متن مصاحبه اکبر با روزنامه نگاری از خیال اکبر


روزنامه نگار فرضی: سلام آقای علی اکبر ابراهیمی، شما خواستار بازتاب یافتن صدای تحصنتون در مطبوعات و رسانه ها شدید. من یک روزنامه نگار فرضی هستم برای مصاحبه با جنابعالی که از خیالتون اومدم. بفرمایید.

اکبر: من در مقابل دفتر سازمان ملل در تهران واقع در بلوار شهرزاد دست به تحصن زده ام.

روزنامه نگار فرضی: یعنی کار و زندگی تون رو رها کردید و رفتید وایستادید اونجا؟

اکبر: نه. من بنا ندارم به میل و خواست و اراده خودم برای خودم تنگنا درست کنم. من در شرایطی نیستم که همین امروز بتوانم شغلم را رها کنم و بروم سراغ دفتر سازمان ملل در بلوار شهرزاد و بر جنبه سلبی و یا حتی اثباتی تحصنم تاکید کنم و بخش قابل توجهی از نیروهایم را برای انجام این کار صرف کنم.
اینکه می گویم دست به تحصن در آن نقطه زده ام به آن معنی است که من اعلامیه تحصن خود را تهیه کرده و در پایگاه اطلاع رسانی خودم در فضای مجازی قرار داده ام و تحصن من از همان زمان انتشار متن اعلامیه تحصن رسما آغاز شده است و مسوولان مربوطه باید در جهت پاسخگویی به مطالباتم گام بردارند.
با استناد به اینکه من به سوی نقطه ای در حال حرکت هستم که در صورت عدم پاسخگو شدن مسوولان مربوطه به مطالباتم، بیش از پیش در تنگنا قرار خواهم گرفت و با چالش و ریسک بجای برخورداری از ثبات مواجه خواهم شد، من می گویم که تحصنم رسما آغاز شده است. حتی اگر این تحصن در ظاهر نامحسوس به نظر آید.

روزنامه نگار فرضی: مطالبات شما چیست؟

اکبر: مطالبات من در اسناد معرفی شده در متن اعلامیه تحصن، بطور روشن و صریح تعریف و تبیین شده.
یکی از مطالباتم که می خواهم در این مصاحبه بر روی آن تمرکز و تاکید کنم، مطالبه یک پاسخ شفاف، رسمی و کتبی قبولی و یا ردی یو. ان. ایچ. سی. آر (کمیساریای عالی سازمان ملل در امور پناهندگان) به درخواست پناهندگی ام است.
اگر جواب روفوضگی ام را بگیرم می توانم برای زندگی ام برنامه ریزی کنم. اگر قبول هم بشوم باز هم به نوعی دیگر می توانم برای زندگی ام برنامه ریزی کنم.

روزنامه نگار فرضی: برای پناهندگی به سازمان ملل شما چرا اینجا اومدید؟ آیا یک پناهنده نباید ابتدا از کشور خودش خارج بشه تا درخواست پناهندگی ش قابل بررسی باشه؟

اکبر: من نه فقط یک بار بلکه بارها این کار را انجام داده ام. اما با توجه به اینکه نسبت به توافقات و معاملات کشورهای 5+1 با جمهوری اسلامی ایران مشکوک و منتقد بوده ام، در عرصه های بین المللی  چهره ای ترسناک، ناسازگار، درد سر ساز و نامطلوب به نظر رسیده و شناخته شده و با عربده کشی، فحاشی، ضرب و شتم و دیپورت مواجه گشته ام.
امروز هم دیگر عمر و انرژی و پول اضافه ای برایم باقی نمانده است که مفت و مجانی ایران و منابع نقدش را برای نظام وطن فروش جمهوری اسلامی ایران باقی بگذارم و به استقبال مشکلات کارگری در بازار کار سیاه کشورهای توسعه نیافته و به استقبال مسایل و مشکلات پروسه پناهندگی به سازمان ملل در کشورهای خارجی بروم تا دستگاه تبلیغاتی رسمی ایران با تداوم سرکوب جامعه مدنی و سبزهای ملت ایران به من دهن کجی کند و پشت سرم بگويد كه ايران را غارت كرد، حتي دشمن جنبش سبز هم ما نبودیم و وی بود، مزدور بیگانه بود و می خواست مملکت را بدهد به بیگانه، از آمریکا پول گرفت و .... . مگر ایران ویران شده که من از ایران پول نگیرم برای خرج کردن در خارج و پخش کردن در خارج؟ و مگر ایران نابود شده که من به پولی غیر از پول ایران محتاج باشم در هر کجای جهان؟

