بازنشر یک سند



Wednesday, September 06, 2017

جنبش مراجع و نهادهای دادگستری

ویژن 2018

(جنبش مراجع و نهادهای دادگستری)


دیوان بین المللی دادگستری (دادگاه جهانی)،

مراجع و سیستمهای دادگستری کشورهای جهان،

وزارت خانه های دادگستری کشورهای جهان و

نهادها و مراجع بین المللی دادگستری در جهان،


اینجانب علی اکبر ابراهیمی

که در لحظه های تعالی و خوشی خودم از ناخوشی های دیگران متاسف می شدم

و با مشاهده اوضاع نامطلوب جهان و جهانیان

به فکر چاره افتاده

و دست به مطالعات و پژوهشهایی زده بودم

و آن مطالعات و پژوهشها را پژوهشهایی لازم و ضروری در قرن بیست و یکم می دانستم،

مدتهاست که مطالعات و پژوهشهایم با موانعی مواجه شده و متوقف گشته است.


و من از این بابت

خواهان

شکنجه فیزیکی دسته جمعی اتباع و شهروندان کشورهای موسوم به 5+1

شده ام.

_تصریح می کنم "دسته جمعی" و تاکید می کنم که خواهان هیچ نوع مجازات جدا جدای آنها در مورد این سند دادخواهی نشده ام، چرا که شان من و خط مشی من در طول زندگی ام همواره ایجاد وحدت و یگانگی میان دیگران بوده است و نه ایجاد تفرقه.

بعبارت دیگر سعی کرده ام مواضع سیاسی من معمولا فراجناحی و بی طرفانه باشد._

و همچنین خواهان

شخم زدن خزانه ها و ثروتهای ملی مادی و معنوی (استثمار) آن کشورها و برداشتن آن خزانه ها برای خودم

بعنوان تحقق حق غرامت گرفتنم از کشورهای 5+1 هستم.


چنین رای و نظر و حکمی

بر علیه کشورهای 5+1

و به نفع من

از سوی دادگاه عدالت،

مد نظرم است.


البته پس از آنکه وابستگی سیستم قضایی ایران به جناح حاکم بر ایران و ستمگری آن سیستم دادگستری نسبت به پویش سبز ملت ایران در سال 2009

را دیدم

و پس از آنکه ستمگری غیر مستقیم کشورهای 5+1 بر علیه خودم طی دو دهه اخیر را دیده ام،


و پس از آنکه فهمیده ام ما در عصر

مسابقات رسمی و قانونی شرارت زندگی می کنیم

و وضعیتی بر همه تحمیل شده که اگر به هیچ نحو و مقداری در بازیها و مسابقات رسمی چنین دورانی شرکت نکنند

و به چنین مسابقاتی مشروعیت ندهند

بطور اتوماتیک توسط سیستم شرارات تنبیه می شوند و باید متحمل شکست، تضعیف و مظلومیت گردند،


و پس از آنکه فهمیده ام هر قدرتی که یک جایی را تسخیر و قرق می کند،

نسخه مورد نظر خودش از یک سیستم دادگستری را نیز در آنجا مستقر می نماید

تا بعنوان گنده لات محله خودش،

عدالت و نظم و امنیت مورد نظر خودش را نیز در آنجا اعمال نماید

و با تعریف کردن هویت منتقدان خودش بعنوان مخل نظم و امنیت،

هر منتقدی

اعم از دیگر سیستمهای دادگستری در جهان

را نیز مرعوب و استحاله نماید،


به این نتیجه رسیده ام که

در جهان معاصر

صرفا با امید و تکیه بر مراجع دادگستری

نمی توان به اعمال شدن اراده سیاسی خیر و حقیقت

امیدوار بود.


اما این سند دادخواهی را تهیه و ارایه می کنم.

هر چند که می دانم قدرتهای برتر معاصر سرکشند

و کنترلشان به حقیقتهای جوامعشان واگذار نشده

و در مواردی که آرا و احکام مراجع و نهادهای دادگستری ضمانت اجرایی نداشته باشد،

انگیزه و شور و شوق آرمان گرایی و عدالت گستری و حتی ابراز نظر تشریفاتی نیز در مراجع و نهادهای دادگستری

به سادگی یافت نخواهد شد.


