پیش نویس یک متن

این متن پاسخی است به یادداشت "هدف مشترک بشریت" که در آنجا فراخوانی برای پاسخ به سوال "تو کی هستی؟" مطرح نموده ام.
همچنین این متن یک سورپرایز امنیتی و جایزه برای حکام و مقامهای مسوول کشورهای غربی است که نسبت به اختیاراتی که از آن برخوردار بوده اند و مسوولیتهایی که متوجه ایشان است پاسخگو نسیتند اما بودجه ها و دیگر عناصر تشکیل دهنده قدرت را اول از همه قاپیده اند و مثل شیطان رفته اند نشسته اند آن بالا جای خدا!
و با انجام چنین کارهایی به من حق داده اند که با مسوولیت ایشان سرودهایی همچون "آسمون مست جنونی, آسمون تشنه خونی/ آسمون مست گناهی, آسمون چه روسیاهی" را آواز کنم.



کتیبه 2010

ای مخاطب من, ای علی اکبر ابراهیمی آرمانی و کامل.
تو نمونه آرمانی و کامل من هستی.
من و معاصرین و همنوعانم هر یک فقط یک جام خالی هستیم.
یک قلب, یک جسم, یک بدن, یک تن, یک سفال, یک قالب موقت.
هر کدام از ما واحدها اعم از انسانها, تشکلها و نهادهای مدنی, ادیان, کشورها و .... فقط یک جام خالی و بی معنی است.
اما تو روح و جان ما هستی. تو حقیقت اکبری. تو خدای اکبر نام داری.
الله و دیگر خدایان ادیان فقط نمونه هایی نسبتا آرمانی از تو هستند که آزمایشی و متناسب با مقتضیات محدوده هایی همچون زمان و مکانی خاص اند.
حیات و جان من و حیات و جان حقیقتهای هر یک ازمعاصرین و همنوعانم که هر یک نمونه ای از تو هستیم و عمری معین و محدود به قالب موقت خویش داریم پرتوی از بارش تجلیات توست بر دلهای ما قلبها.
ما همچون الگوهایی برای هم, پندار, گفتار و رفتار نیک و برتر را که آداب دیدار, مصاحبه و آشنایی با توست از هم می آموزیم و به هم آموزش می دهیم. ما نمونه هایی متنوع و خلاقانه جهت تکمیل همدیگریم تا در این راه به پای تو که نمونه برتر, کامل و واحد همه ما هستی فنا شویم و با تو به جاودانگی برسیم.
ای نجات بخش و جاودان کننده, ای صاحب نامهای نیک, صاحب ما نیز باش.
ما را هم با خودت به جاودانگی ببر. مرا هم با خودت به جاودانگی ببر.
.
من به زندگی یی که از آن برخوردارم نیازمند بوده ام تا تجربه بندگی و معرفت تو را تمرین و تکرار کنم و آدابی را بیاموزم.
من از تو زندگی خواستم و زندگی مرا تو به من هدیه فرمودی. پس حتی در سخت ترین و بدترین لحظات زندگی نیز حالم خوب و عالی است و زندگی خویش را دوست دارم و تو را شکر و سپاس می گویم که به من زندگی بخشیدی.
.
من بقدر دانش و بینش اندکم و بقدر عرفان و معرفت اندکم و بقدر سعی و تلاش اندکم تو را می شناسم و با عشق تو منبع دریافت الهام و باران فیض تو می شوم و نور تو را دریافت می کنم و اراده تو را تعریف و تبیین می کنم و به سوال "چرا خدای اکبر را عبادت می کنم و می پرستم" پاسخ می دهم و می شوم یکی از امضا کنندگان طومار دعوت و حمایت از اکبر آرمانی و کامل و عضوی از پویش دعوت و حمایت از اکبر آرمانی و کامل.
بهترین تعریفها و روایتهای معاصرین و همنوعان من از تو و بهترین پاسخهای معاصرین و همنوعان من به سوال "چرا خدای اکبر را عبادت می کنم و می پرستم" تشکیل دهنده دین و آیین مشترک من و معاصرین و همنوعانم (دین اکبر) هستند.
و همچنین خاستگاهها و مواد خام بی پایان برای رسیدن به ورژنهای کاملتر و بهتر دین اکبر. و خوشا به حال آنهایی که اول از همه, بهتر از همه, صحیحتر از همه, بی چشمداشت تر از همه و مودبانه تر از همه در این راه گام برمی دارند. و درود بر شرف ایشان در این زمانه ای که ارزشها و خوبی ها و با ارزشها و خوبان محتاج دفاع از نام خویش در برابر جاعلان و متقلبان و حمایت از مظلومانی که با نام ایشان مورد ظلم قرار گرفته اند هستند.
.