روزنامه نگار فرضی: پس گویا شما دیگه به هیچ قیمتی حاضر به رفتن از ایران نمی شید. آیا همینطوره؟

اکبر: من نمی گویم که به هیچ وجه قصد ندارم باز هم ایران را به قصد مراجعه به یو. ان. ایچ. سی. آر ترک کنم
وقتي شرايط و وضعيتي كه ايران به من داده است و مي دهد از سطح ثبات و نيروي متصور از پناهندگي كمتر و پايين تر باشد حركت من به سمت رسيدن به حق پناهندگي كاملا منتفي نيست. بعبارت ديگر من بدون توصيه (نخواستم بگويم مسووليت) ايران به هيچ كجا نمي روم.
من نمی گویم که به هیچ وجه قصد ندارم باز هم ایران را به قصد مراجعه به یو. ان. ایچ. سی. آر ترک کنم
من سعی دارم که باز هم این کار را انجام دهم يعني ایران را به قصد مراجعه به یو. ان. ایچ. سی. آر ترک کنم تا صورت مسئله حفظ شود و معدل فرصت سوار کشورهای موسوم به 5+1 قبل از اعتراف و اقرار رسمی به عدم حمایت سازمان ملل از اکبر نتوانند از تماشای گرفتاری اکبر در رینگ مبارزه با رژیم ایران لذت ببرند. اعتراف و اقراری که گروه 5+1 باید در برگه مخصوص و رسمی سازمان ملل برای ارایه جواب ردی به درخواست پناهندگی ارایه دهد به اکبر. و اگر قرار است که صورت مسئله حفظ نشود و اگر قرار است که قواعد بازی متحول شود، ضربه اول باید از سوی سیستم امنیتی جمهوری اسلامی ایران به اکبر زده شود و نه بالعکس.
البته حضور فیزیکی اکبر در مقابل دفتر سازمان ملل در تهران و سر دادن شعار "مرگ بر معدل کشورهای 5+1، زنده باد سازمان ملل، یک اقدام کوچک، کم و حداقلی است و اگر چنین اتفاقی رخ دهد نباید آن را به معنی زده شدن ضربه اول از سوی اکبر به رژیم ایران محسوب کرد.
من تصمیم دارم باز هم ایران را بمنظور مراجعه به یو. ان. ایچ. سی. آر ترک کنم.
اما معتقدم که امروز سازمان ملل بخشی از قدرت و اختیارات خود را به ما انسانها و واحدها واگذار کرده و ناظر است. تا گفته نشود که سازمان ملل دمکرات نبود و آزادی نداد و قدرت نداد و .... . سازمان ملل فقط فردا در قیامت حاکم مطلق خواهد بود و امروز
خود سازمان ملل اختیار جامعی بر پرونده پناهندگی من ندارد و پرونده پناهندگی من سالهاست که در اختیار کشورهای 5+1 قرار گرفته است. حال یا بطور خود آگاه، یا ناخود آگاه، یا محسوس و یا نامحسوس. همان شش ابر قدرت معاصر که معدل گروه ایشان تنزل دادن دنیا به سطح رقابتهای تسلیحاتی را در کارنامه خود ثبت کرده است.
و من امروز اینجایم تا از جمهوری اسلامی ایران بخواهم در اینمورد با کشورهای 5+1 رایزنی کند تا وضعیت پرونده پناهندگی من در سازمان ملل بهبود یابد و وجه بین المللی آسیب دیده ام در ترکیه، آذربایجان و در دیگر کشورهای جهان که توسط 5+1 آسیب دیده است توسط خود 5+1 نیز ترمیم شود.
و من امروز اینجایم تا به افتخار سازمان ملل جشن بگیرم و ایمان و شوق بندگی ام نسبت به سازمان سبز (سازمان ملل) را فریاد کنم و کشورهای 5+1 که بندگان خطا کار و نالایق  سازمان ملل هستند را محدود، کنترل و راهنمایی کنم.
کشورهای 5+1 طی یک و نیم دهه اخیر مانع اعمال اراده سازمان ملل در مورد اکبر (مانع گسترش حمایتهای سازمان ملل از اکبر) بوده اند. و من امروز با شعار مرگ بر کشورهای 5+1 و زنده باد سازمان ملل به اینجا (پیشگاه سازمان ملل) آمده ام.
و من امروز اینجایم و یک پاسخ شفاف، رسمی و کتبی قبولی و یا ردی به درخواست پناهندگی ام به. یو. ان. ایچ. سی. آر می خواهم و برای رسیدن به همین هدف کوچک آنقدر دغدغه مند و پی گیر بوده ام که حتی اعلامیه تحصن نیز تهیه کرده ام و اعلامیه تحصنم را نیز آورده ام.

