غرور ملی خيالی و تحقيرهای واقعی و ملموس
۱۳۸۹/۰۹/۲۷
مجید محمدی (جامعهشناس)
پس از مذاکرات بی ثمر ايران و ۱+۵ در ژنو بر سر مسئلهی هستهای در دسامبر ۲۰۱۰، مقامات ايرانی به گردن خود مدالهای حقانيت، عزت و افتخار در ايستادگی در برابر غربيان انداخته و مدعی محافظت از اقتدار و غرور ملی ايرانيان شدند. ظاهرا هر نوع دست نیافتن به موفقيت برای حل تنشهای بين المللی، نوعی موفقيت و مايه سربلندی برای جمهوری اسلامی به شمار می آید.
مجید محمدی (جامعهشناس)
پس از مذاکرات بی ثمر ايران و ۱+۵ در ژنو بر سر مسئلهی هستهای در دسامبر ۲۰۱۰، مقامات ايرانی به گردن خود مدالهای حقانيت، عزت و افتخار در ايستادگی در برابر غربيان انداخته و مدعی محافظت از اقتدار و غرور ملی ايرانيان شدند. ظاهرا هر نوع دست نیافتن به موفقيت برای حل تنشهای بين المللی، نوعی موفقيت و مايه سربلندی برای جمهوری اسلامی به شمار می آید.
در همين حال مردم ساکن ايران بيش از سه دهه است در سفارتخانهها و فرودگاههای کشورهای خارجی و نيز جوامع ديگر با گوشت و پوست و خون خود تحقير را لمس کردهاند (با مقايسه خود با شهروندان ديگر کشورها، هفتهها معطلی برای تقاضای روادید و در نهايت رد شدن درخواست آن، بازرسیهای بدنی غير معمول، مورد پرسش واقع شدن و انگشت نگاری حتی پيش از رخدادهای ۱۱ سپتامبر). علت عمده اين تحقيرها، رفتارهای غير معمول و غير انسانی حکومت آنان مثل نقض حقوق بشر و آيين دادرسی و قوانين داخلی و بين المللی، ترور مخالفان، تهديد به از ميان بردن ديگر ملتها، حمله به سفارتخانهها در تهران، پی گيری پنهانکارانه برنامه اتمی برای ساختن سلاح هستهای و آتش افروزی در ديگر کشورهاست. حتی رسانههای دولتی و شبه دولتی مدام از اين تحقيرها بالاخص در کشورهای همسايه و دارای اکثريت مسلمان( و نه کشورهای غربی) شکايت می کنند (تحقير مسافران ايرانی در فرودگاه دوبی، تابناک، ۱۷ آذر ۱۳۸۹؛ اين برخوردها در فرودگاههای مالزی، عربستان، عراق، ترکيه و ديگر کشورها و نيز نقاط مرزی با آذربايجان و ترکيه نيز مشاهده شده است.)
بيش از دولت های خارجی، دولت ايران با نقض ابتدايی ترين حقوق ايرانيان به تحقير آنان می پردازد تا حدی که تحقير به بخشی از زندگی جاری مردم تبديل شده است. به همين علت اگر شهروندان ايرانی در کشوری مشکل پيدا کنند آخرين جايی که ممکن است بروند، سفارت ايران است. سفارتخانههای ايران نسبت به فجايعی که بر سر ايرانيان می آيد همواره سکوت می کنند (آخرين نمونه آنها کشته شدن احتمالی چند ايرانی در برخورد کشتی پناه جويان به يکی از جزاير استراليا در ۲۴ آذر ۱۳۸۹ بود) مگر آن که بخواهند با کشوری برخورد سياسی کنند (مثل ناامن اعلام کردن فرانسه و کانادا برای مسافرت ايرانيان يا احضار سفير کانادا برای قتل يک ايرانی جهت انتقام گيری از کانادا برای اعتراض به قتل زهرا کاظمی در زندان جمهوری اسلامی.)
