در پروژه ارعاب طرف مقابل هنوز از من جلو نزده اند
جمعه شب که مامورشان از من خواست جیبهایم را خالی کنم و یک تکه آدامس گذاشت توی دستم و از من در مورد مصرف مواد مخدر پرسید و شروع کرد به لمس کیر و کون و خایه هایم در وسط خیابان، اولش آنها خیلی مصمم و مهاجم بودند. اما آرامش من و سوالهای بجا، آرام و تکان دهنده ام آنها را دست پاچه کرد و خودشان از اینکه داشتند چنان بازی رسوایی انجام می دادند سه تایی خنده شان گرفت. من رفتم کلانتری شان را شناسایی کنم. مثل یک حیوان وحشی داشتم طعمه ام را از اطراف برانداز می کردم و می اندیشیدم که بروم سراغ رییس آنچه را که می خواستم "طویله" بنامم را بگیرم و بپرسم از که دستور گرفته اند. آنها همچون خرگوشهایی وحشت زده بودند و دست و پاهایی هم زدند که فعلا نمی گویم. اما هرگز جرات نکردند بطور مستقیم به سمت من بیایند و از من پرس و جو کنند. من هم لازم و صلاح ندیدم که در آن مرحله اقدام دیگری را نیز در برنامه آن لحظه ام بگذارم و یک کلانتری از همه جا بی خبر را مجبور کنم که خودش را به سپر خامنه ای در مقابل اکبر تبدیل کند.
من تا اواخر تابستان یک برنامه مالی هم دارم. اما آنگونه نیست که نتوانم از آن صرفنظر کنم و بخاطر آن بخواهم از ریسک تودهنی زدن به خامنه ای بترسم.
این قمه کش بی سر و پا رفته جنوب و به جنگ و شهدا متوسل شده و دارد ذهن مردم را خراب می کند. تویی که ملیجکت (احمدی نژادت) آنهمه فساد داشته و به ریش مملکت خندیده را چه به این حرفها. وقتی سطوح بالا آن باشند در پایینترها چه خبر خواهد بود؟ آیا شهدا به تو وصیت کرده بودند که خودت را در بدمستی و فساد غرق کنی؟
آیا تو هیچ می دانی که از این پس برای اکبر کل ارض جلوی دفتر یو. ان در تهران و کل یوم یکم فروردین 93 است؟
پس چرا وقتی من به بیمارستان شریعتی تهران زنگ می زنم و از بستری بودن سبزها می پرسم می ترسند که جواب مرا بدهند و می گویند که در آنجا بستری نیستند؟
یکی از شعبان بی مخهای گوش به زنگ تو که ضارب سعید حجاریان نیز بود و به خوابگاه دانشجویان حمله کرده بود در دادگاه می گفت:
"من بهعنوان یک ایرانی حق دارم در هرجای ایران قدم بگذارم و محدودیتی برای این موضوع وجود ندارد"
آنوقت من حتی حق ندارم احوال میرحسین موسوی را بپرسم و نام و یادش را گرامی بدارم؟ مرگ بر تو ای خامنه ای و هر ماده یا معنایی که با میل و علاقه به تو، سپر حفاظتی تو شده باشد ای الگوی فرهنگی و عقیدتی تقلبی ایران و ای جرثومه فساد.
من دارم به بیمارستان شریعتی تهران می روم. حق نداری به من حمله کنی و یا آنکه گازم بگیری. وگرنه با سازمان ملل طرفی و 5+1 می زنند توی دهنت.
من تا اواخر تابستان یک برنامه مالی هم دارم. اما آنگونه نیست که نتوانم از آن صرفنظر کنم و بخاطر آن بخواهم از ریسک تودهنی زدن به خامنه ای بترسم.
این قمه کش بی سر و پا رفته جنوب و به جنگ و شهدا متوسل شده و دارد ذهن مردم را خراب می کند. تویی که ملیجکت (احمدی نژادت) آنهمه فساد داشته و به ریش مملکت خندیده را چه به این حرفها. وقتی سطوح بالا آن باشند در پایینترها چه خبر خواهد بود؟ آیا شهدا به تو وصیت کرده بودند که خودت را در بدمستی و فساد غرق کنی؟
آیا تو هیچ می دانی که از این پس برای اکبر کل ارض جلوی دفتر یو. ان در تهران و کل یوم یکم فروردین 93 است؟
پس چرا وقتی من به بیمارستان شریعتی تهران زنگ می زنم و از بستری بودن سبزها می پرسم می ترسند که جواب مرا بدهند و می گویند که در آنجا بستری نیستند؟
یکی از شعبان بی مخهای گوش به زنگ تو که ضارب سعید حجاریان نیز بود و به خوابگاه دانشجویان حمله کرده بود در دادگاه می گفت:
"من بهعنوان یک ایرانی حق دارم در هرجای ایران قدم بگذارم و محدودیتی برای این موضوع وجود ندارد"
آنوقت من حتی حق ندارم احوال میرحسین موسوی را بپرسم و نام و یادش را گرامی بدارم؟ مرگ بر تو ای خامنه ای و هر ماده یا معنایی که با میل و علاقه به تو، سپر حفاظتی تو شده باشد ای الگوی فرهنگی و عقیدتی تقلبی ایران و ای جرثومه فساد.
من دارم به بیمارستان شریعتی تهران می روم. حق نداری به من حمله کنی و یا آنکه گازم بگیری. وگرنه با سازمان ملل طرفی و 5+1 می زنند توی دهنت.