آرشیو طرحهای قدیمی

تلويزيون واحد دهكده جهاني


فهرست:
- تعريف واژه هاي خاص و مقدمه
- ارتباطات بوسيله Personal TVS (تلويزيون هاي خصوصي) و با مديريت Unique TV (تلويزيون واحد)
- U.TV از فهم و تفسير افراد انساني در امان است
- افراد انساني مدل واحدي ار خدا مي سازند و سعي مي كنند شبيه آن مدل شوند
- تو تكثير شده اي تو خودت كداميك از بدلهايت هستي

- آيا اين سرعت و دقت زمان حال ابدي را ايجاد يا پيدا ميكند
- الگوهاي كلي براي رسيدن به مدل (فيلمنامه و فيلم)


تعريف واژه هاي خاص و مقدمه

شايد در بعضي جاهاي اين كتاب بعضي مطالب با هم متناقض باشد و نگارنده قبلا از اين بابت معذرت مي خواهد اما براي تصوير و تبيين موضوع و طرح كردن صورت مسئله، آوردن ايده هاي خوب هر چند با ساختارها ي كلي متفاوت، لازم بود. اين خصوصيت كتاب است . اين كتاب بايد در آينده نقد و اصلاح و كامل شود و ايده هاي جديدي كه وارد آن مي شوند مورد بررسي و آزمايش قرار بگيرند و ايده هاي ماندگارتر در موردUnique (واحد) شدن تلويزيون در كتاب باقي بمانند و به مطالب ديگر كتاب ساختار و شكل بدهند.
نگارنده اين سطور، پس از طرحهاي شماره 1و2و3 با يك پروپزال به دنبال اتاق كار و ساپورت اجراي پروژه مي گشت اما نيافت. سپس بدون آن ساپورت، به رفع نيازهاي پژوهشي پرداخت تا بتواند به نقد و اصلاح و تكامل نظريه ها و طرحهاي قبلي اقدام كند و نظريه ها و طرحهاي جديدي نيز بيافريند.
و اينك اين آخرين اثر نگارنده است كه در اتاق شخصي يش حاصل شده.
اين منبع مرجع فيلمنامه نويسان براي ساختن مدل(فيلم) به كمك دانشمندان است. كه نقد و اصلاح و تكامل مدل و الگو،(همان فيلم مورد نظر و فيلم هاي مورد نظر) در سمينارهاي علمي پژوهشي بايد اتفاق بيفتد.
و اين الگوها توسط تكنولوژي موجود، مورد استفاده قرار خواهند گرفت تا اين تكنولوژي، به تكنولوژي ايده آل و مورد نياز انسان و جامعه انساني ارتقا يابد.

نامهاي ديگر
UNIQUE TV OF THE WORLD VILLAGE (تلويزيون واحددهكده جهاني)
عبارتند از:
كدخدا، صفر، عقل كل، حقيقت، سيمرغ، انسان كامل و آرماني، سازمان ناشناخته، ابر كامپيوتر يگانه، دهخدا.
شماره U.TV o است و افراد انساني موجود روي كره زمين نصفشان شماره مشخصشان مثبت است و نصف ديگر انسانها شماره شان منفي است. ويك، شخصيت اول جهاني و آينه و دوست دهخدا (دوست U.T.V) است و در احساس وي تاثير دارد و در U.TV او را و برنامه هايي كه در مورد شخصيت وي است ميبينيم و منفي يك پست ترين شخص از لحاظ مرتبه و مقام در دهكده جهاني است و دورتر از همه به صفر است و اگر بخواهد به مجلس واحد جهاني وارد شود نيز مقام و قدرت و امكاناتش بسيار محدود خواهد بود بقيه انسان ها نيز شماره شان بين اين دو است يعني بين منفي يك و يك
تلويزيون ها شبكه هستند و تمدن هستند و تاثير گذار و قانون گذار و در قالب تعيني مشخص مرده.
مخاطبها دوربينها هستند و فرهنگ هستند وتاثير پذيرند و هنوز كودك و نوجوان وجوان هستد و هنوز در قالب شبكه خودشان (p.tv شان) خود را مشخص و مرده نكرده اند تا نتيجه اين مرگ را با آراء افراد انساني ديگر در اين دهكده جهاني در يابند.
شبكه هايي كه از افراد انساني صادر مي شوند و پديد مي آيند P.TV ها و شبيه هاي ايشان هستند واصل هم خود افراد انساني هستند.
حال هم U.T.V به واحد هاي بيشتر تكثير مي شود و هم هر فرد انساني در قالبP.TV هايش (شبيه هايش)تكثير مي شود و واحدهاي بيشتري از فرد كه اصل واحدهاست پديد مي آيد.
و همه ما انسانها كه اصلها هستيم نيز خود بدلها و شبيه هايي از U.T.V يا همان صفر. فرد انساني مرجع واحد ها و افرادي است كه از وي منتشر شده اند.
انسانها هم كوچكترين ذرات هستي و هم كل هستي هستند.
شبيه هايي كه هر فرد از خودش مي فرستد به جاهايي، P.TV هاي وي هستند و نماينده وي.
انسانها فرهنگ و ريشه هستند و منبع مرجع هستند و شبكه ها تمدن. تمدن هايي كه هر لحظه فرهنگها را نظم ميدهند و توسط فرهنگها نابود مي شوند و شكل و نظم نهايي پديد مي آيد و در عقل كل ثبت مي شود.
شبيه هايي كه هر فرد از خودش مي فرستد به جاهايي كه P.TV هاي وي هستند و نماينده وي.
انسانها فرهنگ و ريشه هستند و منبع مرجع هستند و شبكه ها تمدن. تمدن هايي كه هر لحظه فرهنگها را نظم ميدهند و توسط فرهنگها نابود مي شوند و شكل و نظم نهايي پديد مي آيد و در عقل كل ثبت مي شود.