این سند در واقع بیانیه و فراخوانی است به مراجع و نهادهای دادگستری در جهان معاصر.

فراخوانی در مقابل توطئه تسلط سیستم شرارت بر جهان و جوامع ما

برای اعاده شرف و حیثیت در جهان از کلمه ها و مفاهیمی همچون "مراجع و نهادهای دادگستری".


این سند در اصل، نجوایی است میان

من،

مراجع و نهادهای دادگستری

و

خاستگاه های عدالت

که خاستگاههای عدالت، حقیقتها هستند و حقیقت است و خداست.


جنبشی در مراجع و نهادهای دادگستری در جهان

قابل شکل گیری است

برای دفاع از اینجانب علی اکبر ابراهیمی در مقابل کشورهای 5+1

و صدور آرا و احکامی مطلق به نفع من و بر علیه کشورهای 5+1.


خرد جمعی کل مراجع و نهادهای دادگستری

می تواند

یکی از مراجع و نهادهای دادگستری داوطلب

را برای ارجاع این سند برگزیند

و باقی دیگر مراجع و نهادهای دادگستری نیز می توانند

بعنوان وکلای مدافع اکبر و یا به هر شکل دیگری که لازم و صلاح می بینند در این پرونده ایفای نقش فرمایند.


در اینصورت، چنانچه آن رای و حکم و یا آرا و احکام قابل اجرا نیز نباشد، لااقل کشورهای 5+1 را مجبور خواهد نمود که برای جلب رضایتم با من وارد مذاکره شده و بخش یا بخشهایی از حق و حقوق مادی و معنوی خود مرا بعنوان غرامت به من بدهند

تا هر چند که نتوانسته ام بواسطه نبوغی که از آن برخوردار بودم برای جهان و بشریت کاری کنم، لااقل برای خودم کاری کرده باشم

چرا که برای این وضعیت و شرایط سالهای اخیرم، تکه اساسی پازل خدمت به جهان را نیز در تمرکز بر خدمت به خودم تشخیص داده ام.


اینجانب علی اکبر ابراهیمی از کشورهای گروه موسوم به 5+1 (آمریکا، انگلیس، فرانسه، روسیه، چین و آلمان) شکایت دارم.

بدلیل آنکه طی دو دهه گذشته در جهت کمک به من و حمایت از من اقدام نکرده اند

و بطور ناخودآگاهانه به من آسیب زده اند

و بعید هم نیست که حتی بطور آگاهانه و نسبتا مستقیم نیز دست به اقداماتی نامحسوس بر علیه من زده باشند.


با توجه به اینکه کشورهای 5+1 جهان معاصر را عرصه اعمال اراده و سیاستهای خویش خواسته اند و جهان معاصر به عرصه یکه تازی ها و جولاندهی های ایشان تبدیل شده و واقعیتهای کلی جهان معاصر تحت تاثیر زور ایشان قرار گرفته است

و دو مثال

"برجام

به تاریخ 14 ژوئیه 2015

که 5+1 بوسیله آن بدون شلیک حتی یک گلوله برنامه اتمی کشور من (ایران) را به شدت و با عباراتی همچون بازرسی و دسترسی نامحدود، تحت تاثیر قرار دادند"


و


"قطعنامه پس از برجام

که در آن در مورد اموری همچون امور نظامی و دفاعی کشور من (ایران) از جانب 5+1 ابراز نظر و امر و نهی شد"


نیز بعنوان دو نمونه،


توانایی های فوق العاده و جسارت و مصمم بودن 5+1 را معرفی و روشن می کند،

و آنها هر جا که بخواهند و اراده کنند با ایجاد رعب و وحشت و در صورت لزوم شلیک کردن، واقعیت را تحت تسلط و کنترل خودشان در می آورند و با چنین رویکردهایی جهان معاصر من را به سمت و سوی نامطلوبی رهبری کرده اند

