آرمانهای اکبر معطل مانده اند

اصرار من بر تامین نیازهای ابتدایی خویش باعث به پیروزی نرسیدن آرزوها(رویاهای شخصی) و آرمانها(رویاهای اجتماعی) یم نیست. نیازها, آرزوها و آرمانهای اکبر همگی همسو و رو به پیروزی هستند. تمرکز من بر آرزوهای شخصی ام و مشغول بودنم به تامین نیازهای ابتدایی ام به معنی فداکاری من در راه آرمانهایم است. با حمله سازمان ملل به انسان در ژانویه 2011 من خیلی جوابها را گرفتم و آن جوابها را با آواز "آسمون مست جنونی, آسمون تشنه خونی, آسمون مست گناهی و آسمون چه روسیاهی" به پائیز 2010 برای خدا در آسمان فرستادم. حقیقت سیاهی که امروز در اینجا(ایران و زمین معاصر) حاکم است از مطامع شخصی خودکامگان یکه بزن که آرمانهای ایشان بوده تشکیل شده است و خدا به من و به همه ما فهماند که اکبر حقیقت باالقوه زمین و زمان است و اگر می خواهد در راه آرمانهای خویش گام بردارد باید ابتدا نیازهای ابتدایی و آرزوهای شخصی خویش را مدنظر قرار داده و تامین کند و برای غرایض و زندگی خویش اهمیت و اولویت حداکثری و مطلق قایل باشد. بعبارت دیگر, بی نیاز شدن اکبر از نیازهای ابتدایی و تامین شدن منافع و آرزوهای شخصی اکبر گامی بزرگ برای تمدن بشری در جهت تحقق آرمانهای اکبر است. نشان به آن نشان که گهگاه و در لحظاتی که رویاهای شخصی اکبر برای وی محقق می شود (تو لحظه های مستی) و اکبر مشروب می خورد و به عشق و حال می پردازد دلش برای تامین آرمانهای اکبر نیز تنگ می شود و می گوید ای کاش همه انسانهای جهان, خوب, خوش و شاد بودند. وجه خوب برای ایران, حکومت دکتر مهاجرانی بر ایران, پیروزی جنبش سبز و .... از جمله نیازهای ابتدایی من نیست بلکه آرمانهای من در مورد ایران است. اما من برای پیگیری و تعقیب آرمانهای سیاسی ام در مورد ایران باید ابتدا بتوانم نیازهای ابتدایی ام را برطرف کنم, آرزوهای شخصی ام را برآورده کنم و آرمانهای علمی, فرهنگی و هنری خویش در سطح ایران و جهان پیگیری کنم. تا حدی که بسیار موفق و معتبر شوم و بتوانم جهان آرمانی را بسازم و ثابت کنم که اگر دادی زده ام, "ایده ها, طرحها و برنامه هایی برای ساختن جهان آرمانی" نیز در چنته داشته ام و تئوریسین و سازنده جهان آرمانی هستم و سپس ارتش نظامی جهان آرمانی را نیز بسازم و آن را برای اعمال اراده سیاسی اکبر در ایران نیز بکار ببرم. بعبارت دیگر, هدف اصلی اکبر از زندگی حداکثری و ریخت و پاش و عشق و حال در ایران, تغییر رژیم حکومتی ایران است. من اول باید بتوانم بروم غرب و پس از انجام همه فعالیتهای مطالعاتی و پژوهشی ام و پس از رسیدن به همه اهداف جهان آرمانی اکبر, سپس در غرب, عشق و حال فراوان کنم تا حدی که خوشی زیر دلم بزند و دلم برای ایران تنگ شود و سپس بنشینم در ورک شاپ و پویش و جنبش راه سبز ایران را رهبری کنم و دیگر کار دیگری برایم باقی نمانده باشد و هدف دیگر و یا بهتری نداشته باشم بجز ایثارگری و فدا شدن به پای مشتی قلهک نشین. دیپورت انسان و استفاده از وی بعنوان سپر بلا و ابزاری برای حمله به ایران از جانب دولتهایی که خودشان آبروی دفاع از حقوق بشر و جرات مبارزه را ندارند و همچون ملت قلهک نشین ایران خودشان به بندگی شیطان تن در داده اند و انتظار دارند که اکبر بیاید و بجای ایشان بزند توی دهان شیطان و ریسک مبارزه را بپذیرد و قدرت ایران را ماچ کند و غرق وی/آن شود هم شد سبک مبارزاتی؟ آیا مخفی نگه داشتن کتیبه 2010 از مردم کشورهای غربی هم شد استراتژی!!! به همین دلایلی که برخی از آنها بطور خلاصه در سطور فوق مورد اشاره قرار گرفت, من مصرانه خواستار تامین شدن نیازهای ابتدایی و رویاهای شخصی خویش (آرزوهایم) هستم. چرا که آرمانهایم چشم انتظارند و معطل از راه رسیدنم مانده اند. آرمانها چشم انتظارند و معطل از راه رسیدن اکبر مانده اند. عجب جمله ای شد پسر!!!! .... و من باید هر چه سریعتر و پرپول تر در جهت محقق کردن آرمانهایم حرکت کنم. جهان آرمانی(اکبر) به موقعیتهای خوب و ممتازی در سطح ایران و در سطح بین المللی رسیده بود. انتخابات سال 88 در ایران انجام شد. بهترها و خوبترها در آن انتخابات حقشان پایمال و ضایع شد, مورد ظلم و سرکوب قرار گرفتند و سرکوب شدند و دیگران جای آنها را گرفتند. جهان آرمانی از مظلومین ایران دفاع کرد و در مقابل حکومت ظلم در ایران ایستاد و کشورهای مهم جهان را برای تقابل با رژیم