جبران تحقير با اغراق
هندوانههای بزرگی که حاکمان زير بغل هواداران خود می گذارند، مثل اين که «پيامبران هم چنين امتی نداشتند»، برای جبران اين تحقيرهاست. مقامات جمهوری اسلامی برای پنهان کردن اين تحقيرها مرتب اعلام می کنند که ملت ايران محبوب ترين و با عزت ترين ملت دنياست. شاهد عظمت ملت ايران نيز آن است که حکومت آن مخالفان را با موفقيت سرکوب کرده است: «بصيرت سياسی ملت ايران نسبت به زمان حضرت امام حسين (ع) بالاتر است و همين بصيرت و شناخت بود که ملت ايران به خوبی فتنه ۸۸ را پشت سرگذاشت.» (رحيم صفوی، مشاور عالی فرماندهی کل قوا، ايلنا، ۲۰ آذر ۱۳۸۹)
همچنين رهبر کشور «عزيز دردانه خدا و نعمت الهی برای مردم ايران» معرفی می شود تا وفاداران به حکومت تنزل مقام و کرامت خود را فراموش کنند: «[خامنهای] از همه بهتر می فهمد و تشخيصهايش در مورد مسايل مختلف از همه دقيق تر و صحيح تر بوده است. اگر چنين انسانی باشد چه قدر برای ما ارزش دارد. چه نعمتی از اين بهتر خدا می تواند به ما بدهد. اسلام شناس، با تقوا، خودساخته و عامل است. در هر مسئله سياسی که اقدام کرده راه درست را رفته و يک خطا هم نکرده است. اين چنين نعمتی را خدا به من و شما مرحمت کرده، مخصوصا وقتی با شخصيت های سياسی ديگر و رهبران سياسی در ساير نقاط جهان مقايسه می کنيم. پس جای آن دارد که سر به سجده بگذاريم وخدا را برای اعطای چنين رهبری شاکر باشيم. رهبر نماد حقيقت است نه تنها در کشور بلکه در عالم.» (مصباح يزدی، سايت بسيج دانشجويی دانشگاه قم، ۱۶ ارديبهشت ۱۳۸۹)
اوراق بی ارزش
در برابر اغراقها و مبالغههای فوق، امروز گذرنامه ايرانی از بی ارزش ترين گذرنامهها در سطح جهان است. ايرانیها بدون اخذ ويزا قادر به سفر به ۲۵ کشور جهان هستند که از اين لحاظ ايران بالاتر از عراق و افغانستان در قعر جدول رتبه بندی جهانی قرار گرفته است. (سايت عصر ايران، ۱۱ اسفند ۱۳۸۷) رفتارهای دولت ايران که در شرايط امروز با هيچ کشوری رسما در حال جنگ نيست اين کشور را در رديف کشورهايی در حال جنگ و در حال آشفتگی کامل قرار داده است. به خاطر سه دهه رفتار تهاجمی و غير قانونی حکومت، ايرانيان در عموم کشورها مورد اعتماد واقع نمی شوند.
مرز ميان عزت و بی ادب
یمقامات ايرانی در ظاهر و در ملا عام برخوردهايی ناشايست با مقامات ديگر کشورها صورت می دهند (پاسخ ندادن به سلام و احوال پرسی آنها يا دست ندادن با آنها به ویژه با ديپلماتهای زن) و هزينه اين غرور قلابی را ميليونها تن از مردم ايران (به خصوص مسافرانی که گذرنامهی ايرانی دارند) با تحقير شدن در برابر ديگر کشورها می پردازند. رسانههای دولتی برخوردهای ناشايست و بی ادبانه مقامات ايرانی و رهيافت طلبکارانه آنان در برابر مقامات ديگر کشورها به ویژه مقامات کشورهای غربی (که نمايندگان واقعی مردم خود هستند، و نه رهبران نظامهای اقتدارگرا) را نشانه اقتدار و شجاعت و سرسختی آنها معرفی می کنند در حالی که اين رفتارها ناشی از احساس حقارت و واکنشی است.
آنچه در ادبيات رسمی بر آن تاکيد می شود «عزت نظام» در برابر کشورهای خارجی است. اين عزت با بی ادبی و فحاشی به مقامات ديگر کشورها، آتش افروزی در کشورهای ديگر، ترور مخالفان در خارج کشور، و باج دادن به برخی کشورها برای همراهی با جمهوری اسلامی در برخی نهادهای بين المللی دنبال شده است. در هيچ يک از اين سياستها و رفتارها منافع ملی و امنيت ملی مردم ايران لحاظ نمی شود بلکه نظام سياسی و بقا و قدرت آن مورد توجه است.