بطوری که زبان قابلیتهای نظامی و زور بعنوان اولین، مهمترین، موثرترین و کاربردی ترین زبان در عصری که نوبت برتری نظامی 5+1 در جهان است تثبیت گشته و به زبانی روزمره، مرسوم و عادی تبدیل شده

تا حدی که موضوعات عالی جهان ما حذف شده و موضوعات جهان ما خلاصه شده به موضوعی مبتذل

_و اگر نگویم شرم آور و نفرت انگیز اما به شدت مسخره ای_

تحت عنوان مسابقات تسلیحاتی،


با توجه به اینکه کشورهای 5+1

به نسبت قدرتی که از آن برخوردار بوده اند و ماجراجویی ها و جولاندهی های موثر و تعیین کننده ای که در عرصه های جهان انجام داده اند

باید متعهد، مسوولیت پذیر و پاسخگو نیز می بوده اند

اما نه تنها در مورد توسعه همه کشورهای جهان

و حتی در مورد موضوعاتی همچون آسیب پذیری جوامع و افراد انسانی

احساس مسوولیت کافی نکرده اند

بلکه با مانورهایی پرهزینه

اعم از نظامی و غیر نظامی

و با جنگهای نیابتی و دیگر انواع زورآزمایی ها و مسابقات نظامی و امنیتی،

به آسیب ها در جهان دامن نیز زده اند


با توجه به اینکه من نیز بعنوان یک نابغه، یکی از موضوعات جهان معاصر بوده ام

و طی دو دهه اخیر به چند نوع محدود از کمکها و حمایتهای معنوی ابتدایی نیاز داشته ام برای آنکه فقط بتوانم مطالعات و پژوهشهایم را ادامه و توسعه دهم

و در این زمینه به مراجع و نهادهایی در عرصه بین الملل نیز مراجعه کرده بودم و در فضای مجازی نیز با عنوان سنچری جنییوس (نابغه قرن) به دنبال اسپونسور می گشتم

و سرویسهای پرهزینه و کاملا دقیق و هوشیار اطلاعاتی کشورهای 5+1 قطعا در این دو دهه متوجه حضور من در جهان معاصر شده و صدای درخواست کمک مرا شنیده اند

اما یا اقدامی انجام نداده اند

و یا اقدامشان در جهت اطمینان حاصل کردن از بابت متوقف ماندن من بوده است،

و من از بابت تعلیق و بی ثباتی در وضعیت زندگی ام و از بابت متوقف ماندن روند طبیعی مطالعات و پیشرفتهایم دچار خسارتهای جبران ناپذیر معنوی شده ام

و احساس می کنم که انسانیتم در اثر شکستها و عقب ماندگی هایم مخدوش شده

و از اینکه توان پاسخگویی نسبت به همه ناکامی های جهان و جهانیان را نداشته ام و جهان از دستاوردهای احتمالی پژوهشها و پیشرفتهای من محروم گشته است احساس خوبی ندارم،


و سر و وضع و حال و روز و روز و روزگار نامناسب من

در نگاه ناظران،

حاکی و تداعی گر یک تحصن کننده در حال مرگ و خواهان مرگ

با تابلوی

"من به امن بودن و با ثبات بودن کشورهای 5+1 اعتراض دارم و در مقابل آن ایستاده ام"

است


و چنین نمایی


که

در آن

خواهان شکنجه فیزیکی دسته جمعی

اتباع و شهروندان کشورهای 5+1

در اعتراض به

مرگ تدریجی خودم، اراده ام و آرزوها و آرمانهایم و نخبگان و امواج ایرانی سبزی که نمادهای مبارزات همسو با آرمانهایم بوده اند

نیز هستم،


مرا

از حقوق و منافعم در درون کشورهای 5+1

که همچنین شامل محبوبیت مردمی و مقبولیت اجتماعی من در آن جوامع نیز می شود،

دور کرده

و مرا در آن کشورها به انزوا کشانده

و منافع من در آن کشورها را با ریسک آسیب پذیری توام نموده


و چنین نمایی نباید مدت زمانی طولانی و طولانی تر و طولانی تر، چهره اصلی و اولویت دار من به نظر برسد

