من در آذربایجان چه کار کردم و چه کار نکردم

آذربایجان همان روز اول به من شغل داد. یک هفته در خیابان خوابیدم بعد به من سرپناه هم داد که توانستم با استفاده از آدرس آن در اداره میگراسی ثبت نام کنم. سه ماه (تا سی دسامبر 2010) در رستورانی سیزده الی پانزده ساعت در روز کار کردم. چند روز بی کار بودم. دو سه روز دستفروشی کردم و تازه یک شغل عملگی در انشعات پیدا کرده بودم که می توانست آغاز دوران موفقیتهای بزرگ و شکوفایی های فکری من در آذربایجان باشد. با حقوق چهارصد منات در ماه. که متاسفانه در حین دستفروشی مشکلات قانونی و مهاجرتی برایم ایجاد شد و نتوانستم در آن انشعات مشغول شوم.
من در آذربایجان به پرزیدنت آذربایجان نامه ای ندادم و از ایشان امکانات و اعتبارات ورک شاپ مطالبه نکردم. چونکه احساس کردم شاید انجام چنین کاری مودبانه و محترمانه نباشد. اما در روزهای آخری که در آذربایجان بودم پلیس به من گفت: "تو به ارمنستان رفته ای و سپس به آذربایجان آمده ای و انتظار داری آذربایجان به تو کمک هم بکند."

پست‌های معروف از این وبلاگ

مسوولیت امنیت, حرمت و کرامت ثروتهای ملی مردم ایران مستقیما متوجه حکام غرب است