هزينه بالا، نه به نفع مردم
علاوه بر فراهم آمدن همهی زمينهها برای تحقير شهروندان ايرانی بالاخص توسط دولت ايران، برنامهی هستهای حکومت نيز اصالتا نه برای بالا بردن ميزان غرور ملی يا پاسخ دادن به اين نياز در شرايط تحقير ملی بلکه برای مسابقهی تسليحاتی و حفظ رژيم دنبال شده است. اما در تبليغات حکومتی برای توجيه اين برنامه در افکار عمومی به غرور ملی تمسک و احمدی نژاد با مصدق مقايسه شده است. استفاده از تعبير "دانشمند هستهای" به جای تکنيسين و مهندس (دانش هسته ای عمری ۶۰ ساله دارد و ايرانی ها در اين حوزه در حال توليد علم نيستند، که دارند کپی برداری می کنند) صرفا با هدف استفاده از غرور ملی جهت پيشبرد برنامهی هستهای صورت می گيرد.
منابع واقعی غرور ملی
محققانی که در حوزه مليت به پژوهش و نظر سنجی پرداختهاند به چهار منبع مشخص برای غرور ملی اشاره می کنند: ۱و ۲) دستاوردهای ملی حال و گذشته، ۳) مراقبت و حمايت از شهروندان، و ۴) قدرت در عرصهی بين المللی. (نظريه چند وجهی غرور ملی، مايکل مولدرز، پل دو بوک، آنو ريلو، دانشگاه بروکسل، دسامبر ۲۰۰۹) مردم کشورها بنا به پيشينه تاريخی، تحولات اجتماعی و فرهنگی و علمی و صنعتی و وضعيت امروز ممکن است خود بر برخی از منابع فوق تاکيد بيشتری داشته باشند اما در دنيای امروز نمی توانند يکی از چهار شاخص فوق را به طور کلی ناديده بگيرند. به عنوان نمونه مردمی که تاريخی سه هزار ساله دارند اگر در شرايط فقر و فاقه زندگی کنند نمی توانند به کشور خود افتخار کنند يا اگر گرسنه باشند نمی توانند به زرادخانه اتمی کشورشان برای غرور ملی ببالند.
اگر دستاوردهای گذشته را در پرانتز بگذاريم سه منبع از منابع مذکور ارتباط مستقيمی با درآمد ناخالص داخلی کشور دارند و به همين لحاظ کشوری که در مقايسه با ديگر کشورها از درآمد ناخالص داخلی قابل توجهی برخوردار نيست نمی تواند مدعی غرور ملی تنها با اتکا به کيک زرد يا يک نيروگاه اتمی باشد. تنها در يک ديدگاه تقليل گرايانه می توان غرور ملی را به يک موضوع خاص در يک دوره خاص و به يک دولت خاص ارجاع کرد. دولتها با همين ديدگاه تقليل گرايانه است که برنامهی خاصی را به عنوان حامل غرور ملی در تبليغات سياسی خود معرفی می کنند.
متغيرهای غرور ملی
متغيرهای دخيل در هر يک از چهار منبع غرور ملی آن قدر متعدد و متنوعاند که اين تقليل گرايی را خام دستانه و سوء استفاده گرانه معرفی خواهند کرد. تمام شاخصهايی که امروز برای سنجش توسعه يافتگی يک کشور به کار می رود (فرهنگی، سياسی، اقتصادی و اجتماعی) در نقش متغيرهای غرور ملی نيز ظاهر می شوند. مجموعهای از اين شاخصهای قابل اندازه گيری و ملموس را می توان در گزارشهای سالانه توسعه انسانی سازمان ملل يافت. در همان گزارشها می توان رده بندی کشورها را نيز مشاهده کرد. ميزان غرور ملی مردم يک کشور را نيز می توان با گرفتن برايندی از مجموعهای از رده بندیهای بين المللی سنجيد. ايران در اين رده بندی ها معمولا در ربع پايينی قرار می گيرد.