و باید هرچه سریعتر و مداوم تر و بطور اتوماتیک

به آرشیو تاریخ بازگشته

و در همانجاها

یی که فقط تا همین امروز ثبت و تثبیت گشته

محدود و کمرنگ و کم اهمیت گردد

که چنین شدن تئوری های دفاعی ام در مقابل ستم های 5+1 نسبت به خودم، برای امروز و دیروز من و برای آینده کشورهای 5+1 بهتر است،


و با توجه به اینکه من در نظام نظریه پردازی های اعتراضی ام نسبت به کشورهای 5+1،

ابتدا حکام و مقامهای مسوول آن کشورها را مسوول و موظف به پاسخگویی در مقابل خودم شناخته بودم

_و از ایشان خواسته بودم که دختر خانمها و پسر بچه های خوشگل خانواده های خودشان را بطرزی قانونی بعنوان کوس پنزاری ها و کونهایی ارزان به جوامع 5+1 و به عموم جوامع جهان معرفی و عرضه فرموده و بعنوان طعمه هایی سکسی در اختیار جوانان 5+1 و در اختیار همه دیگر جوانان جهان قرار دهند_

و ایشان پاسخگو نشده بودند

و سپس خود کشورهای 5+1 را مسوول شناختم

و باز هم آن کشورها پاسخگو نشدند

و سپس اتباع و شهروندان کشورهای 5+1 را مسوول پاسخگو کردن کشورهایشان شناختم

و باز هم آن کشورها پاسخگو نشدند،


و چنین پی گیری ها و تلاشهای بی نتیجه ای، حاصل مطلوبی نداشته و بجز ایجاد و تشدید

سوتفاهم، کدورت و نفرت،

هنوز ما را به جایی رهنمون نشده اند


و ایفای نقش

از جانب یک دادگاه لایق مرجعیت قضایی

(دادگاه عدالت که هنوز مشخص نیست کدام دادگاه یا دادگاههایی خواهند بود)

و بیان نظر و صدور حکم

_طبق همین قوانین موجود امروزی و نه لزوما طبق قوانینی مطلوب و هنوز شکل نیافته_

از جانب آن دادگاه محترم

در مورد این سند دادخواهی

را لازم و ضروری تشخیص داده ام،


از آن دادگاه محترم خواهشمندم هزینه های مادی و معنوی شکستها و عقب ماندگی های من در زندگی شخصی و در فعالیتهای حرفه ای و علمی و پژوهشی ام

به کشورهای 5+1 تحمیل شده

و آن کشورها

در ازای بدهی هایشان نسبت به من،

به میزانی ایثارگرانه و بطور جامع و همه جانبه،

هزینه جبران

"خسارات جهان و جهانیان از بابت عدم برخورداری به موقع از دستاوردهای احتمالی نبوغی که من از آن برخوردار بودم"

شوند.

تا بدین ترتیب وقتی که من خوشم، خیالم آسوده باشد که جهان و بشریت نیز خوش هستند و نه دچار رنجها.


که چنین طرحی بواسطه نهادهایی همچون "یو. ان. دی. پی" قابل اجراست.

و همچنین ترتیبی اتخاذ گردد تا مطالعات و پژوهشهای معلق و متوقف مانده من نیز بطور سازمان یافته و نهادینه شده ای در سراسر جهان از سر گرفته شود.

و در صورتی که چنین امکانی نیست، لااقل سازمان ملل به استانداردهایی لازم ارتقا یابد.


راهی که طی کردم تا

تصویر مد نظرم برای جهان تعیین یابد

بطور خلاصه در سطور زیر تبیین می شود:


وقتی که در کشور خودم (ایران) نتوانستم کاری کنم، به خارج رفتم و از سازمان ملل درخواست پناهندگی کردم

و به میزانی از حمایتهای آن سازمان و کشور میزبان آن تعامل برخوردار شدم.

