خدا دلش به حال ترکیه سوخته بود اما ترکیه مست غرور بود

ما جمعی از اهالی جهان که متشکلیم از
ترکهای کرد کش،
کردهای ترک کش،
نظامیان ضد دولت منتخب مردمی،
دولت ضد ارتش محبوب مردمی و ....
و در مجموع
ملت ترکیه نامیده می شویم

می دانیم که خصوصیات این روزهایمان در امور سیاست داخلی ترکیه، در دیدگاه و نظام فکری اکبر، زشت و بد شناخته می شود.

اما ما خودمان چونکه از اکبر بدمان می آید و از تضعیف اکبر و آسیب رسانی به وی و اخلالگری در پیشرفت وی خوشمان آمده است این قیافه ها را به خودمان گرفته ایم تا اکبر را
_که هر ظلمی هم متحمل شود باز هم دلسوز همه و از جمله دلسوز ماست_
بطرزی متناسب و هوشمند بیازاریم.

وگرنه ما ملتی متحد و به هم پیوسته و دارای مهر و محبت و خیرخواهی نسبت به یکدیگر هستیم.
خود اکبر نیز بین سالهای 2006 تا 2009 این تصویر ترکیه را از نزدیک دیده و شکوه فضای فرهنگی ترکیه را تحسین کرده و ترکیه را الگویی برای کشورهای اسلامی تصور کرده است.

از آنجا که ترکیه و ملت ترکیه معتقدند هیچگونه دستی و منافعی در سرکوب جنبش سبز ملت ایران نداشته اند، به بازی کثف عدم شفافیت قضایی با اکبر در مورد مجاز یا غیر مجاز بودن ورود اکبر به ترکیه ادامه می دهند و عدم پاسخگویی به کلاهبرداری یک میلیون و هشتصد هزار تومانی از اکبر در راه گرفتن ویزای ترکیه نیز دیگر موضوعی است که ما (ترکیه و ملت ترکیه) را به وجد و هیجان و خوشحالی آورده است.
چرا که ما از ناسپاسی و گستاخی اکبر ترسیدیم و تضعیف اکبر را بهترین استراتژی برای فرارمان از زیر بار مسوولیت سرکوب جنبش سبز ملت ایران تشخیص دادیم و پس از هفت و نیم سال تیر اندازی به اکبر، امروز تغییر استراتژی صدمه زدن به اکبر را تامین کننده اعتبار ادعای عدم خصومت با اکبر نمی بینیم.
ما در این خط مش و سیاستمان نسبت به اکبر ظلم نکرده ایم و بنابر این دلیلی هم ندارد که در اینمورد از خدا بترسیم و گمان کنیم که قرار است در هر صورت (چه در صورت نوکر و مایملک اکبر شدن و چه در صورت تداوم وتشدید خصومت با اکبر) نابود بشویم و تمدنمان از بین برود.
اتفاقا از وقتی که اکبر نیست، آنقدر روشنایی و نور خدا در ترکیه زیاد شده که ما از خودمان بیزار شده ایم و خود را وقف همدیگر می کنیم. وقتی که اکبر بود ما از خودمان بیزار می شدیم و همدیگر را می کشتیم!
البته این موضوع فارغ از قیافه الکی یی است که ما این روزها
_از لج اکبر و چشم انداز مورد نظرش برای ترکیه_
به خودمان گرفته ایم.
ما فکر این روزهای اکبر را که می گوید
خدا دلش برای ترکیه سوخت
و با به سختی انداختن خودش خواست به ترکیه کمک کند
اما ترکیه خودش دلش به حال خودش نسوخت
محکوم می کنیم.
ما می زنیم، می کشیم، پیر می کنیم و نبوغ اکبر را از اکبر می گیریم. ما خودمان هستیم، نیازی نداریم که اکبر برای مانابغه قرن باشد.
استراتژی ضد اکبر طی سالهای گذشته کار ما بوده است و ما نه توان و نه خواست انکار آن را داریم.
نیا جلو که ما زورمان زیاد است و سیستم تنبیهی مان نیز محاسبه شده، برنامه ریزی شده و هوشمند است، حتی اگر که هدفمند نباشد.
ما مجبوریم که ظلم به اکبر را از افتخارات ملی خودمان بدانیم. چونکه این تصمیم سالها قبل گرفته شده و امروز هر کاری هم که کنیم آن گندکاری مان پاک نمی شود، مخصوصا با این دستهای خونین و لقمه های بو گندوی امروزمان.
اما ببین ما کی هستیم که با همه اینها اکبر باز هم ما رو دوست داره و دلبسته ماست. و بعبارتی عاشق و کشته مرده و حیرون و دیوونه ماست.
اصلا مشکل اکبر با ما نیست. مثل سگ دارد دنبال یک میلیون و هشتصد هزار تومان خودش می گردد که معلوم نیست در فضای مجازی داده به کی.
ما افتخار داریم که سرکشی های اکبر را کنترل و مهار و خنثی کردیم. ما می توانیم.