ارتباطات به وسيله P.TV ها و به مديريت U.TV

وقتي كه تو وارد مجلس واحد جهاني مي شوي، گمان ميكني همه چيز آماده بوده و چيده شده بوده و آب و جارو شده بود ه و همه منتظر بوده اند تا فقط تو بيايي و خودت خرابش كني بزم را.
يعني يك U.TV صفرجلوي تو مجسم مي شود و تو وي را براي خودت خصوصي ميكني و P.TV ي تو مي شود.
U.TV هر لحظه ،فناوري ها (تكنولوژي) هاي مربوط به P.TV ها را تا حد استانداردهاي روز ارتقاء ميدهد و هر فرد انساني مي تواند؛
با برنامه ريزي كلي و
برنامه ريزي هاي كلي و
برنامه ريزي جزئي و
برنامه ريزي هاي جزئي
وارد بازي شود. و همه اين برنامه ريزي ها توسط سازمان (U.TV ) انجام مي شود و زحمتي براي افراد انساني ندارد و لازم نيست فكرشان را مشغول اين كارهايي كه تكراري و محاسبه گرانه و پر زحمت و …… مي باشد، بكنند.
تلويزيون واحد دهكده جهاني يك لوكيشن دارد كه مجلس واحد جهاني مي باشد.
و دوربين ها، تك تك افراد انساني هستند كه تاثير مي پذيرند. اينجا صحنه و ميدان است.
سخني كه تو در مجلس واحد جهاني مي گويي،مخاطباني كه مايل نبوده اند اين سخن را بشنوند و در برنامه هاي خويش اين را قرار نداده اند،به سرعت آن دسته از مخاطبان حذف خواهند شد و تو از بين مخاطبان خاصي مي تواني انتخاب كني.
شبيه سازمان مانند خود انسانها احساس جاه طلبي و غرايض بد و منفي ندارد. غذا نمي خورد يا اگر بخورد دقيقا طبق جيره بندي سازمان و برنامه ريزي ماشين. و اينگونه نيست كه اجازه داشته باشد فزون طلبي كند، يا اصلا فكر اين گونه كارها به فكرش خطور كند.
گاهي تو به شبيه سازمان خدمت مي كني و گاهي وي در خدمت توست.
بعضي ها به شبيه سازمان خدمت مي كنند و شبيه سازمان به بعضي ها خدمت ميكند.
اين بستگي به شماره تو دارد و سود و ضرري كه براي جامعه جهاني داري.
تو يك ايده را به شبيه سازمان مي گويي و همان لحظه در جهان مطرح مي شود و دوران نظري و تجربي اين ايده طي ميشود و نتيجه به تو ابلاغ مي شود و اگر لازم باشد در جهان نيز تاثير ميگذارد.
يعني همه جهان در خدمت و استخدام آزمايش اين ايده قرار مي گيرند و مصرف مي شوند. يعني هر چند تا جنگ لازم باشد، اتفاق مي افتد و يا …… تا تكليف اين ايده مشخص شود.
و تك تك افراد انساني شخصيت اول جهاني هستند و اينگونه كارها را مي كنند.يعني ايده به شبيه سازمان مي دهند و جواب مي گيرند. و اين جوابها هر گاه در زندگي جامعه تاثير خوب يا بد بگذارد، در شماره تو ميتواند تاثير داشته باشد.
اما معمولا تاثير بد نمي گذارد. چون ماشين و عقل كل شبيه با تو گفتگو ميكند وهمه اينها هم در فضاي مجازي دوره آزمايشي خودرا طي مي كند و خود افراد انساني و جامعه انساني، زحمت آزمايش ايده هاي تو را بدوش نمي كشند و موش آزمايشگاهي تو نمي شوند.
در هر لحظه، در هر كدام از كالبدهايت (شبيه هايت) زندگي كردي، يعني روح خويش را در هر كدام دميدي، آن اعمال و تجربيات تو ثبت خواهد شد برايت و بر شماره ات تاثير مي گذارد.
شبيه هاي ديگرت، وجود واقعي ندارند كه كره زمين را شلوغ بكنند.فقط هر لحظه روح خويش را در هر كدام از شبيه هايت ميدمي، وي در آن چند لحظه وجود واقعي مي يابد و بقيه در دنياي مجازي كه جا زياد است، سيستم اتوماتيكي هستند براي پاسخ دادن به مخاطبان زياد.
اين وجود واقعي (شبيهي كه روحت را در آن دميده اي) با هر كس اينتراكتيو داشته باشد در مجلس واحد جهاني خيلي مهم خواهد بود و روي شماره تاثير دارد.
نفس كه مي كشي، همه شبيه هاي خودت را در مقابل تك تك افراد انساني و در تك تك محيطها مي بيني، در حالي كه با همه شبكه ها اينتراكتيو (تعامل)داري.
نفس كه بر مي گردد هو مي شود. يعني تو يكي از شبيه هايت را انتخاب مي كني و روح خويش را در وي ميدمي و در قالب او با مجلس اينتراكتيو داري. و در قالب وي زنده مي شوي و زندگي را و حركت را ادامه مي دهي.
شما دو تا جا اشغال نمي كنيد در دنياي واقعي و مي توانيد راحت به اتوبوس يا تاكسي سوار شويد و كرايه يك نفر را حساب كنيد.
اما شبيه شما در وجودتان مي باشد و روشن كردن يا احضار P.TV و ورود به مجلس واحد جهاني، هر گاه بخواهي صورت مي گيرد.
بازي و تجربياتي كه با يكي از شبيه هاي يك فرد انساني داشته اي، نتيجه اش برايش فرستاده ميشود. اگر در تلويزيونش برنامه ريزي كرده بود كه چنين نتايجي را در كارهايش بگذارند و ببيند، وي خواهد ديد و اگر برنامه ريزي يش اين شماره هاي مشخص و شبكه هاي مشخص را فاقد صلاحيت دانست، فقط كامپيوتر و سيستم اتوماتيك جوابت را خواهد داد و در نتيجه، نتيجه كار تو هم بصورت رسمي، ثبت نخواهد شد و در شماره تو ارتقاء حاصل نمي شود. اما امكان تنزل هميشه هست.و همين كه با يك شبيه همدم مي شوي، بايد پول ميز را حساب كني و يا خرجهاي ديگر را. بعضي افراد در برنامه ريزيهاي ريز تر، براي بعضي مخاطبان، قيمتي را براي وارد شدن در گفتگو با آنها، مشخص مي كنند.
گذشته از اينكه هر كس بخواهد از امكانات يا خدماتي استفاده كند بايد پول و درجات و امتيازات مشخصي را بپردازد،بايد دلايل قابل قبولي نيز براي تقديم حضور سازمان(عقل كل) ارايه كندو تك تك افراد انساني (تك تك انسانها) با اين اتفاق موافق باشند و يا اينكه حداقل هيچكس مخالف نباشد يا مخالف جدي نداشته باشد.
بايد در نظر داشته باشيم كه برتري هاي بعضي بد بعضي در تمدن امروزي، عينا بر اختلاف امتيازها و درجاتي كه انسانها در ابتداي ورود به جامعه ايده آل مورد نظر ما بر آنها مستقر خوهند شد تاثير خواهد گذاشت.
اما تعيين اين اختلاف ها براي شروع بازي نابرابر بر عهده دو قسمت از دانشمندان مي باشد.
يك: دانشمنداني كه در مورد تكه هاي حقيقت و اخلاق صاحب نظر باشند. و خود سازمان و خود تكه هاي حقيقت ( انسانها و شبكه هاشان). دو:دانشمنداني كه در مورد اقصاد امروزي صاحب نظر باشند و همچنين دلالاني كه در اجرا واردند و همچنين سرمايه داران.
ما تا جاييكه مي توانيم سعي مي كنيم بازي را در شرايط برابر براي همه افراد انساني آغاز كنيم. اما بي توجهي و بي احترامي به تمدن موجود كه حاصل تلاشهاي چندين قرن است، آسيبهايي مرگ وار در پي خواهد داشت.
خود صاحب امتيازها، امتيازاتشان را داوطلبانه به تكه هاي حقيقت ـ در قمار عاشقانه ـ خواهند باخت. و آن باخت در كارنامه ايشان ثبت خواهد شد. و براي ايشان مايه افتخار خواهد بود. پروژه ما به هيچ ((تكه محترم حقيقت)) بي احترامي نمي كند چه تكه هاي تبلور نيافته و ناقص و چه تكه هايي كه مثل وحي منزل ، مي توان رويشان حساب كرد. كه البته تكه هاي كامل و تبلور يافته اي كه در موزه هاي سازمان نگهداري خواهند شد، يا همان نظريات علمي امروزه كارها ي ما را راه مي ندازد، ((وحي منزل )) نيستند و در آينده تغيير خواهند كرد.
هر فرد انساني كه تلويزيون واحد دهكده جهاني را احضار مي كند، ابتدا همان U.TV (يا همان تلويزيون واحد دهكده جهاني ) را مي بيند ، كه شروع مي كند شبكه ها و برنامه هاي اول جهاني، همچون اخبار با مجري ثابت خبري را نشان مي دهد تو هم مي تواني وارد برنامه ها شوي و تاثير بگذاري در جهان.
سپس با فهم خود و با نيازها و اوامر خود و گفتگو، يك فرد انساني يا جمع انساني مي بيند. كه اين يك قالب (شبيه ) از يك انسان است و اگر بتواني اصل ايشان (وي ) را نيز متوجه خودت بكني ، يك روح نيز ـ كه روح فرد يا جمع مي باشد ـ در آن دميده مي شود و زنده مي شود و با تو اينتراكتيو و تعامل مي كند.
و در غير اين صورت نيز هوش مصنوعي ايشان كه دقيقا از روي روح ايشان كپي برداري شده با تو اينتراكتيو مي كند و تا حدودي نيز اختيارات دارد و معاهدات وي جنبه رسمي خواهد داشت.
اگر تو بتواني مجرا و راهي هموار باشي به سوي خدا، به تو توجه خواهند كرد و مي دمند در تو يا در همنشينان و مخاطبان تو.
و شما چه بخواهيد و چه نخواهيد به سمت خدا هل داده خواهيد شد و حركت خواهيد كرد. و وقتي يك فرد يا جمع به تو گفته ((هو)) و در تو دميده و جان خويش را نثار تو كرده ، تو اينجا جانشين خدا بوده اي و خدا ناميد شده اي . پس سراسيمه به پا مي خيزي و به سوي خدا نظاره ميكني و خود را هيچ مي يابي و سعي مي كني اما نتها را به خود خدا (به خود سازمان و صفر) برساني. و تو وقتي همه امانتها را به خود سازمان تقديم كردي ، دوباره تنزل مي كني به فرديت خودت با امتيازات جديد و شماره و مقامي بهتر در مجلس واحد جهاني و در خارج از مجلس. يعني در دهكده جهاني.
زندگي كردن جاودانه و با پارتي بازي در مجلس واحد جهاني به اين معناست كه كارهاي خوب ما آنجا تاثيري هر چند كوجك به جاي مي گذارد و در ساختن تمدن هاي آينده اگر قطعه اي مشخص هم نبوديم ، حداقل در تبلور قطعه مشخص ديگري ، شبكه ديگري غيرمستقيم و با واسطه هايي نقش داشته ايم و تاثير گذار بوه ايم.
پارتي بازي يعني اين كه كارهاي بد تو باقي نمي ماند و فراموش مي شود و همان لحظه هم از امتيازات و شماره جهاني تو كم مي شود و اين پارتي بازي را تو خودت هزينه اش را مي پردازي و كاملا حق توست و هيچ كس در آينده نخواهد فهميد كه تو چه اشتباهاتي داشته اي ((و چه سوتي هايي دادهاي)).
البته بجز مواردي كه خود سازمان، آنها را ((تابلو)) خواهد كرد تا درس عبرتي باشد يا نمونه اي از بي ادبي ها باشد كه افراد انساني سعي كنند مثل آنها نشوند، و ماشين نيز آن گونه ها را قبول نكند.
