حاضر نیستم بجای جنایتکاران حاکم بر غرب پاسخگو باشم

I am want a clear and official "Yes" or "No" reply from UNHCR about my refugee. request.aliakbar Ebrahimi

........................
من یک جواب روشن, رسمی و کتبی قبولی و یا ردی به درخواست پناهندگی ام از یو. ان. ایچ. سی. آر می خواهم.
............................................................................
من نرفتم آن سر دنیا بنشینم و مبارزه سیاسی کنم. من شانزده ماه در ایران بودم و مبارزات سیاسی ام را در ایران و با مسایل واقعی و با مشکلات واقعی و بدون ساپورت مالی _اعم از پول نفت ملت ایران و یا بودجه توسعه دمکراسی کنگره آمریکا در ایران_ انجام دادم. در ماهها و هفته های آخر حضورم در ایران نیز کتیبه 2010 را نوشتم و از رسانه ها خواستم که منتشرش کنند. دقیقا یادم هست که به ویکی لیکس بارها ایمیل زدم. به رادیو فردا و بی بی سی فارسی هم ایمیل زدم. در تابستان 2010 خواسته بودم منتشر شود. یعنی وقتی که خودم هنوز در ایران بودم و در پناه مردم شهر و کشور خودم بودم. امروز موج سواران چه انتظاری از من دارند؟ انتظار دارند از خارج به ایران فحش بفرستم؟ انتظار نمایش دارند؟ مگر ندیدند که نمایشهای اکبر تامین کننده "نیاز" های آنها نیست؟

من رسما استعفای موقت خودم از فعالیتهای سیاسی _که ممکن است تا پایان عمرم نیز بطول بینجامد_ را اعلام می کنم. حاضر نیستم بجای "حکام و مقامهای مسوول کشورهای غربی و جیره خواران ایرانی آنها" پاسخگو باشم و بجای ایشان ایفای نقش کنم.

اصلا اگر من پشت درهای بسته سازمان ملل گیر نکرده بودم و در وضع بهتری بودم شاید می توانستم مقالات بهتری بنویسم و ایران هم به دمکراسی گذار می کرد و هموطن کشی ها و فجایع سال 88 هم پیش نمی آمد. البته با همان وضع اسفناکی که دچارش بودم نیز یادداشتهایی بسیار خوب و عالی برای ارتقای سطوح حداقلی نوشتم اما کیفیت و کمیت شان برای عدم وقوع فاجعه 22 خرداد 88 کافی نبود.

من که جهان آرمانی مورد نظر اکبر هستم اگر بجای "تمدن غرب" در جهان واقعی بودم از نفرین اکبر می ترسیدم, حق و حقوق نسلهای بعدی خودم در دهه ها, صده ها و هزاره های پیش رو را نمی خوردم و چنین پندار, گفتار و رفتاری که تمدن غرب با ایران دارد با ایران نمی داشتم.

من حریف کاترین اشتون که در اینجا و اکنون نماد حکام و مقامهای مسوول کشورهای غربی است نیستم. او خیلی دل و جگر دارد (خیلی شجاع است) و در حالی که ایران هزاران محمد خاتمی, محمد رضا جلایی پور, شهاب طباطبایی, عطا الله مهاجرانی و میرحسین موسوی بالقوه و باالفعل در داخل و خارج از کشور دارد, راهزنانی همچون خامنه ای را نماینده ایران می شناسد و بدون اینکه خودش در ایران توسط گروه خامنه ای سرکوب و شکنجه شده باشد با ایشان برای چپاول ایران مذاکره می کند و به تفاهم و توافقی که فقط به درد خودش می خورد و درمانی صحیح و اساسی برای کاهش رنجهای ما مردم ایران نیست و منافع ما را تامین نمی کند و حرمت و کرامت ما را _که شامل حق تو سری نخوردن و حق جیک زدن نیز می شود_ تا حد کافی رعایت نمی کند می رسد.

من با دیدن چنین فتنه هایی وحشت می کنم و حس می کنم در زندان و تحت شکنجه های سخت هستم. من تسلیمم.

من رسما استعفای موقت خودم از فعالیتهای سیاسی _که ممکن است تا پایان عمرم نیز بطول بینجامد_ را اعلام می کنم. حاضر نیستم بجای "حکام و مقامهای مسوول کشورهای غربی و جیره خواران ایرانی آنها" پاسخگو باشم و بجای ایشان ایفای نقش کنم.