آن حمایتها که عمومی و حداقلی نام داشت

_و بسیار هم برایم ارزشمند و قابل قدرشناسی است و انجامش برای انبوهی از پناهجویان یک جهان بی ثبات نیز باید کار سختی بوده باشد،_

با انگیزه، نبوغ و پشتکار خودم نیز آمیخت و تاثیراتی عالی در تقویت و پیشرفت من داشت.


اما به میزان کافی برای رها شدن من از تعلیق و رسیدنم به ثبات و پیش رفتن و دست یافتنم به اهدافی که برای خودم تعریف کرده بودم موثر نبود.


و هر چند که

من در خلوت خودم بر ریفرنس و ریسورس مد نظرم متمرکز شده و با وی/آن مونولوگ می کردم و خوش بودم

و چشم انداز مطلوب متشکل از حداقلهای ضروری دقیق برای جهان

بدون هرگونه امکانات حرفه ای و ورک شاپی

_و صرفا با شور و شوق و سرمایه های درونی و پشتکار خودم_

بطور خودکار در حال شکل گیری بود

و سرعت لازم را در اختیار

پروسه فرنشینی خیر، خوبی و حقیقت در جهان

قرار می داد

و محدودیت و مقطع زمانی مشخصی را بعنوان آخرین فرصت برای رسیدن به اهدافم تعیین نکرده بودم،


اما زمان می گذشت و حادثه ها پیش می آمد.

و انتخابات سال 2009 در ایران، حادثه ای بود که من قبل از آن باید به موفقیتهای علمی، فرهنگی، هنری، صنعتی، اقتصادی و سیاسی اهدافم دست می یافتم.


من از ایران خارج شده بودم تا دیدارها، مصاحبه ها و آشنایی های بیش از پیش من با ایران و ایرانیان در سطوح پایین اتفاق نیفتد


من باید در خارج به پیشرفتها و موفقیتهایی دست می یافتم که کل بشریت از دستاوردهای آن منتفع می شدند


و موجب افتخار ایران و ایرانیان می شدم

و ایران و ایرانیان برای من دلتنگ می شدند

و مرا با شکوه و احترام به کنفرانسهای علمی و به جشنهایشان در ایران دعوت می کردند.


من باید بواسطه اندیشه و نظام فکری یی که به آن دست یافته بودم و به آن باور داشتم

به محبوبیت مردمی و مقبولیت اجتماعی

به میزان کافی برای متاثر ساختن جهان واقعی از جهان موازی مد نظرم برخوردار می شدم.


اما در سال 2009 عملکرد نامناسب حکام ناکارآزموده جمهوری اسلامی ایران در اداره و نمایندگی امور کشور بخصوص در عرصه سیاست داخلی،

ضرورت بازگشت به ایران را برای من پیش آورد

و من با دست خالی به ایران بازگشتم و در ایران نیز دعوا بود و فرصتی برای استقبال باشکوه از من و خوش آمدگویی به من که دستاورد و افتخاری شایسته استقبال نیز به ارمغان نیاورده بودم نبود

و دیدارها، مصاحبه ها و آشنایی های من و کشور و هموطنانم در سطوح پایینی بوقوع پیوست. و من چنین فاجعه ای را هرگز نمی خواستم، اما شده بود.


جمهوری اسلامی از آموزه هایی که در مورد امور سیاست داخلی ایران مد نظرم بود فاصله نسبتا بیشتری داشت و نه توان و نه خواست حرف شنوی از من و تطبیق دادن خودش با توصیه ها و آموزه هایم را نیز نداشت

و گفتمان سبزی که به آن آموزه ها نزدیکتر بود سرکوب شد و حامیان آن گفتمان سبز نیز سرکوب شدند و من از این بابت به شدت متاثر شدم.


مردم چشمم به خون آغشته شد، در کجا این ظلم بر انسان کنند.

و مرگ بر من اگر در جهانی که توی سرم می زنند باید زندگی کرد.


پویش و جنبش سبز در ایران نباید سرکوب می شد.