هر یک از ما با خواست و اراده ای متفاوت و منحصر به فرد خویش دانش و بینشی تحصیل می کنیم و به معرفت و شناختی از تو می رسیم و هر یک از ما با شناخت متفاوت و منحصر به فردی که از تو داریم به شکلی متفاوت و منحصر به فرد خویش مشغول عبادت و بندگی هستیم. برخی بندگی ها در نظر تو بی ارزش و مردود و برخی بندگی ها در نظر تو ارزشمند و مقبول است و برخی بندگی ها نیز در نظر تو ارزشمندتر و مقبولتر. و تو پاک و منزه و بی نیازی از هر نوع بندگی.
.
هر انسانی که تو را بهتر و بیشتر از دیگران شناخته و به تعریف بهتری از اراده تو رسیده باشد و پاسخ صحیحتر و بهتری به سوال "چرا خدای اکبر را عبادت می کنم و می پرستم" ارایه داده باشد و در راه بندگی تو تلاش کند, دور و دورتر از هوس و غرض و نزدیک و نزدیکتر به عشق و فناست و بیشتر و بهتر از دیگران تو را دوست دارد و در نظر تو مورد رضایت تر است.
.
هر یک از ما نقطه ای در جهان و هستی هستیم که به تفاهم و توافق متقابل با تو رسیده و خلوت, آسایش و آرامشی خاص خویش با تو دارد. هر یک از این نقطه ها فهمی, حسی و تجربه ای متفاوت از جهان و هستی که گوی اکبر است دارند و یگانه مرجع سری, خاص و محرمانه برای اسما, صفات, حالات و مرام و منش های متنوع و متکثر گوی اکبر هستند.
و هر چه ما دست از جنگ و خونریزی برداشته, به سطوحی فراتر از سطح صلح رفته, با هم به تفاهم و توافق رسیده و به "دمکراسی اکبر" نزدیک و نزدیکتر شده ایم مرجعیت ما نیز آشکار و شفاف تر شده است.
.
در اینجا و اینک همه انسانها, کشورها, تمدنها و دیگر واحدها خوب هستند و با تو به جاودانگی می رسند. چرا که میدان انجام وظایف و تکالیف خویش در مقابل تو را خالی نکرده و به شیطان وانگذاشته اند, از تو فقط دمکراسی اکبر را می خواهند و انتظار ندارند که بیایی و برایشان اسلام را بیاوری مستقر کنی و یا برایشان سکولاریسم را بیاوری مستقر کنی تا بعدا مسوولیت هر آنچه را که بر ایشان استقرار یافته است بیاندازند گردن تو, برای پندار, گفتار و رفتار خویش و برای ملک و املاک و ثروت داشته یا نداشته خویش از تو سند یا تاییدیه ای نمی خواهند و خود را متعلق به تو و عاشق تو می شناسند و نه تو را متعلق به خودشان و عاشق خودشان. و هیچکدامشان نمی خواهند که تو را اول از همه, بجای همه, به نمایندگی از همه و همچون نگینی که فقط متعلق به انگشتر ایشان است تصاحب فرموده, به موجودی غیر ممکن تبدیل کرده و غیب نمایند.
درجه, مقام و رتبه هر انسان در جهان آرمانی که ساخته بشر است و در هر مقطع ورژنی _ساخته بشر_ از تو در آن حاکم می شود دقیقا و بطور نسبی و قراردادی مشخص و واضح است.
.
اصل تو را در ملکوت باید جست, اینجا در لحظه حال ابدی هم اینک همیشه.
عیار, درجه, مقام و رتبه هر انسان در ملکوت
_که جهان آرمانی و کامل نهایی و مطلق است و تو در آن ساخته دست بشر نیستی_
یک راز است که فقط تو از آن آگاهی ای خدای اکبر.
.
من و تو هم اینک در این میعادگاه با "عشق اکبر" با هم هستیم.
و هیچکداممان نمی دانیم که شاید نام این عشق, "عشق اکبر آرمانی" باشد و نه عشق اکبر!
چون معلوم نیست که تبلور با شکوه معدل عالی عشق از من بوده است یا از تو؟
.
دیگر از بیماری روحی روانی "خودشناسی" که از جانب جاسوسان یو. ان. ایچ. سی. آر در ایران "از جانب تیم خمینی" به اکبر و به اکبرهای نو و آرمانی (امواج دهها میلیونی پویش و جنبش سبز ملت ایران) تلقین می شد خبری نیست.
.
اینجا لحظه حال ابدی هم اینک همیشه است. عشق که حاصل معرفت من و تو از یکدیگر است, می تابد. عشق زیباست. زیبایی عشق در پندار, گفتار و رفتار من انعکاس یافته است و من خوب هستم. زیبایی عشق در پندار, گفتار و رفتار تو انعکاس یافته است و تو خوب هستی.