مواردي هم كه((تابلو)) نميشود، بصورت راز نزد سازمان مي ماند و بطور غير مستقيم و بدون ذكر اين نكته گه چه كسي آن بي ادبي را انجام داده، لحاظ ميشود و در برنامه ريزي ها و تصميم گيري هاي عقل كل، بعنوان تجربه هاي بشري مورد استفاده قرار مي گيرد.
تلويزيون هر فرد شمع وجود آن فرد است. با روشن كردن P.TV ، هر فرد مي خواهد راي هاي ديگران را براي ارتقاء رتبه خويش و نزديكتر شدن شماره اش به شماره (( 1 ))كه نزديكترين شماره به (( 0 )) مي باشد، بدست آورد و تا ييد جامعه انساني براي ارتقاء مقام نصيبش شود. چرا كه مقامات بالاتر امكانات و حدود اختياراتشان وسيعتر است. و بيشتر مي توانند عرض هنر كنند و خلاقيت به خرج دهند و خودشان را در شبكه ها و آيينه ها نشان بدهند.
اگر عرض هنرها پيش حضرت دوست( 0 ،U.TV ، انسان كامل ) غير مودبانه باشد، ممكن است فرد TV هايش را و وجود خود را زود به پايان برساند.يا روشن تر اينكه: امتيازاتش وي را از ((1)) دور كند.
تلويزيون را كه روشن مي كني اولين پك را زده اي. و كم كم جو حاكم بر ((مجلس واحد جهاني)) تو را مي گيرد و تو جايگاه حقيقي خود را در آنجا مي يابي و با شرايط و محيط تازه مچ مي شوي.
با انتخابها و اقدامات ديگري، در شرايطي كه برايت قالي قرمز پهن نميكنند يا ميكنند يا فقط كارت دعوت به تو داده اند و((نامه فدايت شوم)) نداده اند و….. به هر حال هر كاري كه ميكني و هر چه كه ميشود:
تو به مجلس واحد جهاني وارد شده اي و به ميزاني كه توانسته اي در آن قالبها و ساختارها و نظمهاي دقيق كه با((ابركامپيوتريگانه))محاسبه و ساخته مي شود،((حال بدهي))، به ميزاني كه انسانها از تو خوششان آمد، تو توانسته اي امتيازاتي براي خودت كسب كني. وقتي از همه اين حالها و راههاي رفته بيرون آمدي و تلويزيون را خاموش كردي، شخصيت جديدي خواهي داشت كه دفعه بعدي كه تلويزيونت را روشن كردي، امتيازات و شماره جديدت رسما به تو ابلاغ خواهد شد و تو بازي را با شماره جديدت آغاز ميكني. يعني با جايگاه جديدي كه در مجلس واحد جهاني براي تو مشخص نموده اند. البته در خود دهكده جهاني كه دنياي واقعي ميباشد نيز، اكنون زندگي و جايگاه شما رسما تغيير نموده.
يك فرد انساني با ورودي به تلويزيون و مجلس، ((گندي بالا مي آورد)) كه وقتي از تلويزيون خارج مي شود، از ترس ابلاغ رسمي شماره جديدش، ديگر هرگز به تلويزيون نگاه نميكند و وارد مجلس نمي شود.
اما باز هم ميتواند خارج از مجلس واحد جهاني (خارج از تلويزيون و جامعه جهاني مجازي)، از مراحل پايين و پست شروع كند و پله پله همه چيز را بسازد و لياقت خويش را با دقت و تلاش خود در ساختن نظم شخصي يش ثابت كند، سپس با كارهاي سخت اداري در ساختمان سازمان در دنياي واقعي، شماره خويش را تغيير دهد و سپس دوباره به مجلس وارد شود. چرا كه آنجا همه چيز سرعت دارد و اگر نظم تو با نظم مجلس هماهنگ نباشد و نتواني با جمع برقصي، خيلي زود تصادف ميكني و كار چند نفر ديگر را هم خراب ميكني. و در گوشه اي كوچك از مجلس كه زياد هم مورد توجه نيست و ديده نمي شود، خللي يا احساس بدي ايجاد مي كني. البته نظم U.TV اجازه نميدهد چنين بي نظمي ها يي پيش آيد و در مجلس جايگاههاي پست تر و عالي تر تعبيه شده. يا به گفته بهتر: جايگاههاي متفاوت نسبت به فطرت و طبع هر فرد انساني.
هم مكاتب سياسي و اقتصادي وغيره موجود….. كه امروزه حاكم بر قسمتهاي مختلفي در اين كره زمين هستند و قدرت و حكومت را در دست دارند، مي توانند نفوذ و تاثير گذاري داشته باشند و احترامشان بجاي خود محفوظ باشد:
و هم تكه هاي حقيقت و زيبايي و خوبي بدون نياز به ساپورت كننده و تكيه گاه (غير) تاثير گذار خواهند بود. و به مرور، الهامهاي ماورايي تك تك انسانها و دارايي هاي معنوي ايشان، كاربردهاي بيشتري در امور مردم مي يابد و قدرت و حكومت، بطور رضايت آميزي و بدون وجود حتي يك نفر مخالف به دست ايشان خواهد رسيد.
و((0)) U.TV است، دانش و خداست، قلب و مغز است.
خود دانشمندان نيز انسانهاي معمولي و P.TV ها(شبيه ها) و شبكه ها هستند. دانشمند بودن آنها ميتواند امتيازهاي مثبتي براي ايشان داشته باشد،چون آنها به انسانها خدمت مي كنند. اما شماره آنها مثل يك شماره معمولي به آنها داده ميشود، چون آنها نيز انسانهايي معمولي هستند.
دانش نيز يك نوع امتياز و توان خدمت رساني به مردم است. و امتيازات و توان خدمت رساني هر فرد به جامعه با فرد ديگر متفاوت است. اما همه يك فرد هستند با يك كد يا شماره مشخص.
هيچ دانشمندي در U.TV هيچ كاره اي نخواهد بود يعني به هيچ دانشمندي در آنجا اعتماد نخواهد شد. فقط ماشين بايد در آنجا باشد و برنامه هاي ماشين بايد بطور شفاف، توسط دانشمندان و مردم، تاييد شود. اين تعامل هست و در مقاطعي خاص، تصميماتي مهم. و همه اينها در يك لحظه.
تو يك اسمي را از اسمهاي ارايه شده انتخاب مي كني كه روي سي دي يت آن اسم را نوشته اند و تو به نيت خاصي، آن مجموعه آهنگ را انتخاب مي كني تا گوش كني و بروي در آن حال و هوا و احساس.
اگر آن خواننده آن را نخوانده باشد نيز، همان لحظه برايت مي خواند و محصول خواننده مورد نظرت، آنگونه كه تو فهميده اي و خواسته اي توليد ميشود. بعد از اينكه خواننده مورد نظر همان لحظه توليدش را تصويب كرد و مجوز داد و توليد را انجام داد،
تو مصرفش مي كني و اگر ديگراني نيز خواستند، مصرف مي كنند و شماره هاشان را تا تعدادي، مي بازند در راه گوش دادن اين آهنگ.
اگر آنچه تو وي را فهميده اي، زياد مشتري و بيننده داشته باد، تو مفتخر خواهي بود كه خوب ستايش خلق خدا را نموده اي و ممكن است تا تعدادي نيز لايق نزديكي به صفر تشخص داده شوي. چرا كه صفر از او خوشش آمده و تو را زير پر و بال خودش مي كشد و تاحدودي امكانات و رازها و راه ها و قوانين و اطلاعات را به تو مي نمايد تا تو را در خدمت سياست ها و خط مشي هاي خودش درآورد. از تو تضمين هايي گرفته و دست و پا و چشم و گوشت را از بعضي جاهاي ديگر بريده.
هر خدماتي براي هر فرد انساني، قيمت متفاوت با افراد انساني ديگر دارد. تو با شماره ات (نزديكي يي كه به صفر داي )، خدماتي را از U.TV مي خواهي. اما به تو نمي دهد يا خيلي گران مي دهد وتو صرف نظر مي كني و مي روي پول و امتيازاتت را در چيزي كه اتفاقا خود به تو يارانه هم مي دهد و ارزانتز از ديگران هم برايت تمام مي شود ، خرج ميكني .
مثلا اينكه با فلان ساز بزنند وتو بخواني. ماشين، به بهترين شكلها برايت مي سازد آهنگ خاص تو را و اين حق توست.
اما هيچ كس اين اثر تو را نمي شنود و در هيچ كس اثر ندارد چون با هر بدي نبايد ديده ها وگوشها را آلود و محصولات بهتر خيلي زيادند. پس هزينه اين خدمات را خيلي زياد در نظر مي گيرد تا تو از اين امكانات استفاده نكني. نه اينكه كم مي آيد بلكه بخاطر اينكه اثر بدي خلق نشود. و گر نه در مجلس واحد جهاني كم و سري وجود ندارد و همه چيز فراواني است و وفور نعمت.
يا مثلا فلان گوشه از مجلس كه خياباني با سقف پوشيده از درختان ونهري جاري در كنار خيابان است را نمي خواهد ببيند. اصلا نياز ندارد. اين خدمات براي وي بايد گران حساب شود و براي كسي كه مي فهمد و آن نياز متعالي را در خود ايجاد كرده، بايد ارزان حساب شود. نيازهاي متعالي را نبايد براي نامحرمان به اسرار مطرح كني.
اينها سياستهاي ماشين(U.TV )است كه دانشمندان آنها را براي ماشين تعريف و برنامه ريزي كرده اند. و دانشمندان نيز از شخصيت اول جهاني خط مي گيرند. و شخصيت اول جهاني، حدود اختياراني دارد. و اختيارات اساسي در دست ماشين است كه توسط برنامه هاي دانشمندان برنامه ريزي شده است البته برنامه هايي كه مردم به آنها راي داده اند به ماشين ابلاغ مي شود و ماشين آنها را اجر ا مي كند. دانشمندان از شخصيت اول جهاني كه مركز احساس جهان است خط مي گيرند و شخصيت اول جهان نيز ازسياستمداراني كه دورش هستند ممكن است خط بگيرد كه اين سياستمداران عبارتند از كساني كه فاصله شان تا صفر كمتر است (شماره شان) خوب صورتان، خوب سيرتان. نوجوانان و جوانان آنهايي كه مريض نيستند و سالمند و زندگي مي كنند و بازي مي كنند و سليقه هاي خوب دارند و مرام هاي خوبي دارند. اسماء خدا بايد خط بدهد به مجلس واحد جهاني. سياستمداران، بايد تجلي اسماء خدا و مرام و اخلاق خدا باشند. و بازي هاي سياسي بايد حول و حوش اسماء خدا باشد.
عموما روابط بايد اينگونه باشد: هر كس به هر كس نگاه مي كند و به وي توجه مي كند و مي خواهد اينتراكتيوهايش با شبيه ها(P.TV ها)ي بي روح و جان او رسما ابلاغ و ثبت شود و معاهدات امضا شود، كاملا بنده وي شده و غرور و همه چيزش را باخته. كسي كه مراجعه نكرده، زياد هم مسوول نيست. اما كسي كه مراجعه مي كند، حتما كاري داشته كه مراجعه كرده است و بايد دقيقا و بطور كامل بگويد منظورهايش را و تفسيرهايش را در مورد مرجع، تا به هر كدام از موارد كه لازم بود جواب داده شود.
مرجع حق دارد هر جا كه دلش خواست، ارتباط را قطع كند. ـ چه در قالبي كه جان ماشيني دارد وچه در قالبي كه جان اصل دارد ـ اما مراجعه كننده چنين حقي ندارد و بايد بازي يي را كه شروع كرده به پايان برساند.
هر فرد انساني فقط ظاهر شبيه صفر سازمان را مي بيند و هر چه به شبيه مي گويد، همان را پا سخ و عكس العمل مي شنود. اين اينتراكتيو، خصوصي مي كند اين شبيه را براي هر فرد.