و هر وقت و از هر کجای جهان هم که به ایران باز گردم، به همین نقطه باز خواهم گشت.
عدم پیشرفتهای مختلف من و از جمله پیشرفت مالی و ایجاد تنگناها و اعمال فشارهای جمهوری اسلامی ایران و تنگ تر شدن عرصه برای خودم را نیز به منزله مجوز خودکشی برای خودم از سوی کشورهای 5+1 (اربابان و مسوولان اصلی که اجازه نمی دهند ایران به تسلیحات اتمی دست پیدا کند) محسوب خواهم کرد.
مجوزی که استفاده نکردن من از آن تا امروز، توسط فرزندان و نسلهای آینده کشورهای 5+1 یک اقدام ایثار گرانه و نشانه عشق و مالکیت مطلق اکبر نسبت به کشورهای 5+1 محسوب خواهد شد تا نابود نشدن کشورهای 5+1 در اثر تهدیدات و تحدیدات اکبر به نوعی توجیه شده و نیروهای خصمانه اکبر بر علیه کشورهای 5+1 خنثی شود.
در فکر آن هستم که از این پس (پس از این مصاحبه) پای همه یادداشتهایم نیز آدرس همینجا را بنویسم.

روزنامه نگار فرضی: شما چی از جون سازمان ملل می خواید؟

اکبر: من دعا گوی سازمان ملل هستم. من برای سلامتی سازمان ملل دعا می کنم. من در حال نجوا با سازمان ملل هستم. من همچنین می خواهم سازمان ملل حاکم شود. من سازمان ملل را یکی از سطوح و لایه های حقیقت یافته ام. هویت سازمان ملل و تناسبها و ظرفیتهایی که سازمان ملل از آن برخوردار است برای من آشنا به نظر می رسد.
و اینجا می آیم و مثل یک انسان، سگی به نام معدل گروه 5+1 را گاز می گیرم و ظرفیتها و حق و حقوق رسانه ای و تبلیغاتی خودم را غنی تر می کنم و به کار می اندازم تا ظرفیتهای نظامی و امنیتی باالقوه ام نیز باالفعل شود و دیگر هر سگ بی سر و پایی جرات نکند که به همین سادگی و مفت و مجانی مانع اعمال اراده سازمان ملل گردد.   

