برخی دلایل تعویق موقت و یا دائم سفرم

بعدش می گن چرا همون موقع در همان دو دهه اول قرن بیست و یکم جلوی رژیم ایران واینیستادی و الآن در بلند مدت اومدی خواهان شکنجه فیزیکی اتباع و شهروندان کشورهای ۵+۱ شده ای.

من رو پرت کرده ن به ایران و در معرض آسیب قرار داده ن و خودشونو مسخره کرده ن. دیگه چه جوری باید جلوی رژیم ایران وایمیستادم!؟ و همچنین وقتی که حتی بدون یک جواب ردی از سازمان ملل به درخواست پناهندگی م در ایران هستم، مسوولیت ریسک جلوی رژیم در ایران وایستادن من به عهده کیه؟

اگر شش قدرت جهانی به سازمان ملل اجازه ندهند که لااقل یک جواب ردی نیز به درخواست پناهندگی من بدهد و در ایران من در مقابل رژیم بایستم و بطور فیزیکی نیز نابود شوم، مسوول که خواهد بود؟ خودم؟ سازمان ملل می خواسته جواب قبولی به من بدهد و من خودم قبول نکرده ام؟!!!

سازمان ملل آنقدر جواب مرا نداد که من دیگر نمی دانم چه جوری باید جوابم را از سازمان ملل بگیرم و چقدر دیگر باید در راه پاسخگو کردن سازمان ملل نسبت به خودم، هزینه بپردازم و خودم را در موقعیت و وضعیت بی ثباتی و تعلیق نگه دارم!

خدا بگم پنج بعلاوه یک رو چی کار کنه که سازمان ملل رو مجبور به اتخاذ چنین رویکردی در قبال اکبر کردند.
من در ایران شش میلیون تومان باید هشت ماه دیگر داشته باشم و به مستعجر خانه ام بدهم که بتوانم کلید خانه ام را تحویل بگیرم، از کجا بیاورم چندین میلیون دیگر نیز پول بلیط هواپیمای مالزی و یا امارات بدهم که تازه ببینم با مهری که ترکیه به پاسپورتم زده آیا آنها در فرودگاه مرا راه می دهند و اگر راه بدهند کار پیدا می کنم و می توانم در همان کارگاه ساکن نیز بشوم و آیا بیش از مدت زمان ویزایم تا زمان مشخص شدن جواب سازمان ملل به من اجازه اقامت موقت می دهند یا نه!؟

طی سالهای اخیر به مالزی برای مراجعه به یو. ان. ایچ. سی. آر و گرفتن یک پاسخ ردی و یا قبولی به درخواست پناهندگی ام از آن نهاد بین المللی می اندیشیدم
تا بتوانم بر مبنای تصمیم و اظهار نظر رسمی سازمان ملل در پاسخ به درخواست پناهندگی ام، برای زندگی و پیشرفت خودم برنامه ریزی کنم.
طی روزهای اخیر نیز با آژانسهای مسافرتی تماس گرفتم. قیمت بلیطهای مالزی بالا بود.
طی روزهای اخیر، کشور امارات را نیز برای مراجعه ام به یو. ان. ایچ. سی. آر مورد تمرکز و بررسی قرار دادم.
از شرایط مناسبی مطلع نشدم و نشانه هیچگونه حمایتی در ارتباط با مدت زمان ویزایم مشاهده نشد
و من پول کافی برای ریسک پذیری نداشتم.
دیروز غروب به این نتیجه رسیدم که قصد ندارم بمنظور مراجعه به یو. ان. ایچ. سی. آر، به کشور مالزی و یا امارات بروم و موضوع را کلا و بطور کامل کنسل کردم.
بعید نیست که در سالها و یا دهه های آینده به هر یک از این دو کشور محترم سفر کنم، اما گمان نمی کنم که برای پناهندگی سفری به آن کشورها داشته باشم.
اگر برای پناهندگی بخواهم از ایران بروم به ترکیه خواهم رفت. و سپس اگر به این نتیجه برسم که ترکیه ممکن نیست و راه ترکیه بسته است و با من تماس نمی گیرند که بگویند راه ترکیه برایم باز است، گزینه بعدی ام برای مراجعه به یو. ان. ایچ. سی. آر، کشور مالزی و پس از آن نیز کشور امارات خواهد بود.
جاذبه مالزی و امارات یکی گستردگی کاربرد زبان انگلیسی و دیگری رنکینگ پاسپورتشان بود و دیگر جاذبه ها. و یو. ان. ایچ. سی. آر در مالزی نیز نسبتا فعال بود و همچنین در امارات نیز کمی فعال. اما اینک می بینم که نیروی جذابیت ترکیه نسبت به من بسیار شدیدتر و بیشتر از آن دو کشور بوده است.
چرا که من زبان ترکیه را می فهمم و می توانم با گوش دادن به ترانه های ترکی، با فرهنگی عمیق و غنی ارتباط برقرار کنم. همچنین مردم ترکیه در فضای کسب و کار ترکیه رفتاری بسیار بزرگوارانه و دوستانه با من داشته اند و من همیشه به سادگی و با سرعت در ترکیه کارهایی پیدا می کرده ام که مرا از اجاره کردن خانه نیز بی نیاز می کرد.