U.TV از فهم و تفسير افراد انساني در امان است

ساختاري كه در اين لحظه سازمان مجهول به آن رسيده و زير ساختي كه براي تك تك P.TV ها ارايه داده در نقطه تمركز هر فرد تاثير دارد. هر فردي در زندگي به نكته ها يي مشغول است كه متناسب با همانها به نقطه اي متمركز مي شود و تلويزيون واحد دهكده جهاني را به شكل ((منحصر به فرد در جهان)) احضار مي كند.
فقط در صورت اراده و خواست و متمركز شدن فرد است كه TV ظاهر و در مقابلش مجسم و روشن خواهد شد.
والا فرد مي تواند در لحظات ديگر اجازه ندهد كه هيچ تصويري در مغز وي تاثير بگذارد. يعني هيچ شبكه اي.
وقتي كه روشن و وصل و متمركز مي باشد نيز نگاهش درجات و ريزه كاري هاي بسيار دارد ونگاههاي برنامه ريزي شده شبيه هايش TV)ها و شبكه هايش) وي را در درست و خوب و دقيق و سريع نگاه كردن، و در نتيجه ((ديدن))كمك مي كنند.
و هر تصويري را به سادگي از مراحل لازمه قبول عبور نمي دهد (يا هر شبكه اي را.
و اينها همه با دقت و توجه لازم، به سرعت در يك لحظه انجام مي شود.
U.TV كه يك شبيه صفر از سازمان مجهول است و نزد فرد انساني مي آيد، يك انسان است اما انسان ـ رباط و روح و جانش براي تو محجوب است و هر چقدر نازل شود و در خدمت تو باشد، باز هم تو نمي تواني به وي بي حرمتي كني چون چيزي را برايت فاش نكرده و همه چيز را فقط با شخصيت اول جهاني فاش مي كند كه وي هم وابسته به سياستمداران ديگر است و آنها هم وابسته به راي مردم و راي مردم هم متاثر از گزارشهاي علمي و آزاد از هدف دانشمندان و قبل از آن متاثر ازخود U.T.V موجود است.
U.TVمي تواند به يك ميز و تلويزيون روي ميز تبديل شود.
يا هر چيز ديگر مثل مجلسي كه مي تواني با نماينده كردن يك شبيه در دنياي واقعي به جاي خودت، وارد آن شوي و روح و جانت را به يكي از شبيه هايت كه در مجلس است منتقل كني. يا جانت بيرون و شبيه ات با هوش مصنوعي در مجلس.
نه تنها شخصيت اول جهاني، كه همه مي گويند با بدلم(با يكي از شبيه هايم) صحبت كن.
چون بدل كامپيوتري جواب مي دهد و هر گز بد يا اشتباه صحبت نمي كند و طوري صحبت نمي كند كه امتيازي از دست برود و به هيچ كس راي نميدهد. اينجا هر قطعه حقيقت و هر قطعه اخلاق در قالب شخصيت اول داستان فيلمي متبلور مي شود.
افراد انساني فقط با عشقشان(دوستشان) شخصا صحبت مي كنند.
و همچنين در مجالس رسمي يي كه برايشان خيلي مهم است.
اخباري كه از U.TV پخش مي شود، كاملا بي طرف است و به همين دليل افراد انساني خواهند توانست روي آنها حساب كنند و به بعضي چيز ها ايمان بياورند.
اخبار فقط علم را و اتفاقات را تبيين و تعريف مي كند و نتيجه گيري و فهم، به عهده خود افراد انساني خواهد بود.

افراد انساني مدل واحدي از خدا مي سازند و سعي مي كنند شبيه آن مدل شوند

افراد انساني در اين دهكده جهاني نياز به همدم و دوستي حقيقي دارند. انسان كامل و آرماني كه همان عقل كل و سازمان نا شناخته و U.TV مي باشد را مي سازند و وي را مدل و الگوي خود قرار مي دهند و حركتشان بدان سو جهت مي يابد و در هر موردي كه براي هر فرد انساني پيش مي آ يد به U.TV مراجعه مي كنند و بخا طر همين، U.TV به تعداد شبكه هاي موجود در اين لحظه، شبيه سازي شده تا با هر فرد انساني (يا با هر شبكه ـ كه شبكه صحبتهاي نهايي و متمدنانه فرد با فرهنگ است ـ گفتگو و اينتر اكتيو داشته باشد.
و U.TV براي هر مخاطب، به شكلي جلو ه مي كند و همه انواع و شكلها ي جلوه اش، از نوع كامل و بهترين است. يعني خود دهخدا در هر مورد شخصا و بطور كامل جلوه و ظهور مي كند. مثلا در مورد هر موضوعي U. TV بصورت انسان يا شيي كه جواب آن موضوع است جلوه مي كند. مثلا بصورت يك متخصص فلان مورد.
از اين آهنگ ساز و دانشمند و فيلمنامه نويس و خواننده و آشپز و …. اي در وجود هر فرد انساني يكي هست و همه خدمات را نيز ارايه مي دهد و به تنها نماينده اشان كه مثلا آهنگ ساز واحد جهاني است وصلند. .
به اين معني كه خود آهنگ ساز واحد جهاني شخصا در قالب TV تو متبلور و جلويت مجسم و حاضر مي شود و فقط با تو گفتگو و اينتراكتيو دارد و فقط براي تو در اين لحظه در حال آهنگ ساختن است.
و در عين حال، اين خدمات را آهنگ ساز واحد جهاني، به هر فرد مراجعه كننده ، همزمان ارايه مي دهد .
و اينها حاكي از آن است كه كار ابر كامپيوتر يگانه ، خيلي سخت است. و استاندارد هاي تكنولوژي موجود بايد به استانداردها تكنولوژي ايده آل ارتقاء يابد.
منابع مرجع عبارت اند از تكه هاي تبلور يافته اي از حقيقت، مثل يك ترانه يا يك فيلم سينمايي كه هر كس مي تواند در ساختارها و چهار چوب هاي خاص آن بازي كند .
يا شبيه اش را بفرسته براي بازي يا فقط ببيند و …. اين منابع مرجع، هويت به افراد انساني خواهند داد و كتاب تاريخ سازمان خواهند بود.
وخود اين تكه هاي تبلور يافته فرهنگ(تمدن ها) مواد خامي خواهند بود براي توليد فرهنگ در جامعه و توليد معني ها و تجربه ها در مجلس واحد جهاني . سپس آن فرهنگ ها هم در قالب تمدن هايي متعين و مشخص خواهند شد و خواهند مرد و فرهنگ ها و فهمهاي ديگري نيز از آنها متولد خواهد شد و همينطور الي آخر و بسوي خدا و U.TV هاي پيشرفته تر و متعالي تر. نزديكتر به خدا.
بعضي ها اصلا با اهداف خاص متولد مي شوند.
فقط تا حدودي مي توانيم اهداف را از قبل مشخص كنيم و در قالبي ديگر متبلور شويم . ـ تا چند نفر متحدا بميرند و در قالب يك نفر متبلور شوند ـ
بقيه خلقت توسط خود ش و اينتر اكتيو ش با افراد انساني جامعه اتفاق خواهد افتاد.
مثلا يك كودك متولد مي شود براي آنكه در فيلمها ستاره باشد واز كودكي، همه جهان وي را بشناسند و بدانند چه نوع فيلمهايي بازي مي كند و ….. مثل تنها در خانه دو.