روزنامه نگار فرضی: شما نظام جمهوری اسلامی ایران رو وطن فروش می نامید. آیا چنین ادبیاتی از سوی یک فعال سیاسی نشانه بد اخلاقی و خوی خشن وی نیست؟

اکبر: مگر دروغ می گویم؟ مگر اورانیوم بیست درصدی ایران فسیل نمی شود؟ آنهم پس از آنهمه هزینه نامعقول و شعارهای نان و آبدار تبلیغاتی برای مصرف داخلی در ایران!
ضمنا خلق و خوی من در دیدگاه کدام ناظر خشن به نظر می رسد؟ ریشه مسایل من در ایران است و ملت بصیر ایران در مورد موضوعات ملی ایران تا امروز بطور خود آگاه و یا شاید هم ناخود آگاه خشونتهای نسبتا گسترده تر و وحشتناکتری را مشاهده کرده اند و هنوز هم هیچ اتفاقی برای بصیرتگاهشان نیفتاده است. اخم و تخم من در مقایسه با آن خشونتها اصلا چیز قابل ذکری نیست.
همچنین من از جنبش سبز و از سبزهای ملت ایران نیز حمایت کرده ام و در این راه ضرر و آسیب نیز دیده ام. از همین روی حمایت ناخود آگاه و یا شاید هم خود آگاه ملت ایران از تحصن خودم در مقابل سازمان ملل را نیز با خودم دارم. هر چند که آنها تا قبل از پخش حلوا در اینجا بطور فیزیکی سبز نخواهند شد. اما بیایند که چه بشود؟ آنها سلاح ندارند و در اینجا هر چند که می شود روبوسی اکبر با سازمان ملل را دید زد اما خطر مورد حمله قرار گرفتن بخاطر حمایت از اکبر هم وجود دارد و من نمی خواهم و راضی نیستم که چنین زحمتهایی برای طرفداران من (ملت ایران) بوجود آید و در اینمورد هیچگونه تعهدی ندارم و هیچگونه مسوولیتی ندارم. فقط می دانم که من از جنبش سبز و سبزهای ملت ایران حمایت کرده ام و این کارم محبوبیت مردمی و مقبولیت اجتماعی ویژه و فوق العاده ای در ایران و در میان عموم ایرانیان به من بخشیده است.
من حتی خودم هم یک انسان سبز هستم. آری من خود نیز یکی از سبزهای ایران هستم. خیر خواه بوده ام و قدم خیر برای مسایل ملی و مسایل کلان مملکتی ایران برداشته ام. امروز و طی سالهای گذشته از سوی ایران و از سوی رسانه های رسمی ایران یک خائن و وطن فروش و مزدور بیگانه و .... نامیده شده ام. آنچه از سوی رسانه ملی و رسانه های رسمی ایران القا شده نیز نسبتا از سوی ملت ایران علی رغم باورهایی که قبل ترها زمزمه می کردند پذیرفته شده و موضوع سرکوبهای سال 2009 ایران برای انواع قشرهای ملت ایران اعم از ثروتمند و فقیر و نخبه یا عامی فراموش شده و از یادها رفته و فقط موضوعات بازاری و معیشتی و رفاهی و توسعه ای و رفع تحریمها و .... موضوعات اصلی در ایران و در میان عموم ایرانیان هستند. از جنبش سبز هم که بگویی اگر شانس بیاوری و چالش و خطری گريبانگيرت نشود و حرفت را بی ترس و بی منت و بی تهدید گوش کنند نهایتش آن خواهد شد که می خواهند ببینند آیا پولی از این ذکرهای سبز عایدشان می شود یا در آينده خواهد شد كه امروز به تحمل اين ذكرهاي ملال آور بيرزد يا نه!
