خدایا من بمب اتمی ندارم که آمریکا و غرب از من حساب ببرند, تو خودت به دادم برس

تصمیم دارم این یادداشت را فردا حذف کنم.
خدایا من مثل چین و یا روسیه بمب اتمی ندارم که آمریکا و غرب از من و از پویش و جنبش سبز ملت ایران حساب ببرند, تو خودت به دادم برس.
من امکان حمام رفتن ندارم, روزی چهارده و گاهی هم پانزده ساعت کار می کنم و شب هم که می خوابم تا صبح بدن کثیفم را در حالت نیمه خواب و نیمه بیداری می خوارانم و به شدت به مسایل روزمره کار و شغلم فکر می کنم و در آن مسایل گیر می کنم و مغزم قفل می شود تا اینکه صبح شود و من باز هم بروم سر کار.
با این وضعیت من چه مصاحبه ای می خواهم با سازمان ملل انجام دهم که مبنای سازمان ملل برای تهیه و ارایه جواب قبولی و یا ردی نیز باشد؟!!!
سازمان ملل چه منافعی در آشفتگی و اختلالات فکری اکبر دارد که حتی یک هفته قبل از مصاحبه نیز اجازه نمی دهد اکبر خودش را برای مصاحبه آماده کند؟
آیا آنچه که من مجبورم بخاطر از دست ندادن فرصت دفاع از خود در روز مصاحبه بگویم اظهارات اکبر است؟
/
/
/
بـبرد از من قرار و طاقت و هوش بـت سنگین دل سیمین بناگوش نـگاری چابـکی شنگی کلهدار ظریفی مه وشی ترکی قـباپوش ز تاب آتـش سودای عشـقـش بـه سان دیگ دایم می‌زنم جوش چو پیراهـن شوم آسوده خاطر گرش همچون قـبا گیرم در آغوش اگر پوسیده گردد اسـتـخوانـم نـگردد مـهرت از جانم فراموش دل و دینم دل و دینم ببرده‌سـت بر و دوشش بر و دوشش بر و دوش دوای تو دوای توسـت حافـظ لـب نوشش لب نوشش لب نوش
/
گفتـم غـم تو دارم گفتا غمت سر آید گفتـم کـه ماه من شو گفتا اگر برآید گفـتـم ز مـهرورزان رسم وفا بیاموز گـفـتا ز خوبرویان این کار کمـتر آید گفـتـم کـه بر خیالت راه نظر ببندم گفـتا که شب رو است او از راه دیگر آید گفتـم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد گـفـتا اگر بدانی هم اوت رهـبر آید گفـتـم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد گفـتا خنـک نسیمی کز کوی دلبر آید گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت گـفـتا تو بـندگی کن کو بنده پرور آید گفـتـم دل رحیمت کی عزم صلح دارد گفـتا مـگوی با کس تا وقت آن درآید گفتم زمان عشرت دیدی که چون سر آمد گفتا خموش حافظ کاین غصه هم سر آید
/
فـتوی پیر مـغان دارم و قولیسـت قدیم که حرام است می آن جا که نه یار است ندیم چاک خواهـم زدن این دلق ریایی چه کنـم روح را صحبـت ناجـنـس عذابیسـت الیم تا مـگر جرعـه فـشاند لب جانان بر مـن سال‌ها شد کـه منم بر در میخانـه مـقیم مـگرش خدمـت دیرین مـن از یاد برفـت ای نـسیم سـحری یاد دهش عـهد قدیم بـعد صد سال اگر بر سر خاکـم گذری سر برآرد ز گلـم رقص کـنان عـظـم رمیم دلـبر از ما بـه صد امید سـتد اول دل ظاهرا عـهد فرامـش نکـند خـلـق کریم غنـچـه گو تنـگ دل از کار فروبسته مباش کز دم صـبـح مدد یابی و انـفاس نـسیم فـکر بـهـبود خود ای دل ز دری دیگر کـن درد عاشـق نـشود به به مداوای حـکیم گوهر مـعرفـت آموز کـه با خود بـبری کـه نـصیب دگران است نـصاب زر و سیم دام سخـت اسـت مگر یار شود لطـف خدا ور نـه آدم نـبرد صرفـه ز شیطان رجیم حافظ ار سیم و زرت نیست چه شد شاکر باش چـه بـه از دولت لطف سخن و طبع سلیم

پست‌های معروف از این وبلاگ

پژمرده و پرپر شدن سبزها, حمله نامحسوس رژیم به ملت است

مسوولیت امنیت, حرمت و کرامت ثروتهای ملی مردم ایران مستقیما متوجه حکام غرب است

آخرین ورژن درخواست پناهندگی اکبر از سازمان ملل