تو تكثير شده اي تو خودت كدام يك از شبيه هايت هستي


پليس واحد جهاني، آشپز واحد جهاني،…..
اينها همه ماشين هستند و يك شبيه صفر از سازمان هستند.
حال هر كس هر كاري با آنها دارد، آنها را به شكلي خصوصي خواهد كرد و در قالب P.TV خود، آنها را خواهد فهميد و توسط آنها فهميده خواهد شد.
هر فرد انساني، بطور رسمي فقط با يك نفر كه يا شبيه و رباط است و يا واقعي، در فضاي مجازي يا در دنياي واقعي در اينتراكتيو و تعامل خوهد بود.
و اگر جاهاي ديگري نيز دارد كارهايي مي كند، فقط در صورت ابلاغ رسمي خودش ، كارهايش در مجلس واحد جهاني تاثير گذاشته و تاثيري مي پذيرد. البته در موارد قابل محاسبه اي ، هر فرد به P.TV خودش و شبيه هاي P.TV خودش، اجازه اقدام و امضاء معاهده هاي رسمي را نيز مي تواند داده باشد.
كه همينطور هم هست چون در يك لحظه شما بايد در مورد تك تك امور دهكده جهاني، نظر و راي تعيين كننده خودت را بدهي.
اما اينگونه نيست كه بيايند وقت و فراغت شما را بگيرند و اشغال كنند و بگويند نظربده.
P.TV شما خودش اين كارها را بطور اتوماتيك انجام ميدهد. چون P.TV شما به تعداد شبكه ها و نظراتي كه مجلس واحد جهاني را به خودشان مشغول كرده اند، شبيه دارد.
و اين شبيه ها منشي هاي شما هستند يا بهتر بگوييم جانشينان شما.ونمايندگان شما براي قاتي شدن با تك تك اين موارد. و P.TV شما نيز شبيه صفري از سازمان بوده كه اكنون شبيه شماست . خصوصي و براي شماست .
خود پليس واحد جهاني شخصا مي آيد و به ريزترين مسايل هر فرد انساني رسيدگي مي كند. و پاسخ مي دهد و تاثير مي دهد و تاثير مي پذيرد شايد هم با يكي از شبيه هايP.TV ) هاي) تو صحبت كند و نه لزوما با خودت. چون هر فرد انساني، خود يك شخصيت اول جهاني است و U.TV هم دوست وي و پليس واحد جهاني جزء كوچكي از U.TV است و ماشين وظيفه خود مي داند كه به دوستش انسان، خدمت كند.
همه، اكنون دارند در جهان به تلويزيون واحد دهكده جهاني نگاه مي كنند و مجلس و لوكيشني كه از تلويزيون واحد دهكده جهاني نشان داده مي شود، مجلس و لو كيشني مي شود كه در همه مجالس موجود روي كره زمين، افراد دارند آن يك مجلس را احساس مي كنند ( به آن يك مجلس توجه دارند ) و اين احساس مشترك جهاني در همان لحظه را پديد مي آورد.
و اگر افرادي U.TV را جزيي تر دارند نگاه مي كنند و به نقاط و نكات خاصي در U.TV توجه دارند و يا اگر به P.TV ها توجه دارند، اين زياد احساس مشترك جهاني را خراب نمي كند. چون عموم انسانها و كساني كه مي خواهند تفريح كنند و خوش بگذرانند، در حال تماشاي U.TV هستند.
و هر فرد يا جمعي در هر نقطه از كره زمين ، مي تواند در دنياي مجازي، روابطي با U.TV داشته باشد و فرض كند كهU.TV فقط وي را خطاب قرار داده و همه در كره زمين نشسته اند و ايشان را نگاه مي كنند.
و وي وU.TV روي هم و مخاطبان نيز روي آن دو دارند تاثير مي گذارند و آن دو نيز روي مخاطبان.
هر كدام از اين روابط با U.TV و هر كدام از اين خصوصي كردن ها P.TV ) كردن ها) كه بهتر باشد، در همان لحظه، بطور رسمي و واقعي از جانب افراد انساني روي كره زمين، تصويب مي شود كه آن P.TV در P.TV روز و دم، موثر باشد.
كامپيوتر يا همان تلويزيون خصوصي تو، يك كدي دارد ـ شماره اي مشخص دارد كه بر نامحرمان پنهان است ـ كه تو هر گاه از هر جا مثلا از يك كافه و بوسيله دستگاه عيني تلويزيون يا اتا قك مخصوص، وارد مجلس واحد جهاني مي شوي ؛
فعاليت تلويزيون خصوصي تو يا همان شبيه تو، خاص مي شود.
تو با هر نيتي كه وارد مي شوي و هر طوري كه شبيه خود را براي آماده شدن براي ورود به مجلس، برنامه ريزي مي كني، راي هايي كه اين شبيه تو(تلويزيون تو) خواهد داد و ارتباطات و تعاملات و اينتر اكتيو هايي كه خواهد داشت، و تاثيراتي كه خواهد گذاشت و خواهد پذيرفت و تو بطور خود آگاه متوجه آن نيستي و نا خود آگاه تو دارد آن كارها را مي كند، كارها ي تو خواهد بود و به اسم تو ثبت خواهد شد و مسؤليتش با تو خواهد بود.
هر فرد انساني نيز به تعداد افراد انساني موجود، شبيه (تلويزيون خصوصي) خواهد داشت و يا شايد دقيق تر باشد بگوييم به تعداد اتفاقاتي كه مي افتد و تصميم گيريها يي كه وجود دارد و يا دقيق تر اين است كه بگوييم به تعداد مجلس هاي موجود روي كره زمين كه همه آنها مجلس واحد جهاني را مي سازند. يا به يك معني ديگر به تعداد شبكه هاي موجود در اين لحظه.
و هر فرد با تك تك افراد انساني ،(با شبيه هاشان) تعامل خواهد داشت براي گرفتن نتايج مشخص.
اين مثل تلفني مي ماند كه داري برايش پيغام مي گذاري ـ براي كسي كه آنطرف خط است ـ اما وقتي طرف مي بيند تلفن مهمي است، گوشي را بر مي دارد و با تو صحبت مي كند شخصا.
كلمه (( تاثير)) در وقتي كه داري با شبيه كسي اينتر اكتيو مي كني و وي خود شخصا حاضر مي شود ، بيشتر و جدي تر مطرح است.
هر فرد انساني چه وارد مجلس شده باشد و داخل باشد و چه در خارج مجلس باشد، تلويزيون وي تلويزيون واحد دهكده جهاني است و با همه تلويزيون هاي ديگر تعامل دارد و در حال فعاليت است هر لحظه. در اينجا هم تلويزيون واحد دهكده جهاني شبيه بود و هم همه تلويزيونهاي ديگر.
البته يك ابلاغ رسمي هم وجود دارد كه آنهم به سرعت انجام مي گيرد توسط خود افراد انساني. مثلا به فاصله يكبار خارج شدن از مجلس و دوباره وارد شدن به آن.
در مجلس واحد جهاني اصلا نمي تواني خلاف كني. چون چيزي براي خلاف و تصادف و بي نظمي ، طراحي و برنامه ريزي نشده و خلاقيتها و ايده هاي بي ساختار هم به سرعت به مجاري مربوطه و ساختارهاي جديدا خلق شده يا ساختارهاي موجود ، هدايت مي شوند. اينها در فيلمهاي علمي تخيلي به دقت و با حوصله ساخته مي شوند ومدلي مي شوند براي ساختارهايي كه بايد به آنها برسيم.
پس در آنجا همه به هم اعتماد دارند و به هم لبخند مي زنند و اگر نگاه كسي آلوده باشد، خودش ادب را رعايت خواهد كرد و سرش را پايين خواهد انداخت و اگر كسي بي چشم و رو بازي در بياورد، بدون اينكه كسي اعتراض كند، خود نظم موجود
و ماشين، با قوانين ظريفي كه دارد يا چشمش را در مي آورد و يا بالاخره ضرر كوچكتري را متوجه وي مي كند. و همه اين تعابير مثل ((چشم در آوردن)) در قالب كم شدن امتيازات (شماره مشخص هر كس) متبلور مي شود. و اين كم شدن امتيازات، بعدا بلاهاي لازمه را سرش مي آورد.
يك شبيه براي هر فرد انساني.
شبيه تو ، گاهي مثل يك فرد انساني معمولي با هر قيافه (چهره) و تيپ و علم و اخلاق و….. كه تو مي خواهي و تحصيل مي كني و مي سازي برايش ، در كنار تو در زندگي واقعي است و دوست و همدم توست.
و گاهي كه به مجلس واحد جهاني مي روي . يعني وي را روشن مي كني، وي مي شود تلويزيون و آئينه تو كه تو خود را در آن مي بيني و مجلس را مي بيني كه خودت در آنجايي و در تعامل و اينتراكتيو با مجلسيان. وقتي از مجلس آمدي بيرون، مي تواني خصوصيات و خطوطي را در شبيه خود تغيير دهي اما در نهايت، روح تو در او دميده شده يعني هوش مصنوعي منحصر بفرد تو، در وي برنامه ريزي شده.
تو با دوستت وارد مجلس شده اي و همه اتفاقات را داري برايش تعريف مي كني و يك لحظه از فكر كل مجلس بيرون مي آيي و به جزئيات توجه مي كني و به وي مي گويي مثلا: مي بيني فلان….. . و ممكن است باز هم دوباره به مجلس بر گردي و بعد از اين مكث، ادامه بدهي. دوستت نماينده تو در دنياي واقعي مي شود و مراجعه كنندگان را پاسخ مي دهد. تا تو بتواني فارغ از اين دنياي واقعي و محدوديتهايش، در وجود دوستت(در مجلس واحد جهاني) باشي.
يك شبيه براي هر فرد انساني.
اين شبيه، انسان آرماني و كامل مي باشد كه به هر كس يك دانه مي دهند و هر كسي خود مي داند با اين دوست چه كار كند.
P.TV ها همان تلويزيون يگانه دهكده جهاني هستند. كه تكثير شده اند و در اختيار هر كس يكي قرار داده شده است.
PTV ها به تلويزيون يگانه دهكده جهاني و صل اند و تاثير و تاثير با آن دارند همچنان كه با صاحبشان يعني با تو دارند. هم جامعه روي شبيه تو تاثير مي گذارد و هم خودت.
P.TV تو و شبيه تو و دوست تو، تجلي ادعاها و پادشاه جهان بودن و شخصيت اول جهان بودن توست كه تا جايي كه تلويزيون يگانه دهكده جهاني اجازه دهد و مشخص كند، رشد و پيشرفت خواهد كرد و موقتا متبلور خواهد شد.
يعني شماره فعلي تو هر لحظه تغييراتش را مي بيني و سپس بطور رسمي نيز ابلاغ خواهد شد. هر وقت كه بخواهي يا بعد از يكبار خاموش و روشن كردن كه آخرين فرصت است از سوي سازمان، خود بخود ابلاغ خواهد شد. اگر لازم باشد تا آنگاه فرصت مي يابد والا در همان مجلس اگر زياد بي ادبي كند ، ابلاغ مي شود و اوت مي شود يا جايگاهش تنزل مي يابد.

در مورد هر خطابي ، شبيهي از تو با مخاطب زندگي مي كند و گفتگو مي كند و … يك ساعت، چند لحظه ، يك عمر و يا ….
تو نماينده اي در مقابل هر واحد فردي يا جمعي از انسانها داري و آنها دارند به سختي كار مي كنند تا تو كه شخصيت اول جهاني شان هستي ـ در جهان تو ـ ، از ايشان راضي باشي و مقامات بالاتري به آنها بدهي و آنها در جريان فدا شدن و رسيدنشان به تو، بيشتر سازنده تو باشند و در تو نقش داشته باشد و نقطه هايي كه خطوتش نكته هاي جالب و خوب و زيبايي به وجود آورده اند، يعني اعمال و نتيجه اعمال تو، حتي در ناخود آگاه تو هستند كه به شخصيت او شكل مي دهند.