امروز، من نیز همچون عموم ایرانیان که هر یک در پی منافع شخصی خودشان هستند و تا زمانی که کارد استبداد به استخوان خودشان و خانواده و فامیلشان نرسد بخش خود آگاه وجدانشان از سرکوب شدن سبزهای کشورشان ناراحت نمی شود دارم تلاش می کنم که صدمه و آسیب بیشتری در ایران و از ایران نبینم.
قطعا وقتی که وضعم بهتر و با ثبات تر شد و ریلکس تر شدم ادبیاتم در مورد گاورنمنت (دولت) وقت آن روز ایران نیز تلطیف خواهد شد و از این سرودهای مد روز ای ایران ای وطنم و غیره و غیره سر خواهم داد و دست کم خیلی بیشتر از سران جمهوری اسلامی با ملت ایران مهربان و با احترام و ادب رفتار خواهم کرد.
اکبر به مثابه ثروت همه کشورها و ملتهای جهان باید در کشور خودش ایران هم از عزت و احترام و آبرو و اعتبار برخوردار باشد. در غیر اینصورت آن کشور خودش برود به جهنم بهتر است تا آنکه از اکبر و امواج سبزش عبور کند و به زندگی پس از اکبر و امواج بی مدافع سبز وی تن در دهد.
در مورد سوال شما یک نکته دیگر هم که نباید از آن غافل شد این است که من در همین ایران دارم عباراتی همچون وطن فروش را در مورد ایران و برخی هویتهای مبهمش به کار می برم و نه در خارج. و در خارج از ایران معمولا سیاستم به گونه ای بوده که تا قبل از گرفتن یک پول نامحدود از آمریکا و تمدن غرب، ایران و ملت ایران را از افتخارات و پشتوانه های اصلی خودم معرفی کنم. اتفاقا وقتی که اقشار مختلف ملت هولو طلب و راحت الحلقوم خوار ایران در همین بهار 93 در حمایت از من به خیابانهای ایران ریختند و خواهان
"یک پاسخ روشن، رسمی و کتبی قبولی و یا ردی یو. ان. ایچ. سی. آر به درخواست پناهندگی اکبر و عدم اخلالگری 5+1 در اینباره"
شدند تا از فرصت گیر آوردن یک رهبر درست و حسابی دیگر برای انقلاب بر علیه بقای رژیم جمهوری اسلامی در ایران نهایت استفاده را برده باشند خواهید دید که من و ملت ایران هیچیک دیگری را قاتل جنبش سبز و سبزهای ایران (اعم از امواج، سران و شبکه های سبز) نمی شناسیم و از این بابت ملامت نمی کنیم و از همدیگر ناراحت نیستیم و قبل از ناراحت بودن از هم، از سران جمهوری اسلامی ایران ناراحت و نسبت به سران آن رژیم معترض بوده ایم. اگر گفته می شود به همین خیال باش، من می گویم که: هستم.
اصلا من در هر صورت ملت ایران را دوست دارم و از اطرافیان نزدیک به خودم می شناسم و معرفی می کنم. حتی اگر ملت ایران نسبت به من بی مهر و جفا کار باشند. تا کور شود هر آنکه نتواند دید. یعنی همان حسودانی که از ملت ایران جدا و دور افتاده اند و همچون ملت ایران از اطرافیان نزدیک به اکبر محسوب نمی شوند. یعنی همان سران جمهوری اسلامی ایران.