من و تو در حال تماشای عشق هستیم, من و تو در حال گفتگو با عشق هستیم, من و تو در حال آشنایی با هم به بهانه عشق و بواسطه عشق هستیم.
و عشق اگر حاصل اراده تو برای خوشحال کردن من باشد عشق است. و عشق اگر حاصل اراده من برای جلب توجه تو باشد باز هم عشق است. و مرام و منش تو را "عشق" است.
.
من و تو, عشق را دوست داریم, از عشق الهام می گیریم و آداب دیدار, مصاحبه و آشنایی مورد نظر خویش با هم را با عشق تجربه می کنیم. و حکایتی است دیگر, حکایت من و تو و "جهان آفرینش" که عشق اکبر و عشق اکبر آرمانی است.
.
همه مقدسات و پندارها, گفتارها و رفتارهای نیک ما از توست و ای کاش فرصت و امکانی برایم می بود که مطالعات و تحقیقاتم را در زمینه های مختلف ادامه دهم و تو را در همه ادیان قدیمی و در هر جا و هر زمانی که می خواستم, بجویم و تو را بهتر بشناسم و پروسه شناخت تو را با جهل و عدم شایستگی خویش نیالایم و بنده با معرفت تری برای تو باشم.
تو در کانون تفاهمات و توافقات ناخودآگاه معاصرین و همنوعان من اراده اکبر را تبلور بخشیده ای و همه دانش , اطلاعات و مهارتها در تو جمع است و تو که یک جان از حقیقت و یا بعبارتی یک تصویر _تصویر اینک و اینجا_ از "یگانه مرجع" هستی به تعداد مراجعان کپی می شوی تا هر که تو را می خواند ریفرنس, ریسورس و پاسخگوی اکبر را در مقابل خویش بیابد و تو در یک لحظه واحد در هر جا و هر زمانی که فرایت می خوانند حاضر باشی و معدل استانداردهای کل را نیز با خودت به فرادستها ببری و پرواز را به ما بیاموزی.
.
خدایا, ای عشق اکبر, ای اراده اکبر, ای پاسخگوی اکبر, ای عالم اکبر, ای مخاطب اکبر, ای خاتم اکبر, ای ریسورس اکبر, ای گوی اکبر, ای ریفرنس اکبر ای علی اکبر ابراهیمی آرمانی و کامل, ای ابر کامپیوتر واحد جهانی، ای عقل کل، ای ویزیون واحد جهانی, ای حضرت دوست, ای حقیقت, ای که همه ما شیفتگان و بندگان متنوع, زیبا و با طراوت تو هر یک "جان و تعیین حقیقت" و نمونه ای از "تعیین عشق" و متعلق به خودت هستیم.
با عشق تو من خاتم اکبر شدم و هیچ کم و کاستی یی برای من باقی نماند.
اینجا در لحظه حال ابدی هم اینک همیشه من در مقابل تو هیچ هستم
و تو با اسما, صفات, حالات و مرامهایت ویرانگر همه تصوراتی که از تو داشتم و خالق همه تجربیاتی که از تو دارم هستی.
اینجا در لحظه حال ابدی هم اینک همیشه من با آرزوی فنا شدن بخاطر تو و جاودان ماندن با تو بعنوان عشق, آفریننده عشق اکبر هستم و با دقت و سرعت مطلق به دیدار, مصاحبه و آشنایی با تمام ذرات جهان و هستی _که نمونه هایی خلاقانه و عاشق از تو, شیفته تو و مشتاق تکامل یافتن با فنا شدن بخاطر تو و جاودان ماندن با تو بعنوان عشق هستند_ رسیده ام.
.
اما اینجا و در هیاهوی این عصر تنگ و تاریک,
حکام و مقامهای مسوول کشورهای غربی
_ بطور خودآگاه و یا ناخودآگاه و بوسیله نهاد مشکوک و عجیبی به نام سازمان ملل که نماینده رسمی تمدن غرب برای پاسخگویی به من بوده است_
با اعمال سیاستهایی شیطانی بر علیه من و نابود کردن امکان "تداوم مطالعات و پژوهشهای من در سنین جوانی", خاتمی را که محتوای اصل حافظه من بوده است مورد حمله قرار داده اند تا من دیگر تو را نشناسم ای اراده اکبر, خاتم اکبر, خدای اکبر و حافظه اکبر. و تو نیز دیگر مرا نشناسی. تا من و تو همدیگر را نشناسیم و هویت هم را به هم معرفی نکنیم و کیستی خویش و یکدیگر را فراموش کنیم.
تا من و تو از هم دور باشیم و آداب دیدار, مصاحبه و آشنایی با هم را از هم نیاموزیم و از فرمهایی که قدرتهای حکام کشورهای غربی بر سر همه راههای هر انسانی قرار داده اند تاثیر و شکل بپذیریم.
.