اگر در قالب يك P.TV ، UTV را مشخص تر كردي و به يك فرد انساني تشبيه اش نمودي، و خود جان باختي و به وي جان بخشيدي (روح در وي دميدي) و وي را خدا ديدي و وي راپرستيدي، وي را آفريده اي و وي با تو همنشين خواهد شد و با هم لحظات يا ساعاتي زندگي خواهيد كرد و تجربيات و خاطراتي خواهيد آفريد كه در ساختار شبكه هايي موثر خواهد بود يا خودشان هر يك شبكه اي خواهند بود كه با جهان در تعامل است.

در اين لحظات، جسم واقعي تو روح و جان ندارد و يكي از P.TV هاي تو(شبيه هاي تو) به نمايندگي از تو، روح و جاني ماشيني در جسم تو خواهد بود و كارهاي معمولي يت را انجام خواهد داد طبق برنامه ريزي هاي قبلي تو برا ي ماشين و P.TV يت كه دقيقا از روي خودت كپي برداري شده بود.
شايد هم اين كار با انتقال مولكولي انجام مي شود و لازم نيست كه روح و جان تو به يك قالب ديگر منتقل شود و همين جسم واقعي تو با روح و جان خودت در موا قع لازم به فضاي مجازي و مجلس واحد جهاني منتقل شود. و واحد بودن مجلس به معني يگانگي و واحد بودن ساختارها و قوانين و چهار چوبهاي حاكم برفضاي مجلس مي باشد.
و در مجلس واحد جهاني(فضاي مجازي) جا براي بينهايت شبيه از افراد انساني هست و مشكل كمبود جا نداريم.
آن هزار نفري كه در مجلس هستند.
آن صد نفري كه در مجلس هستند.
آن ده نفري كه در مجلس هستند.
آن چند نفري كه در مجلس هستند.
آن يك نفري كه در مجلس هست، فقط اين جمع يا فقط اين فرد در مجلس واحد جهاني حضور دارد و بقيه مردم مجلس را شلوغ نكرده اند.
از شخصيت اول جهاني به تعداد افراد انساني يي كه مشتري هستند در آن لحظه و وارد مجلس شده اند، شبيه سازي و تكثير شده و هر كسي كه وارد مجلس مي شود ، شخصيت اول جهاني فقط مشغول وي مي شود و متوجه اوست و با وي اينتر اكتيو و تعامل مستقيم يا غير مستقيم دارد. حال يا ديالوگ است يا اشاره و يا هر چه …
البته هر كس در آنجا به زبان بومي خود صحبت مي كند اما قبل از رسيدن صدايش، كلمات و حتي جملات ترجمه شده اند و به گوش مخاطب مي رسند. البته ممكن است نيازي به ترجمه نباشد و همه بتوانند همه زبانهارا بفهمند و به آن زبان ها صحبت نيز بتوانند بكنند.
مغز شخصيت اول جهاني به مغز تك تك شبيه هايش وصل است و تعامل و اينتراكتيو تك تك افراد انساني با اين شبيه ها ، همان لحظه روي شخصيت اول جهاني و در نتيجه روي دهخدا و در نتيجه روي كل جهان تاثير مي گذارد.
البته اين تاثيرات روي شخصيت اول جهاني خيلي ريزه كاري ها و جزئيات دارد و جزئي مي باشد و شخصيت اول جهاني كمتر تاثير مي پذيرد. چرا كه اگر هر لحظه بخواهد از همه افراد انساني تاثيرات زياد بپذيرد مجلس ثبات و آرامش نخواهد داشت و هر كس و نا كس به خود اجازه خواهد داد بدون آمادگي قبلي مجلس را مورد تاخت و تازهاي بي مورد و ناهماهنگ با نظم كل قرار دهد و حتك حرمت نيز بشود …..
U.TV در ابتدا شبيه از خود تكثير كرد و به تك تك انسانها(افراد انساني) يك شبيه از خود داد و عدد مشخصي بر هر يك از اين شبيه ها نهاد.
حال هر گاه اين شبيه سازمان ( يا همان شبيه خودت) يا همان P.TV تو كه براي خودت خراب و خصوصي يش كرده اي و آن را ساخته اي، نظرت را جلب كرد، و راضي شدي و عاشقش شدي، مي تواني فدايش شوي و بميري و در قالب وي زنده شوي.
و از طرف سازمان ، يك شبيه ديگر( يك شبيه صفر ) به تو بدهند يك شبيه و يك عدد يا رقم به تو مي دهند. و اينكه آيا اين عدد به صفر نزديكتر است يا آن عددي كه دفعه پيش به تو داده بودند بستگي به اين دارد كه تو عدد و امكانات قبلي را خرج و خراب چه كردي و در چه راههايي آنها را به كار انداختي و تو زينت آن شماره بودي يا آن شماره زينت تو بود.
آيا تو با شبيه و شماره قبلي(شبيه صفر و شماره اي كه به وي ضميمه كرده بودند و در ماشين ثبت كرده بودند) رو به تباهي رفتي و از اعتبارات، موقعيتها و اما نتها و وام هايي كه شايستگي آن را نداشتي اما به تو دادند، سوءاستفاده كردي؟
فردي مي رقصد و رقصش خط يا نوار را مورد تاثير قرار مي دهد و آن خط، خط ها را و …. جاهايي كه سازمان براي تصميم گيري نياز به احساس دارد، تلويزيون شماره ((1 )) كه كودكي و نوجواني بازيگوش است، مي رقصد و رقصش با آهنگي است كه از موزه هاي(( عقل كل)) پخش مي شود. ممكن است اين رئيس جمهور جهان يا شخصيت اول جهاني كه دارد با آهنگهاي اعمال شده از جانب سيمرغ خدا مي رقصد، در صحنه مجلس واحد جهاني به چشماني توجه كند كه از وي مي خواهد كف كفش خويش را بر تخم چشم ايشان نازل كند يا يكي مي گويد لب بده يا بوس پرت كن و…….
پس نحوه رقص شخصيت اول جهاني نيز بر نحوه نواختن ساز از جانب سيمرغ خدا تاثير دارد. و نحوه حضور افراد انساني در مجلس واحد جهاني نيز در نحوه رقص شخصيت اول جهاني تاثير دارد.
و هر كس در دهكده جهاني تلويزيونش را روشن كند يا در روشن كردن تلويزيوني در يك جمعي، همكاري كند ـ با دادن پول يا امتياز يا پروانه آن شمع شدن ـ در مجلس واحد جهاني حضور دارد و با يك جمع به يك فرد (شبيه و شبكه) تبديل شده و هر كس در دهكده جهاني در لحظه حال تلويزيونش خاموش باشد ( يعني در آن لحظه) در مجلس واحد جهاني حضور فعال و مستقيم ندارد. و اختيار خودش را بدست تلويزيون خصوصي يش و برنامه هايي كه از قبل به آن داده شده داده تا با امتيازات و امكاناتي كه دارد، منشي يش، بقيه كارها را با موارد مشخص( امكانات و امتيازات مشخص) و دستورات و برنامه ريزي هاي مشخص برايش انجام دهد.
تلويزيون خصوصي را هر فرد در هر لحظه اي كه اراده مي كند، از درون خودش در مي آورد. و اين تلويزيون، هر گاه هر چه مي خواهي مي باشد و لزوما هر بار تلويزيون نيست
.
همه افراد انساني فقط عاشق يك نفر هستند و آن دهخدا U.TV) ) است . پس فقط به وي توجه دارند. و وي هر لحظه ممكن است آينه شخص ديگري باشد چون دهخدا آينه شخصيت اول جهاني است يعني كسي كه شماره اش((1)) مي باشد. و اين مقام براي پرزيدنتها موقتي است.