البته بنا ندارم که تا تعطیلات عید نوروز برای رفتن به ترکیه اقدام کنم، چونکه به موقعیت شغلی ام در ایران ممکن است لطمه بخورد و من از برنامه مالی زندگی ام عقب بیفتم. فعلا نمی روم مگر آنکه استثنائا مشکلی ویژه و وضع دشوار مختل کننده ای برایم پیش آید.

چرا این راهبرد و تصمیم را اتخاذ کردم؟
دقیقا نمی توانم بگویم که بخاطر یک دلیل مشخص بوده است. دلیلش یک حس بوده است. بعد از آنکه موضوع را مورد بررسی قرار داده و بازخوردهای خرد جمعی فرضی ام را نیز در نظر گرفتم، به چنین حسی رسیدم که چنین تصمیمی بگیرم.

اما برخی موضوعات اثر گذار بر من طی روزهای اخیر را در زیر مورد اشاره قرار می دهم:
ایران را به کی بسپرم وقتی که گرگهای کشور من بیدارند و در صدد خواب و عدم حضور فکری و فیزیکی دیگران و ملت نازنین ایران مصونیت خواب خودشان را بر هر چیزی ترجیه داده اند.
اوضاع سیاست داخلی ایران در وضعی است که دیروز حتی جناب آقای محمد نوری زاد و جناب آقای قاسم شعله سعدی نیز بخاطر اعتراض به نظارت استصوابی و اشاره به موضوع خزر بازداشت شدند. با این وضع، من در مالزی و یا امارات که خیلی دور هستند چه کار دارم!؟ باز هم اگر حیات خلوت خودم (ترکیه) بود یک چیزی. یعنی شاید می شد رفت، همانطور که همواره به ترکیه رفته ام و در مواقعی همچون انتخابات ۲۰۰۹ که ضرورت پیش آمده است به ایران بازگشته ام. ولی آن دو کشور خیلی دور هستند و حس غربت بیشتر. آیا من نا و رمقی برای دلبستگی های جدید داشتم؟ یاد گرفتن زبان انگلیسی که خیلی برای اهداف علمی ام عالی است اما اگر قرار بود مدتی نیز در یکی از دو کشور مالزی یا امارات که زبان دومشان انگلیسی است بمانم زبان اول خود آنها که رواج بیشتری داشت را کی می خواستم یاد بگیرم؟ مگر من چقدر دیگر از عمرم باقی مانده است؟ دیروز همچنین نیروهای امنیتی کشور بجای اقدام به بازرسی از محلهای سکونت و دفاتر کار سران جمهوری اسلامی، اقدام به بازرسی از منزل نسرین ستوده کرده اند. ما در چنین وضعی هستیم.
باز هم اگر امکان سفر مستقیم به یکی از کشورهای پیشرفته غربی و برخورداری از حمایت و امکاناتی مناسب در آنجا برایم فراهم می بود و من با سفر در وضع بهتری قرار می گرفتم و از توانایی بیشتر و بهتری برای حمایت از ایران نیز برخوردار می شدم، باز هم شاید می شد به سفر فکر کرد. اما با این وضع که همه چیز و حتی موقعیت و وضعیت شخصی خودم نیز بی ثبات و غیرقابل برنامه ریزی بود، کجا می رفتم.

