خبر پیروزی جنبش سبز

حیفم می آید که خبر ی خوش را به این ملت حیف نان خودم بدهم و انجام این کار را حتی تا 31 آگوست هم به تاخیر نیاندازم.
اما جهنم و ضرر. بگذار بریزم روی سر و صورتشان پولها و طلا ها را تا بلکه خفه شوند و بمیرند.
چند روز پیش بود که در شرکت به دفتر مدیر کارخانه رفتم.
می خواستم با دلیل و منطق و سند و مدرک و توپ و تانک و .... نسبت به ستم هایی که معتقد بودم از جانب معدل همکاران در آن کارخانه نسبت به من شده اعتراض کنم!
مهندس با دیدن ورود من به اتاق، گل از گلش شکفت و آنقدر خوشحال شد که من از نیتم برای اعتراض و شکایت از همکارانم خجالت کشیدم و در یک لحظه، انجام چنان کاری را کاری بچگانه و احمقانه و قدرنشناسانه و ناشکرانه حس کردم. و با خودم گفتم ای اکبر، ای با شکوه، ای انسان، تو را چه به این کارها و پرده دری ها و همدیگر را دریدنها؟!!! مگر طرف مقابل خانواده ندارد که تو راضی به صدمه دیدنش می شوی؟ تو مگر اکبر نیستی؟ پس چرا شکایت دشمن و یا دشمنانت را به دادگاهی غیر از وجدان خود ایشان می بری؟
مهندس گفت به به. چه عجب و .... . بالاخره ما هم سهمی داریم. و .... بیش از نیم دقیقه ای طول کشید.
من هم که با دیدن زیبایی مهندس مست شده بودم، گفتم دلم برایتان تنگ شده بود اومدم ببینمتان. .... . و گفتم به همین میزان اکتفا کنید. اطاعت کرد. و من از اتاق و ساختمان دفتر آمدم بیرون.

بعد به این ایده رسیدم که جنبش سبز به پیروزی رسیده است.
اگر هدف جنبش سبز، مشاهده شدن خدا و حقیقت از سوی جامعه بوده باشد،
اگر هدف جنبش سبز، گسترش آگاهی ها و ارتقای سطح معرفت همگانی نسبت به خدا و حقیقت بوده باشد،
همه ما امروز کمی به این سو حرکت کرده و به چنین اهدافی کمی نزدیک تر شده ایم.
حالا من عماد بهاور حبس شدم، بشوم.
حالا من مهاجرانی تبعید شدم، بشوم.
حالا من اکبر همه پولهایم در سطوح ملی و بین المللی هزینه شد، خوب بشود.
و حالا .... .
چه اهمیتی دارد؟ هیچ.
من و دل گر فدا شدیم چه باک، غرض اندر میان سلامت توست.
دیگه چی بهت بگم؟ برو دیگه.


پست‌های معروف از این وبلاگ

مسوولیت امنیت, حرمت و کرامت ثروتهای ملی مردم ایران مستقیما متوجه حکام غرب است