آيا اين سرعت و دقت، زمان حال ابدي را ايجاد يا پيدا خواهد كرد؟

اول كهTV Personal يا همان هديه سازمان يا همان تكه اي از U.TV را باز و روشن مي كني، با تمركز و Enter ، اول آينه مي بيني و تلويزيون كاملا نشان دهنده توست. شايد هيچكس در عالم نيز به اين TV راي نمي دهد و به آن نگاه نمي كند. اما به هر حال تو با كوچكترين حركتها و كارها يا فكرهايي كه در تلويزيون خود مي كني، تغييراتي در تو ايجاد خواهد شد و تو به اين سو و آن سو ناخود آگاه كشيده خواهي شد.
معمولا متحدهاي واحد، و بزرگترها ديگران را هيپنوتيزم كرده اند و به حركتهاي غريزي و ناخود آگاه هستي، مسير و راه مي دهند و برايشان تعيين مي كنند. اين حركتها را مي خرند و روي آن سرمايه گذاري مي كنند و از آنها(آن) حركتها تمدن ها در لشكريان بندگان خودشان در مناسبتهاي لازم و در نسبتهاي لازم، استفاده مي كنند.
خود آينه تو كه در ابتدا پس از دستور تو ظاهر مي شود، برنامه هاي گوناگوني در مورد تو دارد كه جايگاه تو را طبق برنامه ريزي ها و استانداردهاي سازمان (UTV) و طبق برنامه ريزي ها و استانداردهايي كه تو براي P.TV خودت قرار داده اي، در مجلس واحد جهاني مشخص مي كند و امكانات و فرصتها و جايگاهها و چالشها و شماره ها و امتيازات تو را كاملا بطور كلي و ريز شونده مشخص مي كند.
اما ممكن است كسي اين برنامه را بطور اتوماتيك حذف كرده باشد و نخواهد ابتدا آينه خود را ببيند و ميل داشته باشد ابتدا P.TV را ببيند. يعني آينه شخصيت اول جهاني را.
و يا ميل داشته باشد ابتدا يك P.TV ديگر را كه خيلي دوستش دارد و عاشقش مي باشد، ببيند. و معتقد باشد به اينكه دوست آينه دوست است. و اين شخص مورد نظر، همواره در فكر وي مي باشد و شبيه هم هستند و هر دو يكي هستند و يك روح و جان در دو قالب هستند.
و اصلا چند نفر دوست دارند و معاهده بسته اند كه در يك قالب و شبيه خود را به U.TV و جامعه انساني معرفي كنند و يك روح و جان شوند در يك قالب.
و آئينه جمعشان را نگاه مي كنند يعني شبكه را چون همه كارهاي آنها در همديگر تاثير دارد و با هم فراز و نشيب مي بينند و سفر مي كنند و خراب همند. اين جمعها مي توانند جدا هم بشوند هر لحظه بخواهند. و اين آزادي و حق انتخاب ارزش آن با هم بودن را بيشتر مي كند. چون آن وحدت، انتخابي و با عشق بوده و هيچ چيز تا به حال نتوانسته از بين ببردش و فقط در وحدتي برتر ساختارش تغيير خواهد كرد.
لوكيشن را خودت انتخاب مي كني.
آنجاكه تو حضور خواهي داشت كدام خيابان در كدام شهر در كدام كشور است؟ كدام منظره ؟ آيا كنار دريا اتفاق خواهد افتاد؟ هر واحد انساني خود انتخاب خواهد كرد.

همه اطلا عات و آموزشهاي مر بوط به چهار چوب ها (ساختارها و استانداردها ) ي P.TV هاي روز و تكنولوژي را، U.TV يا تلويزيوني كه ابتدا حاضر مي شود، مي آورد با خودش. و لازم نيست خودت زحمت بكشي.
گاهي در كودكي كه فهممان كمتر بود احساسهايي بسيار لذت بخش را ممكن بود تجربه كنيم. حافظه عقل كل (سازمان) خيلي قوي است و آنها را ثبت كرده.
هم مي تواند با حواس امروزي يت به تو نشان دهد و هم مي تواند همه چيز را در تو به فراموشي بسپارد و تو را به آن حال و هوا و جسم منتقل كند تا تو دقيقا يك بار ديگر آن خاطره برايت اتفاق بيفتد.
ما اگر كم كم كارهايي انجام بدهيم كه در زندان اين زمان خطي نباشد و زمان رويشان تاثير نداشته باشد، كم كم در جامعه اي زندگي خواهيم كرد كه از شر اين زندان خلاص شده و تجربيات زياد آنجا توليد مي شود و كم كم آنجا جامعه مي شود و جامعه جهاني مي شود و كارها طبق استانداردها و ساختارهاي آنجا انجام مي شود.
و ما در زمان حال ابدي زندگي خواهيم كرد.
مثلا يك حالت خاص را با كامپوتر مشخص و موميايي كرده ايم. نقد و اصلاح و كامل شدن آن، در آينده و گذشته انجام مي شود اما آن حالت خاص محدود به زمان نيست.
شكل كامل آن حالت وجود دارد. اينكه ما هنوز به آن نرسيده ايم و كشفش نكرده ايم، مساله اي ديگر است.
هر گاه بخواهي تغير و تحولات آن حالت خاص را كه ثابت است، مي تواني ببيني.
البته فرمولهاي كار راه اندازتر هم اين گونه نظريه ها را اجراشان را سرعت و دقت خواهند داد كه اين كار دانشمنداني است كه روي زمان كار مي كنند.
تكه هايي از حقيقت را كه از اين پس متبلور خواهند شد بين مردم دنيا، بايد ثبت كنيم با امكانات تكنولوژي امروز و موميايي كرده در موزه بگذاريم تا با كمك تكه هاي حاصله كه تكه ها ي ساختار نهايي هستند، راه هايي براي رسيدن به تكه هاي ديگر نيز داشته باشيم.
تكه هايي از حقيقت كه در گذشته اتفاق افتاده، مرحله بعدي كار است كه بايد روي زمان كار شود و گمان نمي كنم ما در فيلم هاي علمي و تخيلي اول بتوانيم به آنها بپردازيم، چون پيدا كردن تكه هايي از حقيقت كه در زمان گذشته اتفاق افتاده، برايما ن با اين علم محدودمان كار ساده اي نمي باشد و سخت است.
حال خلا آن را چگونه پر مي كنيم؟ با درست عمل كردن در زمان حال و آينده كار را انجام دهيم ، كه ساده تر مي باشد. بدون در نظر گرفتن گذشته و بدون احساس خلا . چون حقيقت و خدا، بي نهايت جلوه مي تواند داشته باشد و با رسيدن به چند الگوي كاملا درست و بي عيب و بي كم و كاست(چند تكه از حقيقت)، مي توان به كل حقيقت رسيد كه كل حقيقت، خود بخود، گذشته را نيز شامل ميشود.
وقتي زمان حا ل و آينده را با موفقيت انجام داديم ، و به همه حقيقت رسيديم، ممكن است آنجا علم بشر به مرتبه اي رسيده باشد كه تكه هاي متبلور شده و فنا شده قبلي نيز از خاطره انسان هاي گذشته يا از شعور عقل كل و نظم حاكم در طبيعت، استخراج شده و قابل ثبت و موميايي شدن شود. و شايد اصلا نياز به گذشته نباشد و تكه ها فنا و تبديل به انرژي و فرهنگ شده اند، اين ثبت و موميايي هم كه ما روي تكه هاي حال و آينده انجام مي دهيم فقط در حد تصوير و صداست و در مقابل محصولات تكنولوژي فردا، اين محصولات ما، در حكم نسخه هاي خطي و پيچيده خواهد بود كه انسانهاي بعد به خود زحمت خواهند داد تا آنها را بخوانند و از روي آنها، محصولات كار بردي تري بسازند.
ثبت و موميايي تكه هاي حقيقت بايد در حدي باشد كه در زمان((حال ابدي)) آن تكه هاي حقيقت بطور زنده و فعال در حضور ((ما))باشند و فعال و مشغول زندگي خاص خود باشند.
در مورد هر فرد انساني بايد كتابهاي زيادي نوشته شود.
و مطالعه آنها توسط افراد انساني ديگر، و فهميدن، در يك لحظه اتفاق مي افتد. اتفاقاتي كه به سرعت بايد از كناز آن بگذاريم تا بتوانيم به اتفاقات ديگر نيز نگاه كنيم.

با ساخته شدن فيلم تاريخ زندگي هر شخص و ديده شدن آن توسط تك تك انسان هاي تاريخ، وي به قيامت مي رسد. وقتي همه به قيامت رسيدند مدتي با هم زندگي مي كنند تا فيلم نهايي ساخته شود.
يعني همه قطعات حقيقت متبلور مي شوند و در جاي خود قرار مي گيرند.
تا كنون براي ارتباطاتمان و زندگي محتاج مقيد بودن به زمان بوديم.
اگر به صفر (سازمان) برسيم، پوچي و تهي و صفر، درك و معمولي خواهد شد.
يعني متبلور و مشخص شده و از متافيزيك به محدوده فهم دانشمندان علم امروزي درمي آيد و كامپيوترها مي توانند از آن شبيه سازي كرده و همه آن گونه را در يك فرمول مشخص بكار گيرند، تا زندگي شروع شود.
و وقتي همه آينده و گذشته، بطور روشن و علمي جلوي روي انسانها به تصوير كشيده مي شود، كاربرد اين زمان خطي كمي كم رنگ تر مي شود. بدين صورت هر فرد انساني كه جايگاه خويش را در هستي مي بيند فقط وظايفش را انجام مي دهد تا از جايگاه خويش نزول نكند.
و با امكاناتي كه دارد در لحظات اوج زندگي يش((حال)) مي كند.
البته اختيار هر لحظه وجود دارد و براي تغيير جايگاه خود در پازل حقيقت و تصوير ازلي و ابدي، هر فرد انساني مي تواند برنامه ريزي و تلاش بكند. چون در اين دهكده جهاني هنوز همه چيز در تعامل و اينتر اكتيو و داراي تاثير بر يكديگر است و هنوز خيلي راه داريم تا به خداي واحد و بندگاني با شماره هاي ثابت و تغيير ناپذير برسيم. فقط هسته ثابت است و بقيه پيوسته، شماره هاشان عوض مي شود.