ایران تحت فشار گذاشت و در نتیجه آن مبارزات, منافع و حقوق جهان آرمانی در ایران و در همه کشورهای جهان با بحران و خطر مواجه شد. تا حدی که جهان آرمانی, امروز, هنوز هم یک کارگر ساده در ایران است که در راه تامین نیازهای ابتدایی خویش سگ دو می زند تا خمینی هایی همچون "جنتی گوزو" هر روز تکثیر شوند و زیاد و زیادتر شوند و با اشتهاتر و خوش اشتهاتر و پرقهقهه تر. من خواستار تامین منافع اکبر در ایران _که عبارت است از تامین کامل نیازها, آرزوها و آرمانهای جهان آرمانی در ایران_ هستم و حکومت ایران موظف است که این کار را انجام دهد. و اگر انجام ندهد من حق دارم و ابایی هم ندارم که بمنظور سرنگون کردن رژیم حاکم بر ایران به ایران حمله نظامی کنم. حکومت ایران باید بخشهای وسیعی از قدرت ایران را بعنوان باج به اکبر بدهد و با تفاله و پسمانده های قدرت هم به برقراری نظم در جامعه و کنترل قلهک نشینان بپردازد. سهم اکبر از قدرت ایران باید تا حدی باشد که تغییر رژیم حکومتی ایران نیز برای اکبر مقدور شود. اینجا در لحظه حال ابدی هم اینک همیشه, ارتش نظامی اکبر از جهان آرمانی به جهان واقعی آمده و در حال انجام عملیات نظامی اکبر در ایران برای تغییر رژیم حکومتی در ایران است و از آمریکا و دیگر کشورهای غربی و از چین و روسیه در مورد اینکه چرا در حوالی سال 2009 از کمک نظامی به اکبر برای یاری کردن پویش و جنبش سبز ایران امتناع ورزیدند توضیح می خواهد. و امروز همه چیز در حالت مطلوب است. ایران و همه کشورهای ابر قدرت در زمان اکبر اگر که می خواهند از شر حمله نظامی فوق الذکر در امان بمانند و فرصت جاخالی دادن در مقابل آن حمله را بیابند تا آن حمله به یک آتش بازی قشنگ در شبی رویایی تبدیل شود باید قبل از رسیدن به لحظه حال ابدی هم اینک همیشه در اینجا, در حول و حوش و حوالی سال 2009 و یا چند سال پس از آن, با شرکت در پروژه اعمال فشار همه جانبه و از جمله نظامی بر علیه رژیم جمهوری اسلامی ایران, کاسه کوزه باند خمینی و خامنه ای و جنتی و مصباح را در هم بشکنند و رژیم حکومتی در ایران را سرنگون کنند و پس از پیروزی در جنگ نیز حتی ذره ای به فکر تعقیب اهداف سیاسی, نظامی و یا استراتژیک خودشان در ایران نباشند و استخدام پروژه ای شوند که برای اعمال اراده سیاسی اکبر طراحی شده و اهداف سیاسی , نظامی و استراتژیک اکبر در ایران را تعقیب می کند. در مورد تمامیت ارضی, استقلال و اقتدار ایران هم باید بگویم که بغیر از خودم و اصلاح طلبان, دیگری را سراغ ندارم که اینقدر احمقانه, جنون آمیز و خنده دار به این نوع موارد اندیشیده باشد. اراده من در مورد بک راندم (ایران) معطوف به چه بود جز تمامیت ارضی, استقلال و اقتدار ایران؟! مقاله در مورد صلح نوشتم و شانزده نهاد اطلاعاتی آمریکا گزارشی منتشر کردند که طرح بوش برای حمله به ایران را منتفی کرد. در آن انتخابات کذایی آن مجلس شورای اسلامی مقاله نوشتم و علی رغم اینکه صدمات و ضررهای زیادی از جانب خمینی, خامنه ای و همسفرگان ایشان متحمل شده بودم, از اصلاح طلبان خواستم که آن انتخابات را تحریم نکنند و در آن انتخابات شرکت کنند و تنور انتخابات را داغ کنند. برای چه این کار را کردم؟ بغیر از آنکه بخاطر ایران بوده؟ آیا عاشق چشم و ابروی خمینی و جنتی و مصباح بوده ام؟ در انتخابات ریاست جمهوری سال 88 علی رغم آنکه اصلاح طلبان در طول هشت سال بطور مستقیم کاری برای شخص من انجام نداده بودند اما نبوغ و ایده ها و وقت و پولم را به پایشان ریختم و به ایشان کمک فکری کردم و از ایشان تقدیر و تشکر کردم و ایشان را ستودم و پرستیدم تا با ارزشهای ذاتی خویش آشنا شدند و از رکود و خودگرفتگی خارج گشتند و از شرک مبری شدند و از شیاطین تبری و برائت جستند و به صحنه انتخابات آمدند. برای چه تنور انتخابات جمهوری اسلامی را داغ کردم! و امروز خود من _خود من که همه این کارها را انجام داده ام_ می گویم که این رژیم باید سرنگون شود. و هر کسی که پس از این در انتخاباتها کاندید شود و هر گونه عضویتی را در مناصب حکومتی نظام جمهوری اسلامی بپذیرد مجرم است و به ملت ایران خیانت کرده و نان حرام سر سفره زن و بچه های خودش برده است و پس از سر نگونی رژیم امروزی باید مجازات شود.

پست‌های معروف از این وبلاگ

مسوولیت امنیت, حرمت و کرامت ثروتهای ملی مردم ایران مستقیما متوجه حکام غرب است