و کشورهای 5+1 اگر حق و حقوق من مبنی بر دستیابی به موفقیتهای اهدافم در زمینه های اصلی مد نظرم قبل از مقطع زمانی سال 2009 را به من پرداخته بودند،

شاید در آن سال رژیم جمهوری اسلامی به افتخار افتخاراتی که در من استعداد و نبوغ کسبشان بود

و یا بواسطه ترسش از ابهتی که موفقیتهایم برای من ایجاد می کرد،

می پذیرفت که بطور داوطلبانه کنار برود و محاکمه شود و _نه زمینی سوخته که_ زمینه ای مناسب را نیز برای انتقال مسالمت آمیز قدرت و روی کار آمدن دیگر آلترناتیوها باقی بگذارد و ایشان (اپوزیسیون ایرانی) را بیش از پیش مورد ستم قرار نداده و به مشکلات و رنجها و ذلت در داخل و خارج ایران دچار ننموده و بدین ترتیب دور باطل تاریکی، نفرت و استبداد را بر ایران دهه های پس از خودش تحمیل نمی کرد.

و یا لااقل می پذیرفت که کاندیدای پرچمدار و مدعی رسمی گفتمان اصلاحات، پیروز آنچه که انتخابات نام داشت اعلام شود و نه کاندیدای اجرای رسمی طرح توسعه و تثبیت جایگاه سران معلوم الحال حکومت و بدنه وفادار به ایشان.


اما کشورهای 5+1 نه تنها چنین وظیفه ای را انجام ندادند (حق من برای موفقیت قبل از سال 2009)،

که حتی بعد از حوادث سال 2009 ایران که نباید پیش می آمد اما پیش آمد،

در زمینه های امنیتی نیز کاری برای من انجام ندادند.


در زمینه های امنیتی نیز کاری برای من انجام ندادند

تا بتوانم

علی رغم وجه و مشی فرهنگی، فراجناحی و صلح طلبانه ام،

لااقل

با زور توی دهن رژیم خطاکار و مستبد جمهوری اسلامی در ایران بزنم و ایشان را با مهر و خیرخواهی به جایگاهی که وزن و شان اجتماعی متناسب با خودشان بود، یعنی به بازداشت و محاکمه شدن راهنمایی کنم

و همگان را

در فضایی عاری از اغتشاشات و زورگویی های یک حکومت فاسد، دروغگو، دزد و خودکامه

به تمکین از کلمه کشور و منافع ملی فراخوانده و بطور موقت رهبری کنم

تا ملت ایران

و آلترناتیوهای مدیریت و نمایندگی امور ایران

به سطوحی از دیدارها، گفتگوها و آشنایی هایی که شایسته آن سطوح و برتر از آن سطوح بودند، هستند و خواهند بود، ارتقا یابند.


و تمرکز جنون آمیز 5+1 بر جستجوی منافع سطحی خودشان

در تثبیت و تضمین بقای رژیم جمهوری اسلامی ایران

بواسطه ترجیه موضوعات مورد علاقه خودشان در مورد ایران

بر موضوع حقوق بشر و جامعه مدنی در ایران

و بواسطه معاملات رسمی با آن رژیم در مورد حقوق، منافع و امور ایران و ملت ایران

و آموزش و تشویق آن رژیم برای باج دادن به 5+1 از جیب منافع ملی ایران برای بقا و طول عمر بیشتر خودش،

امروزه وضعیتی را بر هموطنان من تحمیل کرده که

حقوق و منافع ملی کشور و جامعه ایشان

به شکل جدی، خطرناک و وحشتناکی به گروگان گرفته شده و تهدید می شود

تا ایشان مجبور باشند به سمت ترجیه انتخاب حسن روحانی متمایل گردند

تا نام وی بعنوان منتخب ملت اعلام شود و سپس بیاید و ادعا کند که حتی برای دفاع از مهدی خزعلی که هم رقیب انتخاباتی اش و هم حامی انتخاباتی اش بوده نیز آزادی بیان ندارد تا چه رسد به دفاع و حمایت از حق و حقوق اپوزیسیون ایرانی مخالف جمهوری اسلامی ایران و یا حقوق شهروندی اتباع و شهروندان ایران.


