داشته و مدعی بوده، قدرتش واقعی نیست.
روی سقف که همکاران اکبر بر وی سخت می گیرند و وی فرز و زبر و زرنگ و سریع و با مهارت کارها را انجام می دهد و چشم می گوید، مهندس می گوید گناه داره!
همکاران سقفی اکبر می گویند می گیم رییس جمهور شدی ما رو معاون خودت می کنی؟ راننده خودت می کنی؟ به ما کار می دی؟ می گه نه من برای سیستم گزینش سازمانم که بر مبنای شایسته سالاری است احترام قایلم و شما هم می تونید بعنوان دوستان و همکاران قدیمی که دلشان برای اکبر تنگ می شود، هزینه مالی دیدار دوستانه را تقبل کنید و با هم عشق و حال و ریخت و پاش کنیم تا من هم جوانی و عیش و نوش و عشق و حال کرده باشم و در نظر مردم و افکار عمومی یک پرزیدنت شاد به نظر بیام و هم پز بدهم به رقبای قدرت سیاسی خودم که من فساد مالی ندارم و هر چی که برای خوشی و رفاه لازم دارم را دوستان قدیمی من برایم می آورند و به من هدیه می دهند. بر خلاف شما که وقتی به جایی می رسید تازه باید دوستان قدیمی خودتان را سیر کنید و بدهی هایتان به ایشان را از محل خزانه و منافع ملی کشور و جهان پرداخت فرمایید.


کارت صحنه پیشنویس:

در اوایل فیلم که اکبر از قطار پیاده شده و عمیقا در فضای باز مقابل کافه مقابل متروی رو زمینی مونولوگ می کند،
جمعیتی ناخودآگاه دور اکبر جمع شده اند و هر چه هم که می گویند و یا می پرسند، اکبر جواب خودش را می دهد و در حال و هوای جهان موازی و سازمان موازی است و دیدگاههای خویش را تعریف و تبیین می کند.
جمعیت از کافه خرید هم می کنند و مدیر کافه از اکبر دعوت می کند روی بهترین صندلی مقابل کافه بنشیند بعنوان پرزیدنت جهان. اکبر عمیقا در فکر است و روی صندلی می نشیند.
این مکان رسما بعنوان پاتوق اکبر به اکبر پیشنهاد می شود از طرف مدیر کافه.
اکبر نیز در اینجا از سیاست نمی گوید بلکه محافظه کار و دقیق است و بعنوان یک کنشگر اجتماعی، صرفا دیدگاههای خودش را تعریف و تبیین می کند.








پست‌های معروف از این وبلاگ

مسوولیت امنیت, حرمت و کرامت ثروتهای ملی مردم ایران مستقیما متوجه حکام غرب است