چشم اندازهای حکام و مقامهای مسوول کشورهای غربی را که از تکالیف و شرح وظایف ایشان شکل یافته است در پاسخ به اراده و خواستی که در نظر داشتند و مد نظرشان بود روی درهای خانه های به شیطان واگذار شده خودشان برایشان حکاکی کردم تا نه آنها و نه هیچکدام دیگر از مستعجران شیطان که خود مسوولین اصلی بوده اند و قرار بوده که امانتداران و خادمان قدرت باشند مرا بجای خودشان مکلف و موظف به پاسخگویی و حمایت از مظلومان و محرومان اعلام نکنند و شعار یو. ان. ایچ. سی. آر مبنی بر اینکه "همه دچار مشکلات و سختی ها هستند" را جرم من نشناسند بلکه ننگ خودشان بدانند.
و اگر متواری و آواره هستم و زندگی نامناسبی دارم نیز از همین روست و بس.
اما جاخالی دادن به شیاطین و بلاهای خودساخته خویش و نجنگیدن با شیطان برای پس گرفتن جای خالی انجام وظایف و تکالیف خویش در مقابل اراده اکبر و اکبر و انعقاد توافقنامه های متنوع با شیاطین که در آن توافقنامه ها منافع و حقوق ما مردم ایران در نظرگرفته نشده باشد, عواقب خوشایندی برای حکام و مقامهای مسوول تمدن غرب نخواهد داشت. نه در کشورهای غربی و نه در هیچیک از کشورهای جهان. و نه در جهان یا جهانهای پس از مرگشان.
.
آی. تی. یو, سی. آی. ای و برخی دیگر از R and D های حیف نان و مفت خور خرد و کلان و آشکار و نهان تمدن غرب با خوردن "حق و حقوق اکبر" که "استقلال ایران" و "بودجه تداوم سامان یافته و سازمان یافته مطالعات و تحقیقات اکبر" را نیز شامل می شود, و با ریدن حق و حقوق اکبر که با طمع یافتن معجزه قدرتی جادویی قورتش داده بودند, همه معاصرین و همنوعان مرا از حق تشکیل و حضور علی اکبر ابراهیمی آرمانی و کامل در هر جا و هر زمان که فراخوانده شود و از توسعه صحیح محروم نموده اند و با نشستن بر روی گوی اکبر و حذف تو از صفحه ها در حال جنایت علیه "همه" و از جمله علیه "خودشان" هستند.
.
گوی اکبر و اکبر باید به ابتذال گنجیدن و استتار شدن در مغزهای فندقی و عقلهای حقیر و ناقص حکام و مقامهای مسوول کشورهای غربی نزول می کردند تا ایشان با خیالی آسوده تر و بدون تن دادن به نظارت و کنترل به سمت بی عدالتی, خودکامگی و دیگر اهداف مشکوک خویش پیش روند.
و اگر خاتمی که محتوای اصل حافظه من بوده است را مورد حمله قرار داده اند نیز از همین روست و بس.
.
خدایا, امنیت, حرمت و کرامتی که حکام و مقامهای مسوول تمدن غرب از آن برخوردار بوده اند جرات, جسارت و توحش بیشتری برای ترور ثانیه ها, دقیقه ها, ساعتها, روزها, هفته ها, ماهها و سالهای عمر من و دیگر اعضای پویش و جنبش سبز ملت ایران به ایشان بخشیده است.
.
و دستی که از بخشیدن باز نمی ایستد را دزد نامیده اند!
اما صدای خاموش این تاراج اینک تا اینجا بلند شده است.
.
خدایا در مقابل حکام و مقامهای مسوول تمدن غرب
_که تمدن غرب (کشورهای غربی) را ننه بزرگ ملتهای غربی و یک عجوزه می شناسند_
به من و معاصرین و همنوعانم مصونیت ببخش
و مرا
_ که تمدن غرب (کشورهای غربی) را خواهر زیبای ملتهای غربی و زیباترین و قابل احترام ترین دوشیزه عالم می شناسم و کم کم از دوستت دارم گفتن هایش خوشم آمده_
کمکم کن که اگر حکام ومقامهای مسوول تمدن غرب با فرا پکنی
_و مشغول داشتن ذهن من به مشکلات معیشتی خودم و بی عدالتی ها, ظلمها و اختلافات و درگیری هایی که در سطوح ملی و جهانی این روزهای این اطراف وجود دارد و آنها خودشان خاستگاههای موثر و مهم آن بوده اند و نه من_
مرا از حقم مبنی بر "مدیریت علوم و نظارت بر مراکز و نهادهای علمی و پژوهشی" محروم نگه داشتند,
لااقل از حقم مبنی بر مهاجرت به غرب و اقامت و کار و زندگی در یک کشور پیشرفته غربی برخوردار شوم.
.