امضا: ملت بزرگ ترکیه
تهیه و تدوین متن به قلم علی اکبر ابراهیمی



ناگهان  پرده برانداختـه‌ای یعنی چـه
مسـت از خانه برون تاخته‌ای یعنی چه
زلـف در دست صبا گوش به فرمان رقیب
این چنین با همه درساخته‌ای یعنی چه
شاه خوبانی و مـنـظور گدایان شده‌ای
قدر این مرتبه نشناخته‌ای یعـنی چـه
نـه سر زلف خود اول تو به دستم دادی
بازم از پای درانداختـه‌ای یعـنی چـه
سخنـت رمز دهان گفت و کمر سر میان
و از میان تیغ به ما آخته‌ای یعـنی چـه
هر کس از مهره مهر تو به نقشی مشغول
عاقـبـت با همه کج باخته‌ای یعنی چه
حافـظا در دل تنـگـت چو فرود آمد یار
خانـه از غیر نپرداخته‌ای یعـنی چـه

.....................
دوش  وقـت سحر از غصه نجاتـم دادند
واندر آن ظلمت شـب آب حیاتـم دادند
بیخود از شعشـعـه پرتو ذاتـم کردند
باده از جام تـجـلی صـفاتـم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شـب قدر که این تازه براتـم دادند
بـعد از این روی من و آینه وصف جـمال
کـه در آن جا خبر از جلوه ذاتـم دادند
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستـحـق بودم و این‌ها به زکاتم دادند
هاتـف آن روز به من مژده این دولت داد
کـه بدان جور و جفا صبر و ثباتـم دادند
این همه شهد و شکر کز سخنم می‌ریزد
اجر صبریسـت کز آن شاخ نباتـم دادند
همـت حافـظ و انفاس سحرخیزان بود
کـه ز بـند غـم ایام نـجاتـم دادند

......................
افسر  سلـطان گـل پیدا شد از طرف چمن
مـقدمـش یا رب مبارک باد بر سرو و سمـن
خوش به جای خویشتن بود این نشست خسروی
تا نـشیند هر کسی اکنون به جای خویشتـن
خاتـم جـم را بشارت ده به حسن خاتمـت
کاسـم اعـظـم کرد از او کوتاه دست اهرمن
تا ابد مـعـمور باد این خانـه کز خاک درش
هر نـفـس با بوی رحـمان می‌وزد باد یمـن
شوکـت پور پـشـنـگ و تیغ عالـمـگیر او
در همـه شهـنامـه‌ها شد داستان انجمـن
خـنـگ چوگانی چرخـت رام شد در زیر زین
شـهـسوارا چون بـه میدان آمدی گویی بزن
جویبار مـلـک را آب روان شمـشیر توسـت
تو درخـت عدل بنشان بیخ بدخواهان بـکـن
بـعد از این نشکفت اگر با نکهت خلق خوشـت
خیزد از صـحرای ایذج نافـه مشـک خـتـن
گوشـه گیران انتـظار جلوه خوش می‌کنـند
برشـکـن طرف کـلاه و برقـع از رخ برفکـن
مـشورت با عقل کردم گفت حافظ می بـنوش
ساقیا می ده بـه قول مستـشار مؤ‌تـمـن
ای صـبا بر ساقی بزم اتابـک عرضـه دار
تا از آن جام زرافشان جرعه‌ای بخشد بـه مـن

......................

پست‌های معروف از این وبلاگ

مسوولیت امنیت, حرمت و کرامت ثروتهای ملی مردم ایران مستقیما متوجه حکام غرب است