علی رغم اعتماد و خوشبینی های من به حاکمیت قانون و حقوق بشر در جهان معاصر، اما

دیپورت به ایران، واقعی ترین و مهم ترین

پاسخ رسمی نظام جامعه بین الملل

_در عصر برتری و سروری کشورهای 5+1 بر جهان_

به درخواستهای حمایت و کمک خواهی های من بوده است.


حتی یک پاسخ روشن، رسمی و کتبی قبولی و یا ردی به درخواست مهاجرت و پناهندگی ام

که با آن پاسخ بتوانم برای زندگی و امور در تعلیق و بی ثباتی فرو مانده خودم برنامه ریزی کنم

و چنین پاسخی از حقوق ابتدایی و بدیهی هر فرد پناهجویی بود و معمولا به هر فرد پناهجویی داده می شد،

برای من

_که گویا صدمه ندیدن و متوقف نشدنم به نفع ابرقدرتهای معاصرم نبوده است،_

امتیازی محسوب شد

که هنوز هم از آن امتیاز محرومم

و برای بدست آوردنش حالا حالاها باید بدوم.


واقعیت آن است که من در دهه اخیر سالهای سختی در ایران داشته ام و کشورهای 5+1 نیز از من حمایت نکرده اند

و پیکر سازمان ملل

_که خواست کمک به مرا داشته است_

را نیز

همچون جنی شش سر و شرور اشغال کرده

و اراده خودشان را بر آن سازمان تحمیل کرده بودند.


و در روزهایی که من به شدت اندوهگین و تنها بوده ام و نیاز به چندین نوع حمایت داشته ام اما ترجیه داده ام که فقط مهاجرت کنم،

وضعیت و موقعیت من در عرصه های بین الملل عبارت بوده است از

مواجه شدن با فحاشی، عربده کشی و ضرب و شتم

از طرف نیروهای امنیتی کشورهای خارجی

و بازگشت به ایران با سرافکندگی های بیش از پیش از بابت عدم موفقیت در سفرهای خارجی.

و هر بار من با همان وضعیت از زیر صفر شروع می کرده ام تا بتوانم از زمین بلند شوم و روی پاهایم بایستم و سرم را بالا بگیرم. و هر بار این تجدید نیرو ماهها و سالها زمان می برده است.

اما متاسفانه گویا قرار بوده است که هر بار یک ضربه محکم توی سر من زده شود و من به میان خطر و به میان سیرک پرت شوم تا چند سال با خودم و مشکلات ابتدایی خودم سرگرم و مشغول باشم

و در میان شرایط دشواری که با اراده و مهندسی احتمالی، غیر مستقیم و نامحسوس سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی کشورهای 5+1 به میانشان پرت می شدم

به چیز دیگری نتوانم بیندیشم.

و چنین بود که من در دهه اخیر ظاهرا آزاد بودم و در زندان نبودم، اما هیچگاه در آن سالها در ایران نتوانستم عضو حتی یک کتابخانه شوم. تا چه رسد به آنکه به همکاری های پژوهشی گروهی و سازمان یافته و نهادینه شده در ایران بیندیشم.

که ذهنم نیز قبل از همه چیز قفل بوده است به ابتدائیاتی از این دست که آیا نظام جامعه بین الملل به من پناهندگی می دهد یا نه و اینکه من در کدام کشور قرار است زندگی کنم؟!


دسته بندی آسیب های من به ترتیب زیر تبیین می شود:

آسیب ها به شخصیت انسانی و به زندگی خودم.

آسیب ها به چشم اندازم برای ایران و ایرانیان.

آسیب ها به فعالان سبز ملت ایران طی چهار دهه اخیر و بخصوص از سال 2009 به بعد.

آسیب ها به چشم اندازم برای جهان و جهانیان.

آسیب ها به شخصیت انسانی و خداپسندانه معاصرین و همنوعانم.


عالیجناب،

جمعیت جهان باید صادقانه و صمیمانه و متناسب با امکانات کنترل شود و اوضاع جمعیتی جهان نباید تحت تاثیر معجونی از سیاستهای ریاکارانه (ادعای عدم دخالت در استقلال دیگران)، گستاخانه (برافروختن آتش جنگ) و غیر مسوولانه و غیره .... باشد.