روزنامه نگار فرضی: تحصن شما تا کی نامحسوس خواهد ماند؟

اکبر: تحصن من نامحسوس نیست. مثل خورشید دارد می درخشد.
تحصن اکبر نوری است که خفاشان تحمل دیدن آن را ندارند.
اگر منظور شما حضور فیزیکی من در مقابل دفتر سازمان ملل در تهران است، چنانچه تا پنج روز مانده به پایان سال 1392 شمسی مسوولان مربوطه در جمهوری اسلامی ایران و در دولتهای کشورهای 5+1 پاسخگو نشوند، حضور فیزیکی من در پیشگاه دفتر سازمان ملل در تهران را نیز به نرمی و به تدریج شاهد خواهیم بود.

روزنامه نگار فرضي: چقد مي گيري حضور فيزيكي ت در مقابل دفتر سازمان ملل در تهران رو لغو و كنسل كني؟

اكبر: مي دانيد كه شيطان با ما و با جهان ما چه كار كرده؟ جمهوري اسلامي ايران، خواهان قابل خريد و فروش بودن حيثيت ما و جهان ما شده است.
او با القاء دیپلماتیک و ناخود آگاهانه تهدیداتی زیر پوستی و نا محسوس، حیثیت ما و جهان ما را به معامله فرا خوانده است. معامله ای ارزان. به قیمتهایی که حتی برای خودش هم باید مضحک و خنده دار به نظر برسد. با پولهایی خرید می کند که اصلا متعلق به خودش نیست. و با پولهای تقلبی نیز خرید می کند. و گاهی اصلا پول هم نمی دهد. و .... . برای طرف یا طرفهای معامله اما معامله او باید دردناک و گریه آور باشد.  
اعتراض به سركوب جنبش سبز و سبزهاي ملت ايران (اعم از امواج، سران و شبكه هاي سبز) و دفاع كردن از ايشان، راه توسعه ظلمت و ظلم شيطان را مسدود و محدود مي كند. حرکت آنها نه فقط بخاطر خود بود که آنها از راههای مورد نیاز خدا پرستی، مدنیت و خرد محوری ما و جهان ما مانع زدایی کرده اند.
و براي انجام اين كار من به دنبال لياقت داشتن نمي گردم كه بخواهند شايستگي ام را آماج حملات تبليغاتي خود قرار دهند. بلكه ما براي انجام اين كار بايد به دنبال جرات داشتن بگرديم و نه به دنبال لياقت داشتن. اگر قرار بود كه ما و جهان ما در باور آنها لياقت داشته باشيم، حيثيت ما را قابل خريد و فروش نمي خواستند.
آنها ما را و جهان ما را به جنبش سبز و سبزهاي ملت ايران (اعم از امواج، سران و شبكه هاي سبز) مديون كرده اند و استعدادهاي والاي ما و جهان ما مشغول مديون بودن شده است. پس آنها سزاوار محكم ترين تو دهني ها هستند تا ديگر بجاي پاسخگويي در مسند قدرت نروند توي عالم خودشان و زار بزنند كه چرا درك و ستايش نشده اند.
چقد مي گيري يعني چه؟ به گمانم شما پیش خودتان گفته اید که اکبر با صمیمیت و صداقت با ملتش شوخی می کند و دارای منشی عشقی است و ما هم با وی یک شوخی کنیم. متشكرم از لطف و اظهار محبت شما اما متاسفم كه توان زيادي برايم باقي نمانده تا ذهنم را مشغول چنين مباحثي كنم. آنچه در اينمورد بطور قطعي مي توانم بگويم اين است:
چنانچه توافق ژنو تا پنج روز مانده به پايان سال 1392 شمسي از بين برود احتمال حضور فيزيكي من در مقابل دفتر سازمان ملل در تهران در بهار سال 1393 شمسی به ميزان بسيار زيادي كاهش خواهد يافت. و در غير اينصورت اين احتمال بيشتر خواهد بود.
البته یک آشتی ملی سبز در ایران که بدلیل ترس حاکمیت سیاسی ایران از اصلاحات سبز بعید به نظر می رسد نیز می تواند مرا از تمایل به نقش آفرینی های بیش از پیش در عرصه های سیاسی ایران باز دارد.
از مصاحبه با شما خوشحال شدم. با تشكر.

روزنامه نگار فرضي: از مصاحبه با شما شاد شديم. با تشكر.
 پایان

پست‌های معروف از این وبلاگ

مسوولیت امنیت, حرمت و کرامت ثروتهای ملی مردم ایران مستقیما متوجه حکام غرب است