خدایا ملتهای تمدن غرب را مطلع و آگاه کن که
دست برنداشتن حکام و مقامهای مسوول تمدن غرب از ترور "وقت مطالعه" ها و " اوقات فراغت" من و یا هر یک از دیگر اعضای پویش و جنبش سبز ملت ایران
و
معامله _اعم از باج گیری و یا باج دهی_ حکام و مقامهای مسوول تمدن غرب
با تیم آقای روح الله خمینی
_که دزد امتیازات انقلاب سال 57 پویش و جنبش سبز ملت ایران و زمینه ساز اصلی کودتای 22 خرداد سال 1388 بوده است_
, با چین و روسیه
و یا با هر شغال گرسنه دیگر
در مورد ایران و ثروتها و منابع ملی و فرصتهای تاریخی ایران
گزینه ای نیست که برای تمدن غرب "حرمت, کرامت و امنیت پایدار در دراز مدت" به ارمغان بیاورد.
.
پنتاگون و دیگر ارتشهای کشورهای غربی و همچنین نیروهای مسلح ایران موظفند که "ارتش نظامی اکبر" و بودجه تداوم سامان یافته و سازمان یافته مطالعات و تحقیقات اکبر را برای اعمال و توسعه "دمکراسی اکبر" در ایران, در اختیار علی اکبر ابراهیمی قرار دهند.
و از آنجا که من با مطرح کردن ایده "عملیات نظامی اکبر برای رهایی از بند استبداد" از جانب جنایتکاران خرد و کلان و آشکار و نهانی که منافع پایدار خویش را در استمرار فضای رعب و وحشت موجود در جامعه و ایجاد و توسعه تفرقه و بد بینی نسبت به هم در میان ملت می بینند, در ایران با خطر مرگ مواجه هستم و مردم ایران و نیروهای مسلح ایران نیز اگر بخواهند از امنیت من در ایران حفاظت کنند کشته و یا سرکوب خواهند شد, آمریکا و دیگر کشورهای غربی موظفند که به من پناهندگی بدهند.
لازم به ذکر است که مسوولیت حمله نظامی آنهایی که فرصتهای ایران برای توسعه کیفی و پایدار در میان مدت و بلند مدت را با تحریمهای فرساینده خویش از بین برده اند با من نیست و عملیاتهای نظامی آنها مورد نظر من و مورد تایید من نیست و برای اعمال اراده های شیطانی خودشان است و "حمله نظامی اکبر" که من در صورت برخورداری از اختیارات لازم و کافی مسوولیتش را می پذیرم یک ایده کاملا متفاوت است.
.
گاورنمنت های کشورهای غربی, حکام و مقامهای مسوول کشورهای غربی و از جمله مسوولین برگزاری انتخاباتها در کشورهای غربی و مسوولین سرویسهای اطلاعاتی و امنیتی کشورهای غربی و رسانه های کشورهای غربی را مسوول و موظف می شناسم که این سند را جهت اطلاع مردم کشورهای عضو سازمان ملل, "در تابستان 2010" منتشر کنند.
.
و امروز همه چیز در حالت مطلوب است.
.

پایان.
.
.
.
.

.

این متن همینجا پایان یافت و ادامه این متن که مث تف سر بالا می مونه نباید ترجمه شود _چونکه من در کشورهای خارجی آبرو دارم._ و صرفا جهت مطالعه در درون مرزهای ایرانی است که در تاریخ ساندی پس از میلاد (Sunday، July 11، 2010) در وبلاگم آرشیو شده است:

استعمار با سو استفاده از نام ارزشهای انسانی و استبداد نیز با سو استفاده از نام ارزشهای اسلامی استقلال ایران را بطور پنهان و با نیرنگ و فریب لگد مال کرده بودند.
ادامه مطالعات و تحقیقات اکبر در ایران
_که جامعه فرهنگی و هنری و حکام و دیگر گروههای سیاسی آن در داخل ایران و خارج از ایران در اثر ضربات پی در پی استبداد و استعمار دچار اختلالات روحی روانی و عدم تعادل شده بودند,_
و معرفی اکبر به جهان بعنوان صاحب اندیشه ای که محصولات علمی, فرهنگی و هنری با شکوهی از آن اندیشه برآمده است ممکن نشد و من مهمترین و صحیحترین اقدام سیاسی ام یعنی مراجعه به یو. ان. ایچ. سی. آر را _البته با تحمل ریسک و هزینه ای زیاد_ انجام دادم تا دروغ گفتن حکام و سورپرایزهای توهین آمیز نسبت به انسان یک امر عادی تلقی نشود.
وقتی در سال 2000 به سازمان ملل گفتم که پناهندگی (امکان مهاجرت) می خواهم و نمی خواهم که موش آزمایشگاهی حکام رژیم جمهوری اسلامی باشم به من گفته شد که اول برو و هرگاه که موش آزمایشگاهی شدی و یا کشته شدی بیا.