من فقط حداقل حقم از یو. ان. ایچ. سی. آر را می خواهم. پاسخ به این پرسش که آیا به من پناهندگی میدهد یا نه؟ اگر قبول دارد که به من پناهندگی بدهد یعنی تضمین نموده که حق و حقوقم را نیز سریع و با احترام بپردازد. آیا به من پناهندگی می دهد یا نه؟ من باید جواب این سوال را بگیرم تا بتوانم برای روزها, هفته ها, ماهها و سالهای آینده زندگی و عمرم برنامه ریزی کنم. از مسوولین سازمان ملل انتظار دارم فردا صبح که مراجعه می کنم, به سمت تهیه و ارایه جوابم حرکت کنند و در اولین فرصت ممکن پاسخ مرا بدهند.

سندی که ارایه می کنم یکی کتیبه 2010 است و دومی نیز متن زیر. خواسته من آن است که با توجه به همین دو سند پاسخ من داده شود و گمان نکنند که با تحقیر انسان و با توهین به انسان به مشروعیت دست می یابند و از عواقب حمله مدرن به انسان مصون می مانند. اما اگر با این اسناد نمی توانند جواب رسمی و کتبی "قبولی" و یا "ردی" مرا تهیه و ارایه کنند من باید یک هفته روی پرونده پناهندگی ام کار کنم تا بتوانم اظهاراتم را ارایه کنم تا مبنای مصاحبه در روز مصاحبه باشد.

سند اول: کتیبه 2010

سند دوم:

چرا از ایران آمده ام و می خواهم مهاجرت کنم؟

مردم از من خواستند. مردم مرا سلامت و محفوظ می خواستند اما جان مرا در خطر می دیدند. و چون خودشان امکان محافظت از مرا نداشتند از من خواستند که بخاطر حفظ جانم از ایران بروم. دلیل آنکه مردم ایران چنین دیدی نسبت به من داشتند آن بود که حسن ختام اقدامات سیاسی ام را به ایشان معرفی کرده بودم. و آن حسن ختام این است:

در دیدگاه اکبر فرمانی صادر شده مبنی بر اینکه:

"در سال 2009 و 2010 حکام و مقامهای مسوول کشورهای غربی باید سپر بلای پویش و جنبش سبز ملت ایران باشند."و مردم ایران فهمیده اند که:

یک: حکام و مقامهای مسوول کشورهای غربی زرنگند و کشورهای غربی را سپر خویش می کنند تا هیچ آسیبی از "نفرین اکبر" به خودشان نرسد.

دو: وقتی به امنیت کشورهای غربی صدمه می خورد کشورهای غربی به مهاجمین حمله می کنند.

سه: در نتیجه, حکام و مقامهای مسوول رژیم جمهوری اسلامی و دار و دسته خرد و کلان و آشکار و نهانشان که در سال 2009 و 2010 به پویش و جنبش سبز ملت ایران حمله می کنند در اینجا و اینک که صده و هزاره پیش روست, در حال حمله به کشورهای غربی و مورد حمله قرار گرفتن توسط کشورهای غربی هستند.

چهار: حکام جمهوری اسلامی فعلا در محاسباتشان به این نتیجه نرسیده اند که مرا ترور فیزیکی کنند اما به برخی از عناصر دار و دسته آنها در سطوح پایینتر که "گروههای خودسر" نیز نمونه ای از آن است آنقدرها چیزی نمی رسد که فرصت و یا حوصله ای برای محاسبه داشته باشند و هر لحظه امکان درز, تعریف و فهم خبر "حمله اکبر" و احتمال حملات متقابل به اکبر هست.

و مردم ایران از من خواسته اند که اگر راهی برای رفتن دارم از ایران بروم و فقط در صورتی به ایران برگردم که یا یک ارتش نظامی برتر داشته باشم و یا اینکه یک دعوت شایسته, برنامه ریزی شده, زمانبندی شده و مسوولانه از من شده باشد.

پست‌های معروف از این وبلاگ

مسوولیت امنیت, حرمت و کرامت ثروتهای ملی مردم ایران مستقیما متوجه حکام غرب است