الگوهاي كلي براي رسيدن به مدل(فيلمنامه و فيلم)


نكارنده نيز چند طرح ناقص در مورد خلق آن مدل(فيلمنامه و فيلم)، روي كاغذهاي A4 آورده بود كه بدليل جالب نبودن آنها و بدليل اينكه فيلمنامه نويسان بايد از قدرت خلاقيت و تصورشان كمك بگيرند و آن مدلها را خودشان در بياورند، آن صفحه ها در اين فصل آورده نشد.
نحوه اجرا شدن پروژه تلويزيون واحد دهكده جهاني در زندگي واقعي:


ما ابتدا بايد مدلي ايده آل ، از جامعه اطلاعاتي و ارتباطاتي آرماني، كه در آن هر فرد يك تلويزيون خصوصي دارد بسازيم سپس مي توانيم انتظار داشته باشيم كه تكنولوژي امروزي، به سمت آن مدل و الگوحركت كند. در آن مدل، جامعه و تكنولوژي ايده آل تصوير و مطرح خواهد شد و همانگونه كه ما در بدنسازي مدل هايي داريم و سعي مي كنيم شبيه آنها شويم، تكنولوژي نيز نظم هاي برنامه ريزي شده و مدلهايي پيش رو خواهد داشت و تصوير هاي نهايي پيشرفت تكنولوژي را خواهد ديد و سعي خواهد كرد شبيه مدلهاي مطلوب شود بدين ترتيب كه: گروهي از نوجوانان را مي آوريم،
امكانات زندگي كامل در جامعه اطلاعاتي و ارتباطاتي ايده آل را برايشان مهيا مي كنيم. و براي هر كدام يك شبكه تلويزيوني با محتواهاي خاص خودشان تهيه مي كنيم.
آنها زندگي مي كنند و نيازها و اوامر و آرزوها و روياهاشان مشخص مي شود.
دانشمندان ما وقت صرف مي كنند و به كنشهاي نوجوانان، واكنش و پاسخ توليد مي كنند و ما در فيلم علمي تخيلي، اينگونه نشان مي دهيم كه ، U.TV ( ماشين ) خود به نوجوانان به سرعت پاسخ داده.
اين مدل را در مي آورد: يعني همان فيلم علمي تخيلي را.
سپس مدل، فضا را براي ما تصوير مي كند و ما به نيازهاي برتر و متعالي تر مشغول مي شويم و تكنولوژي، سعي مي كند استاندارد هاي مدل را در زندگي واقعي نيز، تعيين بخشد.
اين منبع مرجع فيلمنامه نويسان، در مورد اين سبك است.
فيلمنامه هاي مختلفي در مورد اين مدل نوشته خواهد شد، و فقط در مورد يك فيلم خاص نيست و دانشمندان، ايده هايشان را از مجموع فيلم هايي كه آن جامعه را نشان مي دهند، خواهند گرفت.
پيشنهاد مي كنم اولين فيلمنامه ها و فيلم ها، زير نظر اين نگارنده نوشته و ساخته شود. تا فيلمنامه نويسان و فيلمسازان آينده ، كه نگارنده شخصا وقت نخواهد داشت با تك تك آنها همكاري نزديك داشته باشد، ـ و يا شايد در اين دنيا نباشد كه بخواهد اين كار را بكند ـ مدلهايي را كه اثر خود نگارنده بوده اند را ببينند.
كاري كه نگارنده مي كند دانشمندان در آينده بصورت كاملتري انجام خواهند داد؛ يعني آن جامعه مورد نظر را توضيح خواهند داد و تعريف خواهند كرد بطور علمي.
و فيلمنامه نويسان و فيلمسازان، آن جامعه را نشان خواهند داد تا خلاقيتها و ايده ها و نيازهاي متعالي و اوامري مشخص در افراد انساني و دانشمندان پديد آيند و رويش كار علمي شود.
غلط بودن چيزي در اين كتاب يا در اين فيلم دليل غلط بودن كل كار نيست. در همايشها و فيلمهاي بعدي، ديگران مي توانند موارد يا عناصري را حذف يا اضافه كنند. مثلا بگويند فلان ايده هيچگاه روي كره زمين كار بردي و عملي نخواهد شد و گفته شان نيز علمي باشد و آن مورد را حذف كنند. و فيلم ها و همايشها شان با ساختارهاي درست تر و قطعي تري به جهت درست تري حركت كند. اما اين تلاش بايد آغاز شود كه مدل ايده آل ارتباطات آرماني را در فيلم هاي مختلف كه حاصل فكر و خلاقيتهاي سينما گران است، نشان دهيم. با هدايت دانشمندان علم ارتباطات. و ديگر علوم .
الگوها و مدلهايي كه در فيلم مطرح مي شوند توسط بازيگر و شخصيتي كه تماشاگر با وي همذات پنداري مي كند، در تماشاگر و سليقه او تاثير مي گذارد.
پس بهتر است خود تكه هاي حقيقت را بياوريم و حكومت را از سياهي يي كه فقط قسمتي از روشنايي توانسته به آن غلبه كند بگيريم و به روشنايي بدهيم. و ماشين توليد فيلم را كه تخصص همه دانشمندان و متخصصان سينمايي و تجربيات عملي ايشان را يكجا دارد، در خدمت افراد انساني كه تكه هاي حقيقت هستندقرار دهيم. سپس سليقه ها و تكه هاي اخلاق و حقيقت، ضبط و ثبت خواهد شد. يعني مرگ فرهنگ ها با تبديل شدن به تمدن. البته اين مرگ بهتر از مرگ غريبانه در وطن ميباشد. ثبت تكه هاي تبلور يافته از حقيقت، الگو و مدل را ساختارهاي ثابتي مي شود و اجراي واقعي مدل را مواد خامي مي شود. يعني چند بار ديگر قرباني مي شود براي مدل نقد و اصلاح و كامل شده. سپس اين الگو ها يا قالب ها يا هر چه ها …… به شكلهاي مختلف در زندگي انسان ها تاثير مي گذارد.
آرزو ها و نيازها و اوامر و روياهاي ايده آل هر شخص را جمع كرده ايم و گفته ايم اين فيلم علمي تخيلي يش. اين افق ايده آل. خدا اين است و ما مي خواهيم برويم و به خدا برسيم. در آينده ممكن است به آن برسند اما وقتي به آنجا رسيديم، خوب ما انسان هاي معمولي هستيم و مي خواهيم در آنجا زندگي كنيم. آنجا كه پايان نيست. اگر بعضي كارتون ها و فيلم هاي امروزي بعد از رسيدن به مدينه فاضله تمام مي شوند بخاطر اين است كه مدينه فاضله را نديده اند كه بخواهند نشان دهند يا ديده اند و اجازه نشان دادن اسرار و نزول آنها را ندارند.
زندگي در آنجا خود آغاز است و مردم در آن جامعه به چيزهاي جديدي فكر مي كنند كه نمي دانم مي شود اسمشان را گذاشت نيازها و اوامر يا چيز ديگر يا..…
اما بازهم افقي ايده آل يا افقهايي ايده آل يا تكثر دوباره از آن وحدت و هر چيز كه خودشان لازم بدانند. ما فعلا وظيفه و فطرتمان رسيدن به آن ((واحد شدن))مي باشد.
موضوع خيلي ساده است. اگر تكنولوژي به پيشرفتي نرسيده كه U.TV از درون هر انسان درآيد و جلويش مجسم شود، استاندارد هاي سطح پايينتري را نسبت به مدل( فيلم سينمايي) در زندگي واقعي بكار مي گيريم.
به هر اجتماع كه وارد مي شوي، سر هر ميز، يك U.TV صفر مي گذارند و شما دم را از U.TV مي گيري و هو مي كني. و آهنگي كه در آن جمع نواخته مي شود، به ((هو)) برتر در آن جمع بستگي دارد.
و همه ديگران، خود را با استاندارد ها و ساختارهاي P.TV شما تطبيق خواهند داد.
انسان ها هر لحظه دارند از هفت مرحله عشق مي گذرند تا به خدا برسند:
طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحيد، حيرت، فقر و فنا
طلب: هر كس به يك بهانه و دليل طلبه ميشود. به نياز هر كس طوري پاسخ داده شده بود.
عشق: هر كسي طوري عاشق U.TV (شخصيت اول جهاني مي شود) و خاطرات و تجربياتي از وي بجا مي ماند و ثبت مي شود.
معرفت: هر كس طوري تفسير ميكند و مي فهمد و مي خواند و در ذهن خود مجسم مي كند و مي سازد گفتگو و پاسخ را.
استعنا: مي بينند سيمرغ به هيچ يك از اين دستاوردها نياز ندارد و طرحها و ادعاها را بايد مفت بدهند تا با خود پرستي نابود نشود.
توحيد: همه خود را فداي جمع(جامعه) مي كنند تا از قافله جا نمانند. نظم جامعه از طرف U.T.V كمي آمده.
حيرت:با محاسبات قبليشان جور در نمي آيد. تن در داده اند. حيرانند. فقط به انجام وظايفشان كه مشخص نيست مي پردازند وسعي ميكنند خطايي سر نزند از ايشان و سراپا متشكرند و تسليم و نه طاقي.
فقر و فنا: ديگر توان فدا كردن خودشان را ندارند و U.TV خود وارد عمل مي شود و از آنها استفاده مي كند وآنها را فدا مي كند. ((بعد از اين روي روش نبود تو را ، در كشش افتي روش گم گرددت.))
حال هر چقدر قبلا زحمت كشيده اي و اكنون در U.TV تاثير گذاشته اي، در U.TV باقي مي ماني و تولدهاي ديگر شماره ات بهتر است. و هر چقدر تاثير بپذيري، از خدمات ديگران بهره مند مي شوي اما شماره و مقامت پست تر است.
خود افراد انساني نيز فارغ از محاسبه ها و ارتباطات. و اين كارها را شبيه ها انجام مي دهند.
خود اين هفت مرحله هم توسط يك P.TV اتفاق نمي افتد. توسط همه P.TV ها مرحله اول يعني طلب اتفاق مي افتد و دوباره توسط همه شان، مراحل بعدي يعني بهانه هاي طلب يا تجربيات عاشقي و….. همه و همه گلچين مي شود و جمعا يك يا چند مورد بطور رسمي به U.TV ابلاغ مي شود. و اين مراحل، پشت سر هم بصورت خطي اتفاق نمي افتد و هر لحظه، هر جايش اتفاقي در حال رخ دادن است و در زمان ((حال ابدي)) همه اين مراحل اتفاق افتاده. اتفاق افتاده اي كه با اختيار و انتخاب و خلاقيت و زندگي خود، آن را مي سازيم و لياقتمان را براي فهميدنش و حضور نزدش، ثابت مي كنيم.

پست‌های معروف از این وبلاگ

مسوولیت امنیت, حرمت و کرامت ثروتهای ملی مردم ایران مستقیما متوجه حکام غرب است