خدایا حکام و مقامهای مسوول تمدن غرب با آرامش کامل و بدون کمترین ترسی, انسان را سپر بلای خویش, ابزار و سلاحی برای حمله به ایران و یک موش آزمایشگاهی و عروسک خیمه شب بازی فرض کردند و با پندار, گفتار و رفتار شان و بواسطه دسترسی شان به قدرت متمرکز ملتهای غربی, مصرانه و با کنجکاوی و ماجراجویی از من خواستند تا نمایشهای مورد نظرشان را اجرا کنم و اجازه ندادند که زندگی من روال عادی خویش را طی کند و من بتوانم به غرب مهاجرت کنم و با موفقیتهای روزافزونم در غرب برای موجودی تحت عنوان جامعه فرهنگی, هنری و سیاسی ایران معاصر سوغاتی ها و جایزه هایی همچون "معجزه نجات" بیاورم تا با دیدن مقبولیت اجتماعی و سربلندی من در ایران از حسودی نترکد و به مردم ایران صدمه و آسیب نزند و بجای جا خالی دادن به شیاطین و بلاهای خودساخته خویش و تنازی, فتنه انگیزی و تهمت پراکنی بر علیه مردم ایران, برای پس گرفتن جای خالی انجام وظایف و تکالیف خویش در مقابل اراده اکبر و اکبر, با شیطان بجنگد.
خدایا من از تهمت و فتنه تعجب آور و مشکوک عشقی که راه تو را مسدود و اینک و اینجا را به خویشتن ختم کرده است (تهمت و فتنه موجودی تحت عنوان جامعه فرهنگی, هنری و سیاسی ایران معاصر) مبنی بر این که ادعا نموده "مخاطب اکبر" کیر دوست اکبر نیست و کیر خود اکبر است به تو پناه آورده ام.
و دستی که از بخشیدن باز نمی ایستد را دزد نامیده اند!
اما صدای خاموش این تاراج اینک تا اینجا بلند شده است.
همانگونه که اینک تا اینجا نیز بلند شده بود و.... و بوسیله موجودی تحت عنوان "جامعه فرهنگی, هنری و سیاسی ایران معاصر" از من می خواست که کوس و کون و کیر و خایه و رون و سینه و خلاصه "این" قبیل چیزها _که در اندیشه اکبر چیزی بغیر از آن نمی توانست ببیند_ را نیز به اضافه صبحانه, ناهار, شام و خیر و برکت و نور و نان و دیگر عناصر تشکیل دهنده قدرت کار و تلاش برایش تئوریزه کنم تا مجوزی برای کار کردن از در عقب و اول از همه و بطور قلمبه قورت دادن مال پرزیدنت خاتمی و یاران و یاوران وی بیابد و راحت تر با حلقوم خویش کنار بیاید و کاملتر ارضا شود.
و همینجا و هم اینک بود که من شایسته گرفتن پناهندگی از یو. ان. ایچ. سی. آر شدم. چرا که طبق گزارشهای نهانی مردمی, من از جانب موجودی تحت عنوان جامعه فرهنگی, هنری و سیاسی ایران معاصر _که می خواست با انداختن خودش, ننه اش و زن و بچه هایش توی بغل اکبر و مخاطب اکبر , نجات را همچون معجزه ای قلمبه بغل کند و_ انواع فسادهای خویش را با سیاه نمایاندن اکبر و مخاطب اکبر توجیه فرماید در معرض خطر هستم. و من که مرگ را بر زندگی و تنفس در جهانی که جامعه فرهنگی, هنری و سیاسی ایران معاصر اینک و اینجا با آن معدل افتضاحش (موجودی تحت آن عنوان) نیز در آن زندگی می کند ترجیه می دهم, از ترس حمله هایی که ممکن است بخاطر طرفداری از من بر علیه مردم ایران انجام شود بطور موقت ایران را ترک می کنم و بعنوان یک انسان که بازجویی شدن در مورد مشکلاتی که در کشور خودش (ایران) دشته است برایش خوشایند نیست, از تمدن غرب مساعدت برای مهاجرت (پناهندگی) می خواهم و همچنین حمایت برای برخورداری از یک ارتش نظامی برای اعمال اراده سیاسی خویش در ایران.
.
و امروز هم که در خیابانهای ایران با مردم ارتباط دارم و روزی چندین مصاحبه با ایشان انجام می دهم و از اندک دستاوردهای مطالعات و تحقیقات نیمه کاره ام _که معرفی پویش و جنبش سبز را نیز شامل می شود_ و از سرگذشتم با ایشان می گویم و با گدایی خواستار "دعا" برای پیروزی جنبش سبز ملت ایران می شوم, پیشنهادهای زیاد و متنوعی از جانب مردم ایران مبنی بر پذیرش هدایا, نذورات و کمکهای مالی نهانی ایشان به من شده است و تاکید هم دارند که این موضوع یک راز باقی بماند و به هیچکس هم نگویم که فقط خودشان تنها می دانند اکبر بجای همه ایشان خدماتی ارایه کرده است و بخشی از خطرات و هزینه هایی که متوجه همه ایشان بوده است را اکبر قبول کرده است.