ایده هایی همچون ضرورت سالم و زیبا به دنیا آمدن نوزادان باید بطور مسوولانه، سازمان یافته و نهادینه شده ای مورد توجه قرار بگیرند.

در دوران رواج رسمی و قانونی فساد در مراکز و نهادهای قدرت، ایده ها و نبوغ من بدلیل نداشتن اسپونسور برای اجرا، نابود شده اند و هر تکه اش را لاشخوری به دندان گرفته و به گوشه ای برده و مشغول نشخوار شده است و بعنوان مثال آرم معرف پژوهشهایم که من به استاد گرافیکم پول و توضیحات متناسب و مربوطه داده بودم تا برای من تهیه کرده بود را نیز برخی ها اقتباس کرده اند و از جمله سی. دی. سی در آمریکا نیز بعنوان آرم سازمان خودش از آن استفاده می کند.


عالیجناب،

در عصری که قرار نیست در کنار تبلیغات هر کالا و خدماتی، نظر و دیدگاه مشورتی یک سازمان نظارتی واحد نیز به مشتری ارایه شود،

در عصری که بودجه های نظامی و امنیتی کشورها در نسبت با وضعیت آموزش، بهداشت و درمان همنوعانم، تعجب برانگیز و تاسف برانگیز است،

در عصری که باج دادن رژیم جمهوری اسلامی ایران

از جیب ذخایر مادی و معنوی ایران و ملت ایران

به کشورهای 5+1

و ظلم و دزدی و اشغالگری آن رژیم نسبت به شهروندان خود ایران

ناهنجاری نیست و قانون نام دارد،

و در عصری که عصر پیشرفت و معرفت است

و عدم مسوولیت پذیری، تعهد و پاسخگویی

در عین یکه تازی و اعمال زور،

برازنده شش ابرقدرت نظامی اش نیست

و برای ایشان

_و بخصوص برای ایشان_

زشت است،


من ضمن آنکه می پذیرم خودم نیز در مقابل حقیقت جهان و جهانیان نواقص و کاستی هایی داشته ام و ذکرهایی از نوع یونسیه را در خلوت خودم با خدا نجوا می کنم، اما همچنین

با دلخوشی و امید به مرجعیت قانون و دادگاه در جهان معاصر،

خواهان مطلع شدن از

رای و نظر صریح، روشن و رسمی دادگاه عدالت در مورد این سند (دادخواهی) هستم.


ضمنا من از این پس باز هم به تعدیل مواضعم ادامه خواهم داد تا بتوانم قبل از آنکه پیرتر شوم، کمی هم زندگی کنم.

اما در این سند حجت را تمام کرده ام بر خدا یا هر حقیقت و مرجع مسوول یا هر عنصر ذینفع یا نیروی برتری که ممکن است بطور هوشمند، ناظر و حاکم بر ما بوده باشد و احتمالا بخواهد ظلمهایی که بر من روا داشته شده است را قابل توجیه و قابل پذیرش فرض کند.

من در این سند صریحا اعلام کرده ام که خواهان در اختیار و در دست گرفتن قدرت در جهان هستم

و برای این کار حاضرم حتی اگر لازم باشد دست به شکنجه فیزیکی دسته جمعی اتباع و شهروندان کشورهای 5+1 نیز بزنم.

و بدین ترتیب، ارزش و اعتبار خودم را تثبیت کرده ام

و مسوولیت

هرگونه بی ارزشی، رذالت و بی اعتباری ام

_در صورتی که چنین چیزهایی در من وجود داشته باشد_

را متوجه عالی ترین مراجع بالا دستی مدعی اعلام کرده ام.


با سپاس،

با احترام،

علی اکبر ابراهیمی

تهران

15 شهریور 1396

6 سپتامبر 2017

پست‌های معروف از این وبلاگ

مسوولیت امنیت, حرمت و کرامت ثروتهای ملی مردم ایران مستقیما متوجه حکام غرب است