همچنین دیروز کمی نیز به رادیوهای ترکیه گوش کردم. در وضع دشواری هستند. رهبرشان می گفت یا می میریم یا .... نمی دانم چه می شویم .... .
شاید دعا و کمک من برای ترکیه در این وضع، خیر و فایده ای برای ترکیه نداشته باشد، اما خیرخواهی نکردن و دعا نکردن من برای ترکیه در این وضع و تنها رها کردن ترکیه در چنین روزهای حساس و دشواری، کار من نیست و از دست من بر نمی آید.
هر چند تصریح می کنم که استراتژی اتخاذ شده از سوی من در مورد ترکیه که طی ماهها، هفته ها و روزهای اخیر شکل نهایی به خود گرفت بدون کم و کاست به جای خودش باقی است و من در مقابل سفارت ترکیه در تهران بطور ذهنی و غیر حضوری بست نشسته ام و خواهان هواپیماهای جنگی پنج بعلاوه یک برای شکستن منع ورودم به خاک ترکیه و شرکت در جلسه وزرای خارجه پنج بعلاوه یک در مورد برجام میان اکبر با آن کشورها هستم،
اما در هر حال احساس من نسبت به ترکیه احساس احترام و محبت و دعاگویی و خیرخواهی است.

من برای ترکیه دعا می کنم، ترکیه چند سال به من شغل، جای اسکان رایگان و دستمزد داد. و آنقدر از من میزبانی کرد که برای من ثابت شد اگر جواب پناهندگی من از سازمان ملل نمی آید، ترکیه دراینمورد گناه و نقشی ندارد.
من برای ایران دعا می کنم. ایران آنقدر ارزشمند و مهم است که در همین دهه اخیر نیز شهدای سبز جان نثار داشته است.
من برای جهان دعا می کنم. که جهان مرا برای تداوم مطالعات و پژوهشها و اجرای ایده ها و طرحهایم فراخوانده است.
اگر به اهداف عالی پژوهشهایم برای جهان دست نیابم نیز، "سبک علمی اکبر" ارزش فدا شدن عمر و زندگی اکبر برای توسعه اش را داشته است.

ترکیه پس از نه و نیم سال استعلام من،
هنوز در سطح مقامات مسوول مربوطه اش رسما به من نگفته است که "نیا" و "نمی توانی بیایی".
و من این موضوع را به معنای فراخوانده شدنم به ترکیه تعبیر کرده و در نظر گرفته ام.
و همچنین من برای سفر به ترکیه دیگر احتیاجی به اجازه رضایتمندانه و یا متکبرانه از سوی دولت ترکیه ندارم. فقط خواهان صدور مجوز رسمی از سوی آنها در کامپیوتر مرزی ترکیه هستم و این موضوع را اجرا شدن اراده ناخودآگاه ملت محترم ترکیه می دانم. وقتی که در ترکیه بودم بجز حمایت و کمک و محبت چیز دیگری از ملت ترکیه ندیدم و وقتی که می گفتم حجم کمکها را کاهش دهید تا در اثر شرم آزرده نشوم به من می گفتند تو ابتدا وضعیت خودت را بهتر کن تا ما نیز با دیدن وضعت ناراحت نشویم و کمک نکنیم.
دولت ترکیه طی نه و نیم سال اخیر پاسخ استعلامهای من در مورد حق ورودم به خاک ترکیه را نداد تا آنکه من برای بار سوم نیز در مرز ترکیه با مانع مواجه شدم. آیا این رفتار متمایز، استثنایی و عجیب، معنایی بجز عشق دارد؟ آیا می تواند معنایش فرعونیت و شرارت ترکیه باشد؟ برای من که قابل باور نیست و اگر هم قابل باور باشد، قابل پذیرش نیست. طی هفته های اخیر که از سومین ضربه ترکیه در مرزش متاثر بودم و در فکر بازیابی تئوریهای استراتژی خودم بودم، بطور ذهنی آزمودم و تجربه کردم که شرارت و سیاهی ترکیه نه برای من قابل باور است و نه قابل پذیرش. چونکه توانایی اعلام متخاصم بودن ترکیه و بهره برداری سیاسی و تبلیغاتی از این موضوع را ندارم. چونکه به ترکیه مدیونم. پس چرا بپذیرم که سیاه است؟ خواهان نجات ترکیه می شوم نه نابودی ترکیه.
آری دلیل اینهمه حق و حقوق و امتیازات ویژه ای که ترکیه با رفتار احمقانه اش نسبت به من برای من ایجاد کرده است، فقط عشق می تواند باشد و عشق و دیگر هیچ. آری، من نور چشمی و عزیز ترکیه بوده ام و خودم خبر نداشته ام! رنکینگت منو کشته. فدات بشم! ترکیه، ایران، فداتون بشم.