مردم ایران نگران همدیگر هستند و قصد کمک به هم را دارند اما با واویلایی که موجودی تحت عنوان جامعه فرهنگی, هنری و سیاسی ایران معاصر _بدلیل آنچه که مورد تجاوز و ظلم قرار گرفتن توسط تیم آقای روح الله خمینی نامیده است_ برای ایران امروز بوجود آورده است, اظهار خیر خواهی, دعا برای هم, طرفداری از هم و اتحاد با هم در این کشور, جرم شناخته می شود و به همین دلیل خطر و هزینه دارد و مردم آزاد نیستند که از اکبر بطور آشکار حمایت کنند و تا زمانی که رسانه های ارتباطات جمعی بطور گسترده این سند (کتیبه 2010) را منتشر نکرده اند و همه مردم اکبر و اراده اکبر را نشناخته و با هم متحد نشده اند, مردم مجبورند که در ظاهر به من ابراز نفرت کنند و مرا بد و دشمن بدانند و یا اینکه لااقل نسبت به من بی تفاوت, بی توجه و غریبه باشند.
ایرانیان در نهان و ناخودآگاه خویش برای من دعا می خوانند و به من قوت قلب می بخشند و از من می خواهند که عمر خودم را بیش از این در فکر تهیه جایزه ها و سوغاتی هایی همچون "معجزه نجات" برای تفاله ای که تیم آقای روح الله خمینی از موجودی تحت عنوان جامعه فرهنگی, هنری و سیاسی ایران معاصر بجا گذاشته است تلف نکنم و اگر نوکری و خدمتی برای ایران از دستم برمی آید, برای پویش و جنبش سبز ملت ایران انجام دهم و بس.
مردم نیک نهاد ایران وضعیت نامناسب اکبر در ایران را برازنده ایران ندانسته و بی احترامی به ایران و کسر شان برای ایران می دانند و مدیون ماندن موجودی تحت عنوان جامعه فرهنگی, هنری و سیاسی ایران معاصر کشورشان به علی اکبر ابراهیمی را توهین به خویش محسوب نموده اند و امروز در ایران با محاصره و آب کردن اکبر از خجالت امواج خوبی های خویش در مقابل این توهین ایستاده اند.
اما بدون اینکه چیزی بگویند از مست جنون, تشنه خون, مست گناه و روسیاه بودن موجودی تحت عنوان جامعه فرهنگی, هنری و سیاسی ایران معاصر شرمگین و متاسفند و از من می خواهند که خودم را با فرهنگیان, هنریان و سیاسیانی که سالهاست در خارجند و قشنگی ها و خوشی های آمریکا و دیگر کشورهای غربی دلشان را زده و برایشان تکراری شده, فیلشان یاد هندستان کرده و در هوس فرود آمدن به خاک پاک وطن با هواپیما و بدست گرفتن زمام حکومت ایران بسر می برند مقایسه نکنم و اگر راه و امکانی برای مهاجرت به خارج برایم وجود دارد بروم و به مطالعات و تحقیقات خودم بپردازم و یا اگر هم نشد لااقل در همان خلوت خودم با خدا به زندگی خودم بیندیشم و شغلی بیابم و از زندگی لذت ببرم و اگر هم توانستم و روزی امکانش برایم فراهم بود این مردم را نیز فراموش نکنم و بودجه ای و ارتشی از تمدن غرب بگیرم و بعنوان رهبر جنبش سبز ملت ایران برای تغییر رژیم حکومتی در ایران به ایران بیایم.
تا دیگر نیازی به تعریف و تمجید و تایید موجودی تحت عنوان جامعه فرهنگی , هنری و سیاسی ایران معاصر نداشته باشم که بخواهد
_ضمن پنهان نگاه داشتن نیات خویش, بدون اعتراف به خوردن مال اکبر, بدون اعتراف به خوردن "اندیشه اکبر" و بدون شکر گزاری و قدر دانی_
حق و حقوق اکبر و دستاوردهای اکبر را بخورد و بجای معرفی اکبر و اراده اکبر, اختلالات و عقده های درونی و محتویات فضای ذهنی خویش و توهمات و تصورات خویش از اکبر و اراده اکبر را روی سر و صورت ایران و ایرانیان و جهان و جهانیان بریند.
خدایا حتی اگر موجود حسود و مرده خوری تحت عنوان جامعه فرهنگی, هنری و سیاسی ایران معاصر وظیفه خویش در مورد حمایت از پویش و جنبش سبز ملت ایران و همچنین تهیه امکان یک مهاجرت بهتر برای علی اکبر ابراهیمی را انجام ندهد, تو خودت دعای اکبر و ملت ایران مبنی بر پیروزی جنبش سبز ملت ایران و همچنین یک مهاجرت موفقیت آمیز, احترام آمیز و خوب به غرب برای علی اکبر ابراهیمی را اجابت فرما.
خدایا, من همینجا در تهران و هم اینک در حین نگارش این سند اعلام می کنم که حکام و مقامهای مسوول کشورهای غربی, نهادهای اطلاعاتی و امنیتی کشورهای غربی, فرماندهان ارتشهای نظامی کشورهای غربی, رسانه های غربی و بخصوص ویکی لیکس, رسانه های بزرگ و شناخته شده فارسی زبان ایران معاصر بخصوص رادیو فردا, جرس و واحد مرکزی خبر صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران را مسوول و موظف می شناسم که این سند را جهت اطلاع مردم "در تابستان 2010"منتشر کنند.
تا من بتوانم برای تشکیل ارتش نظامی مورد نظرم برای اعمال اراده اکبر در ایران نیز کمی بموقع تر اقدام کرده باشم
و مهاجرتم نیز با حمایتهای مردم کشورهای غربی _که مطمئنم با مشاهده این سند برای موفقیتم دعا خواهند خواند_ تضمین شود.
.
سخن آخر:


خدایا ملتهای تمدن غرب را مطلع و آگاه کن که
دست برنداشتن حکام و مقامهای مسوول تمدن غرب از ترور "وقت مطالعه" ها و " اوقات فراغت" من و یا هر یک از دیگر اعضای پویش و جنبش سبز ملت ایران
و
معامله _اعم از باج گیری و یا باج دهی_ حکام و مقامهای مسوول تمدن غرب
با تیم آقای روح الله خمینی
_که دزد امتیازات انقلاب سال 57 پویش و جنبش سبز ملت ایران و زمینه ساز اصلی کودتای 22 خرداد سال 1388 بوده است_
, با چین و روسیه
و یا با هر شغال گرسنه دیگر
در مورد ایران و ثروتها و منابع ملی و فرصتهای تاریخی ایران
گزینه ای نیست که برای تمدن غرب "حرمت, کرامت و امنیت پایدار در دراز مدت" به ارمغان بیاورد.
.
پنتاگون و دیگر ارتشهای کشورهای غربی و همچنین نیروهای مسلح ایران موظفند که "ارتش نظامی اکبر" و بودجه تداوم سامان یافته و سازمان یافته مطالعات و تحقیقات اکبر را برای اعمال و توسعه "دمکراسی اکبر" در ایران, در اختیار علی اکبر ابراهیمی قرار دهند.
و از آنجا که من با مطرح کردن ایده "عملیات نظامی اکبر برای رهایی از بند استبداد" از جانب جنایتکاران خرد و کلان و آشکار و نهانی که منافع پایدار خویش را در استمرار فضای رعب و وحشت موجود در جامعه و ایجاد و توسعه تفرقه و بد بینی نسبت به هم در میان ملت می بینند, در ایران با خطر مرگ مواجه هستم و مردم ایران و نیروهای مسلح ایران نیز اگر بخواهند از امنیت من در ایران حفاظت کنند کشته و یا سرکوب خواهند شد, آمریکا و دیگر کشورهای غربی موظفند که به من پناهندگی بدهند.
لازم به ذکر است که مسوولیت حمله نظامی آنهایی که فرصتهای ایران برای توسعه کیفی و پایدار در میان مدت و بلند مدت را با تحریمهای فرساینده خویش از بین برده اند با من نیست و عملیاتهای نظامی آنها مورد نظر من و مورد تایید من نیست و برای اعمال اراده های شیطانی خودشان است و "حمله نظامی اکبر" که من در صورت برخورداری از اختیارات لازم و کافی مسوولیتش را می پذیرم یک ایده کاملا متفاوت است.
.
گاورنمنت های کشورهای غربی, حکام و مقامهای مسوول کشورهای غربی و از جمله مسوولین برگزاری انتخاباتها در کشورهای غربی و مسوولین سرویسهای اطلاعاتی و امنیتی کشورهای غربی و رسانه های کشورهای غربی را مسوول و موظف می شناسم که این سند را جهت اطلاع مردم کشورهای عضو سازمان ملل, "در تابستان 2010" منتشر کنند.
.
و امروز همه چیز در حالت مطلوب است.
.

علی اکبر ابراهیمی
تابستان 2010
ایران

پست‌های معروف از این وبلاگ

مسوولیت امنیت, حرمت و کرامت ثروتهای ملی مردم ایران مستقیما متوجه حکام غرب است