از این پس دیگر ورود به خاک ترکیه را حق خودم می دانم و اظهار نظر احتمالی دولت ترکیه مبنی بر اینکه اکبر حق ورود به خاک ترکیه ندارد را حق دولت ترکیه نمی دانم. اگر حق سفر به ترکیه نداشتم باید رسما به استعلامم جواب می دادند و من سه بار نباید از مرز بر می گشتم. پس آنها مشتاق اکبرند و با اکبر کار دارند. پس آیا گناه ندارد که من به انتظارشان جواب ندهم و نا امیدشان کنم؟
دلیل ترس ترکیه از من و حمله های تضعیف کننده مدرنش آن بوده که طی نه و نیم سال اخیر به من ظلم کرده و آسیب های جبران ناپذیر زده و رابطه اش با مرا یک رابطه شکست خورده می داند. و دلیل عدم ترس من از ترکیه، نیت خوب خودم و محبت درونی و علاقه خودم به ترکیه بوده است. البته اخیرا کمی از ترکیه ترسیده ام.
من جواب ردی و یا قبولی به درخواست پناهندگی ام از سازمان ملل که شش قدرت جهانی مانع ارایه اش شده اند را از یو. ان. ایچ. سی. آر شعبه ترکیه می خواهم و چنانچه ترکیه به استعلامم جواب دهد و بگوید که اکبر حق ورود به خاک ترکیه را دارد، هنوز هم حاضرم که باز هم بلیط اتوبوس ترکیه را بخرم. این را نیز بگویم که با توجه به موقعیت عالی ام در فضای کسب و کار ترکیه، چنانچه بگویند که مشکل کامپیوتر مرزی ترکیه با اکبر به پایان رسیده است، احتمال سفر قریب الوقوعم به ترکیه بعید به نظر نمی رسد و دیگر ضرورت نخواهد داشت که تا تعطیلات عید نوروز صبر کنم. یک مرخصی از شرکت می گیرم و می روم ترکیه
"کارهای اقامتم در شهرهای بزرگ ترکیه و به جریان انداختن پرونده سازمان ملل و جلسه وزرای خارجه پنج بعلاوه یک ام و اسکان و اشتغالم در کارگاه از همان روز اول"
را پی گیری می کنم و سپس نیز زود برمی گردم ایران تا هم شغلم را ایران را از دست ندهم و هم جواب پناهندگی ام از سازمان ملل را بگیرم و هم جلسه ام با پنج بعلاوه یک در ترکیه برگزار شود.
اما طی ماهها و حتی هفته های پیش رو، این خطر نیز برای ترکیه وجود دارد که اگر از رفع ممنوعیت ورودم به خاک ترکیه ناامید شوم، مالزی و یا امارات را برای مراجعه ام به یو. ان. ایچ. سی. آر جایگزین ترکیه کنم و این افتخار از ترکیه سلب شود که تا رسیدن من به هدف جواب ردی و یا قبولی گرفتن از سازمان ملل به درخواست پناهندگی ام، میزبان تعامل اکبر و سازمان ملل باشد.
در سال ۲۰۰۹ من برای انتخابات ۲۰۰۹ به ایران آمدم. چه کار باید می کردم؟ نباید می آمدم؟ چرا نه سال و نیم ممنوع الورود شدم؟ آیا هنوز هم ممنوع الورودم؟
برای پاسخگو شدن سازمان ملل به درخواست پناهندگی ام چه کار دیگری باید کنم و چند سال دیگر از بهترین روزهای عمرم باید نابود شوند؟
آیا فقط اتباع و شهروندان کشورهای پنج بعلاوه یک آدمند یا من هم آدمم؟
من به امنیت و ثبات کشورهای پنج بعلاوه یک و مصونیت اتباع و شهروندانشان از شکنجه فیزیکی اعتراض دارم و در مقابل امنیت آنها ایستاده ام.

پست‌های معروف از این وبلاگ

مسوولیت امنیت, حرمت و کرامت ثروتهای ملی مردم ایران مستقیما متوجه حکام غرب است